در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پرندیس | درباره نمایش خدای کشتار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:15:49
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
« من به هیچ وجه حاضر نیستم عضو کلوبی بشم که آدمهایی مثل منو به عضویت قبول میکنه!!»
وودی آلن به نقل از گروچو مارکس در آنی هال

در نوشته های قبلی قبلی اشاره داشتم به بحران هویت در طبقه ی متوسط که تم اصلی این نمایش است. مسئله ای که امروز به عینه در جامعه ی خودمان هم میبینیم. راه فرار از این بحران ممکن است متعدد باشد اما دو نوع آن خیلی عمده است. یک سری از این آدمها سعی میکنند با «خرید» کالا این خلا را پر کنند. روز و شبشان میشود خرید کردن اشیا و کالاها و انباشت آن در خانه! طعنه آمیز است که همین خرید بی رویه داروی شفابخش سرمایه داری برای ادامه ی حیاتش است و بخوبی توسط پیاده نظامش تئوریزه و عمل میشود. در این جنگل انسانی هویت تو با هویت خریدهایت و علی الخصوص این روزها گوشی موبایلت یکی است، یعنی همانطور که گوشی موبایل ده سال پیش یک جنس از رده خارج محسوب میشود اگر این گوشی در دست و جیب شما هم دیده شود خودت هم از رده خارج و بی مصرف محسوب میشوی! بیخود نیست که این قشر نان شبش را نداشته باشد باید گوشی موبایلش به روز و ترجیحا از مارکی باشد که یک نماد محسوب شود! آلن همان گوشی موبایلش است و وقتی توی آب می افتد انگار خودش دارد خفه میشود و طنزآمیز اینکه صدای آلن هم عوض میشود و با هنرمندی آقای محمدزاده مثل آدمی میشود که خوب نمیتواند نفس بکشد ! نوع دوم که عده ی کمتری از این قشر برای فرار از این بحران به آن پناه میبرند همان تازه به دوران رسیدگی فرهنگی است یعنی همان جمع کردن عتیقه، تابلوی نقاشی، کتابهای خاص بدون اینکه وارد عمق محتوایی این آثار بشوند. همان چیزی که در ورونیک میبینیم. اولیها گوشی میخرند و دومیها کتاب ونگوک و جالب اینکه برای نشان دادن ارتباط بین این ... دیدن ادامه ›› دو تقریبا همان بلایی که سر گوشی آلن می آید سر کتاب ورونیکا هم می آید!! کسانی مثل میشل و آنت هم که حتی در همین حد قدرت انتخاب و لیدر بودن ندارند به این دو چسبیده اند!
در کمدی ما یا باید هجو کنیم و یا هجو بشویم تا بخندیم. در سنت روحوضی ما بیشتر در قالب سیاه دیگران را هجو میکنیم و میخندیم. در کمدی جدید ما بیشتر خودمان هجو میشویم و میخندیم! نمایش خدای کشتار در ردیف دوم قرار میگیرد و فرصتی برای خندیدن ما به خودمان و شاید یک تجدیدنظر در مورد خودمان است! یادمان باید باشد که به قول جناب قادری خود هنرمند اینجا نمیخندد و این ما هستیم که میخندیم و این خنده باید یک خنده ی تلخ و سیاه به خودمان باشد و جنس آن با خنده ی روحوضی تفاوت کند تا منظور هنرمند برآورده شود وگرنه این قشر بحران زده و سردرگم که شاید ما هم جزوشان باشیم منبع خوبی برای تولید هیملرها و آیشمنهاست! اگر این آگاهی رو داشته باشیم تازه میتونیم به طنز ناب موجود در گفته ی گروچو مارکس و وودی آلن در ابتدای اشاره ام بخندیم!!!
پرندیس گرامی سپاس،
تحلیل تان از نقش نظام سرمایه داری در شکل دهی به زیست ها در جهان معاصر بسیار قابل تامل است. و فکر می کنم در کنار تحلیل بهار گرامی و دوستان عزیز دیگر،تداخل حوزه های روانی،اجتماعی فرهنگی و هستی شناختی را نشان می دهد...مصرف به مثابه درمان...همان چیزی است که برای پر کردن خلا وجودی از سوی نظام سرمایه داری طراحی می شود تا سوژه های تهی و کاملاً دست آموزی را بسازد که به هیچ چیز فکر نکنند جز مصرف از انواع گسترده ی آن...«مصرف کن تا فکر نکنی»: این شعار نظام سرمایه داری است،و به راه انداختن جنگ در تمام کره زمین شیوه ی عملی کردن آن، تا بتواند از این طریق حیات خویش را تداوم ببخشد،سرمایه داری نظامی است که تنها از طریق آفرینش بحران می تواند زنده بماند،و یک «بقا در بحران»تمام عیار است...
۰۹ خرداد ۱۳۹۵
جناب حسین گرامی،ممنون از اینکه نظرتان را نوشتید، همانطور که در این متن و متن قبلی اشاره کردم این نمایش نوعی از کمدی است که خودمان هجو میشویم و می خندیم اگر بفهمیم و خنده آگاهانه باشد به نظرم ایرادی ندارد.که به چه می خندیم،البته در اجرایی که من دیدم نه اجرا جنبه کمیک زیادی داشت و نه تماشگران خیلی بی جا و بی موقع می خندیدند ،همینطور من نه متن اصلی نمایشنامه را خواندم نه فیلم رومان پلانسکی را بنابراین نمی توانم مقایسه ای داشته باشم
سپاس از همراهیتان
۲۹ خرداد ۱۳۹۵
جناب ایمان کریم،از همین سایت تیوال تهیه بفرمایید فقط باید حواستان به خبر باز شدن روزهای جدید خرید باشد گاهی برخی عزیزان هم بلیط خود را برای فروش در سایت عرضه می کنند
۲۹ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مارتا به شوهرش: « عین گنداب .... هی ما اینو کجا شنیدیم: عین گنداب؟؟»
(چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد؟)

تم نمایش و داستان اصلی در نگاه اول ما را به یاد «چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد» می اندازد. داستان دو زوج که در طول یک شب به هم برمیخورند، در ابتدا شخصیتهای بزک شده و زندگی به ظاهر خوب خود را نمایش میدهند ولی چند پیک نوشیدنی کمک میکند که اسرار را بیرون بریزند و پرده از لجنزارهای اعماق زندگی خانوادگی به ظاهر خوب خود بردارند. شاید هم نمایشنامه نویس تاثیر خود را از ویرجینیا گرفته باشد ولی این ضعفی محسوب نمیشود و نویسنده و کارگردان توانسته اند با همان پی رنگ اثری متفاوت و مستقل خلق کنند.
اگر ویرجینیا ولف روی پایه های پوشالی زندگیهای خانوادگی تمرکز داشت در اینجا موضوع اصلی داستان به نظر من «میانمایگی» زندگی و آدمها و ابتذال ناشی از آن میباشد. آدمهایی بیشتر در طبقه ی متوسط، که به جای اینکه روشنفکر باشند میخواهند روشنفکر بشوند! آن هم به مدد خواندن چند تا کتاب هنری، یا آویزان کردن دو تا تابلوی نقاشی و یا همراهی با موجهای موج روز مثل حمایت از حقوق بشر و یا حقوق زنان و رنگین پوستان و غیره! سواد این قشر سطحی است، از هر چیزی یک مقدار میدانند ولی بدون عمق کافی، روی ارزشهایی که ازش دم میزنند تعمق نکرده و در خودشان آنها را نهادینه نکرده اند فقط یک دکور برای شخصیتشان است. از ... دیدن ادامه ›› هر چیزی یک مقدار کم و سطحی! درست مثل دکور خانه شان و چقدر جالبه که طراحی صحنه در این کار خیلی خوب دکور خانه صاحبخانه را همجنس با دکور شخصیتش چیده است، یک تعداد مبل و صندلی که هر کدامشان با بقیه فرق دارد و ساز خود را میزند!
این دکور و ویترین البته همانطور که گفتیم به چند پیک نوشیدنی سکنجبینی بند است!! و کتابهای هنری هم که درست مثل ویترین فقط برای نمایش به دیگران چیده شده لاجرم عاقبت رقت آوری پیدا میکنند مخصوصا در حال خشک شدن با سشوار که کاملا طعنه آمیز نشان میدهد که این افراد چه تلاشی برای حفظ این دکور میکنند!
این آدمها البته همه در یک سطح نیستند، بعضیشان مثل آلن همین توان را هم نداشته اند، راحت وا داده اند و پنهان هم نمیکنند و تبدیل به یک موجود سودجو به قیمت قربانی کردن دیگران شده اند، وادادگی اش را هم قبول کرده و اعتراف میکند خدای این دنیا خدای کشتار است، البته خدایی مناسب برای همین آدمهایی امثال خودش! میشل و آنت در میانه قرار دارند و با چند پیک میانمایگی و ابتذال شخصیتشان را رو میکنند و ورونیکا در انتهای طیف قرار دارد که بیشتر برای حفظ ظاهر زور میزند اما آن هم فرو میریزد و نشان میدهد بیشتر از دلسوزی متظاهرانه برای مردم آفریقا نیاز با فهم جوهر انساندوستی دارد تا بین بچه خودش و همکلاسی اش قضاوتی درست داشته باشد! درواقع با یک طیف از لمپنیسم تا اسنوبیسم مواجهیم، از آلن تا ورونیکا! و بازیهای بازیگران کم و بیش این طیف را خوب خلق کرده اند. این آدمها به قول میشل گلهایی بوده اند که قرار بوده شکل بگیرند ولی در میانه راه زندگی، چیزی بیشتر از همون گل نمانده اند با یک شکل بدقواره! در زندگیشان هم باید با ضایعات و سیفون سرو کله بزنند!
موسیقی انتخاب شده هم خیلی خوب علایق و دنیای میانمایه ی این طبقه را نمایندگی میکند. در کل اگر بخواهیم یک داستان در مورد ابتذال و میانمایگی در زندگی ببینیم که برخلاف ویرجینیا ولف به جای نگاه سیاه کمدی سیاه رو انتخاب کرده و ما هم میتوانیم به همراهش به زندگی و البته خودمان کمی تلخ بخندیم نمایش خدای کشتار انتخاب خوبی میتواند باشد! بوی نامطبوع گندابی که مارتا صحبتش را میکرد در اینجا به مدد هنر نویسنده و کارگردان باعث خنده ای روی لب تماشاگر میشود که خیلی خوب است مخصوصا اگر با کمی تفکر هم همراه باشد!

نمایش خوب و قابل تعمقی بود از تماشایش لذت بردم :))
با سپاس از همه عوامل اجرایی بویژه کارگردانی و بازیهای خوب و به یاد ماندنی ...

پ.ن:،آهنگ ابتدای نمایش
"It Don't Mean A Thing (If It Ain't Got That Swing)" /ella fitzgerald & duke ellington
نمایش را سه شنبه هفته آینده خواهم دید ولی از یاداشت تان لذت بردم و مطمئنا با خواندن آن نگاه عمیق تری به نمایش خواهم داشت.
ممنون از یاداشت تان.
۰۵ خرداد ۱۳۹۵
درود جناب علیزاده و سپاس از توجه تان
نمایش لایه های روانشناختی دارد که مطمئنم هم شما و هم دیگر دوستان براحتی متوجه آنها خواهید شد و به همین دلیل به نظرم این نمایش هم میتواند بحث های جالبی به دنبال داشته باشد:))من از پرداختن به آنها در این متن گذشتم چراکه اصل برداشتم از نمایش همان بوده که نوشتم و مطمئنم دوستان دیگر به آن می پردازند فقط اشاره کوتاهی میکنم به کتاب بازیهای اریک برن و ....
امیدوارم از تماشایش لذت ببرید
منتظر خواندن نوشتار خوب شما هستم
۰۵ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بازی نوید محمد زاده و ستاره پسیانی در کنار کارگردانی علی سرابی و تم جذابش ،به نظر تماشاییست
واسه همین تخفیفم نداره!
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
مشتری که زیاد بشه، فروشنده تخفیف نمیده.
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵
قانون عرضه و تقاضاست وحید مقدم عزیز!تو فرهنگ هم صدق می کنه :(
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید