در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پرندیس | درباره نمایش ملکه زیبایی لی نین
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:31:42
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
صحبت از ایرلند در این نمایش و تم مرکزی آن قبل از هر چیز من را به یاد دو فیلم زیبای جان فورد یعنی «چقدر دره ام سرسبز بود» و « مرد آرام» انداخت. روایتهای بشدت انسانی و تاثربرانگیز استاد از وطن!! جایی که در اولی فرزند خانواده در فروپاشی خانواده ناشی از انهدام معدن و فقر برای کار به آمریکا میرود و او را آخرین بار در یک شب تاریک یک موسیقی حزن انگیز به سوی سرنوشت نامعلوم همراهی میکند و در دومی شاید همان جوان اینک در قالب مرد میانسال برای ساختن ویرانه های زندگی اش دوباره به وطن سبز بازمیگردد!!
قلب نمایش هم در مهاجرت ناخواسته از این وطن سبز و آرام به جهانهای خشن انگلستان و آمریکا میتپد. اما داستان چیست؟ اگر امروز بنده به شما بگویم که هزار نفر ایرلندی به خاطر فقر اقتصادی به انگلستان یا آمریکا مهاجرت کردند این چه نوع جمله ای است؟ یقینا یک خبر اقتصادی و سیاسی که جایش در روزنامه است. اما اگر بگویم امروز هزار ایرلندی به خاطر اینکه ناخواسته در ایرلند به دنیا آمده بودند و نه در انگلستان، مجبور به ترک خانه به دنبال نان شدند این چه نوع خبری است؟ اینجا دیگر شما با یک جمله ی فلسفی مواجه میشوید که سعی در نوعی نگاه به زندگی انسانها دارد. نمایش در نظر من نگاه به حصارها و محدودیتهاییست که ناخواسته به دور هر انسانی کشیده میشود. پاتو درگیر حصار جغرافیایی زندگی است. وطنی که جغرافیا به او تحمیل کرده و چیزی برایش جز تحقیر ندارد و در رویای شکستن آن است. ری هم به نوعی در موقعیت مشابه است ولی پاسخش به موقعیت فقط یک نوع خشم فروخورده و ویرانگری است و دنبال یک انبر خوش دست برای این ویرانگری!! ماری(یا موری) در بند حصار خانوادگی است. یک حصار ناخواسته دیگر که اجازه حرکت و زندگی را با یک مادر پیر از او گرفته و مسئولیتهایی که فراتر از توانش بر اساس عرف به عهده اوست چه بخواهد چه نخواهد. طعنه آمیز است که حتی در زمانی هم که سعی در رفتن یک زیرآبی و خلوت کردن با پاتو است مادرش در همان حال خواب یک دور کامل دور آنها میزند انگار میخواهد دایراه ای را که ماری نمیتواند از آن بیرون برود را یادآوری و پررنگ ... دیدن ادامه ›› کند!
نگاه نویسنده در اینجا البته برعکس فورد به وطن یک نگاه نوستالژیک و حسرت خوار نیست چون مسئله ی او در اینجا وطن نیست بلکه حصارها و زنجیرها هستند و همه ی این حصارها به یک اندازه نفرت انگیز میتوانند باشند.. از نظر او این خانه در تمثیلی از وطن به شدت بوی تعفن میدهد و چیزی جز یک گاو احمق در قاب پنجره برای تماشا ندارد. شاید اینکه می گویند منتقدان ایرلندی به مک دونا همواره به او به چشم خارجی نگاه کرده اند همین نگاه بدون تعصب و خالی از قداست و مادرانه او به وطن باشد. مام وطن در نظر او میتواند به اندازه مادری مثل مگ، یک حصار تهوع آور باشد! کسی چه میداند شاید خود او مانند پاتو و ری بخوبی در لندن طعم تحقیر یک دهاتی ایرلندی بودن را حس کرده باشد! حتی مگ هم در اینجا منفی نیست و سمپات تماشاگر است چون او هم در حصار ناخواسته و محتوم دیگری یعنی پیری و ضعف گرفتار است و کنشهایش منطق پذیرفتنی دارد.
هستند کسانی که این حصارها را میشکنند. اما مسئله اینجاست که هم در اقلیتند و هم اگر هم بشکنند معلوم نیست در حصارهای دیگر چه سرنوشتی دارند. آیا واقعا پاتو در امریکا عاقبت بهتری از ماری که مجبور است چرخه ی زندگی مادرش را روی همان صندلی ادامه دهد خواهد داشت؟ این چیزی است که به هیچ وجه مشخص نیست و ترسناکی آن هم در همین تاریکی آن است.

موسیقی های انتخاب شده را خیلی دوست داشتم حتی قطعات کوچکی که به هنگام روشن کردن رادیو پخش می شد و موسیقی های متن ، قطعه THE LAST MAN هم از فیلم FOUNTAIN
موسیقی صحنه ای که مگ نامه پاتو را می سوزاند انتخابی جذاب و دلنشین بود I WHO HAVE NOTING از شرلی بسی
http://s4.picofile.com/file/7810298488/Shirley_Bassey_I_Who_Have_Nothing_www_Godfather7_blogfa_com_.mp3.html

بازی بازیگران قابل قبول بود بخصوص به نظر من نقش مگ! کنشهای ری در اطراف صحنه هم به پر رنگتر کردن حس صحنه ها کمک میکرد و بد نبود. در مجموع از دیدن کار لذت بردم ، از تمام عوامل اجرا سپاسگزارم
پرند محمدی این را خواند
مهدی حسین مردی، ابرشیر، محمد رحمانی و Ashvini این را دوست دارند
پرندیس گرانقدر نوشته اتون خیلی به دلم نشست...
اینکه جبر چغرافیای چگونه دیدگاه ذات گرایی مثل خاکپرستی را به ذهنیت آدمها تحمیل می کند و از آن سواستفاده می کند.. به قول شفیعی کدکنی که با صدای نازنین فرهاد آنرا خوانده :
ای کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها می شد با خود ببرد هرکجا که خواست
۲۰ خرداد ۱۳۹۵
پرندیس جانم ، ممنون از اینکه این تحلیل دلنشین رو با ما به اشتراک گذاشتی.
ضمنا موزیک رو هم خیلی دوست داشتم . به شدت جذاب بود بانو جان :))
۲۴ خرداد ۱۳۹۵
درود پرند نازنین و سپاس از حضور همیشگی ،دلگرم کننده و موثرت
من عاشق این ترانه و صدای زیبای شرلی بسی هستم خوشحالم که دوست داشتید:))
۲۴ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید