در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سامی آل مهدی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:43:47
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیالکتیکِ ازلی‌ابدیِ بین ارباب و بنده همواره در حال تکرارْ در زندگی است؛ حتی زندگی‌ای که برروی صحنه‌ی تئاتر می‌گذرد: اَرجمان باید شناخته شود؛ حال اگر اربابی ارجِ بنده‌ای را بشناسد، استادی ارجِ شاگرد را بشناسد، «بنده به ارباب و ارباب به بنده» و «شاگرد به استاد و استاد به شاگرد» تبدیل خواهند شد. این قانونِ زندگی‌ست و هرروز که می‌گذرد، همانطور که به ارباب‌شدن نزدیک می‌شویم، به بندگی نیز نزدیک می‌شویم.
کافی‌ست بر صندلی‌های نه‌چندان میزونِ این‌روزهایِ سالنِ سهٔ پردیسِ [نه‌چندان] تئاتریِ شهرزاد بنشینید و نمایش «زندگی در تئاتر» را ببینید.
وضعیت تهویه سالن سه چطور هست؟
۱۰ آبان ۱۳۹۶
هرچه از نمایش می‌گذرد بدتر می‌شود
۱۰ آبان ۱۳۹۶
جناب دانش اگر سالن پر باشه وضعیت تهویه اصلا قابل تحمل نیست
۱۲ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از سه‌شنبه که این نمایش را دیدم هنوز تصاویری را که عوامل موفق به خلقشان شده بودند در سرم تاب می‌خورد و حیرت‌زده‌ام می‌کند.
این نمایش به من ثابت کرد که همه‌مان «دردِ اَختگی» را تجربه کرده‌ایم، فارغ از جنسیتی که داریم(داشتیم؟) همه‌مان هویتمان را از دست داده‌ایم؛ ولی یادمان نرود، در حرمسراهای تاریخِ مملکت خواجه‌هایی مثل خسرو زند بودند که هیچ‌گاه نامی ازشان شنیده نشد و کسانی مانند آغامحمدخان بودند که خود را به همه تحمیل کردند.
تنها نمایشی که به درستی از تکرار و تِتِ‌پِتِ برای ساخت ریتم مناسب استفاده کرد، جوری که شاید تماشاگر عادی بعد از نمایش حتی یادش نیاید که ۱۱۰دقیقه تمام بازیگران اعمال و میمیک‌هایی را تکرار‌می‌کردند و در تمام نمایش جز معدود دفعاتی جملات را با وقفه و تکه‌تکه بیان کردند؛ کاملا در خدمتِ اتمسفرِ گروتسکِ کار. طراح صدا هم که به خوبی به بازی‌های ۱۶بیتی قدیم ادای دِین کرد.
پیشنهاد میشه به شدت. به خصوص دسته جمعی.
متاسفانه کلید اسراری که از تلویزیون پخش می‌شد درام قوی‌تری نسبت به این نمایش داشت. جاگیریِ بدِ استِیجِ نمایش و دیالوگ‌های ضعیفی مانند «بچه‌ی توئه» یا «من حاملم» که جای توئیست‌های داستانی را گرفته بود به شدت توی ذوق می‌زد. کیفیت پایین اثر حالم رو به شدت بد کرد. متاسفم.
ممنون از نظر شما دوست عزیز.
۲۴ فروردین ۱۳۹۶
متاسفانه خیلی موافق نظرتون نیستم. یادداشتی نوشتم بر این نمایش که خوشحال میشم بخونین آقای آل مهدی.
۲۴ فروردین ۱۳۹۶
مرسى که وقت گذاشتین و تشریف آوردین
۲۶ فروردین ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
۵خواهر هستند (به نمایندگی از جمعِ زنان) در خانه‌ای که در آن بوی گاز می‌آید («امکانِ» همیشگی انفجار و تغییر)، در خانه‌ای که «پدرِ» آنان (به نمایندگی از جمع مردان»، که مرده‌است، ولی حتی هنوز بعد مرگش سایه‌ی سنگینش بر روی زنان خانه‌اش حس می‌شود. دخترانی که در طول نمایش دلیل‌تراشی‌های زیادی برای عدم خروجشان از آن وضعیت می‌کنند؛ دخترانی که بینِ انفجار و شکستن بنیان‌های پوشالیِ خانواده و امنیت و حفظ خانواده‌ی تیکّه‌پاره‌شان که در شُرُف آن انفجار و «رخدادِ تصمیم‌ناپذیر» است، سردرگم‌اند.
خانم هنگامی برنامه‌ای که امشب به مناسبت دربی برای زنان تدارک دیده بود، سردرگمی‌ای که نمایش آن را باز-نمایی کرده بود را در واقعیت به نمایش گذاشت، جایی که خانم ندا هنگامی از زنانی که دوست داشتند امروز در ورزشگاه باشند و به دلیل منع آنان از حضور در ورزشگاه نتوانستند آنجا باشند خواست که به صحنه بیایند و اکثریت زنانِ حاضر در سالن خیره به یکدیگر نگاه می‌کردند و منتظر بودند کسی پا پیش بگذارد تا آن‌ها نیز به صحنه بیایند و حتی بعد از اینکه عده‌‌ی نسبتاً قابل قبولی به صحنه رفتند، همچنان عده‌ای قابل توجه ترجیح دادند سر جایشان بایستند و شهامت و انرژیشان را برای تبلیغ و گرفتن حقشان معطوف به تلگرام کنند.
من به عنوان یک انسان که از قضا خودم را مرد نیز تعریف میکنم، از خانم هنگامی بابت زحمتشان و بازتاباندن روشنایی فکر روشنشان تشکر میکنم.
جناب آل مهدی گرانقدر درود
سپاس از شما بابت این اشتراک, جسارتا و در نهایت ادب و اخترام؛ برداشت خوشایندی از این بخش فرمایشاتتون نداشتم. شاید هم بنده درست متوجه منظور شما نشدم؛
""همچنان عده‌ای قابل توجه ترجیح دادند سر جایشان بایستند و شهامت و انرژیشان را برای تبلیغ و گرفتن حقشان معطوف به تلگرام و جمع‌های خاله‌زنکیشان کنند.""

بنده به شخصه و به عنوان یک بانو, هیچگاه دوست نداشتم و نخواهم داشت در ورزشگاه برای تماشای فوتبال حاضر باشم و تنها دلیلش بدون هیچ ... دیدن ادامه ›› جبهه گیری خاصی, عدم علاقه شخصی به این ورزش است ؛ بنابراین اگر بنده نیز امروز سعادت حضور در سالن نمایش را داشتم قطعا از بانوانی بودم که ترجیحا بر جای خود می ایستادم.
سلامت, شاد و پاینده باشید دوست ارجمند.
۲۵ بهمن ۱۳۹۵
اقای ال مهدی....این اداستان ورزشگاه رفتن مثل خیلی دیگه از موارد در دنیای مجازی مشکل خیلی بزرگی هست و نه در دنیای واقعی .....من در دنیای واقعی از اطرافیان پرشمارم نه بین مردان و نه زنان کسی رو نمیشناسم که علاقه ای به استادیوم رفتن داشته باشه(خارج که نیست که ....بخورن و سرود دسته جمعی بخونن،این وریا فحش کش دار به اونوریا میدن و بالعکس....امکان باطوم خوردن وجود داره....حما و نقل و ترافیکش مناسب نیست و....) علاقه مندان فوتبال هم ترجیح میدن خیلی شیک و مجلسی از تی وی ببینن.....البته قطعا دخترانی وجود دارن که علاقه دارن برن ورزشگاه و امیدوارم این امکان فراهم شه....اما درصدشون در دنیای واقعی عدد کوچکی هست و بین انبوه مشکلاتی که دارند این یکی از کوچکترینها و کم ضررترین هاشون هست....وقتی کسانی در فضای مجازی از این بعنوان یکی از اصلی ترین خواسته ها عنوان میکنن ، نه تنها سودی نداره که باعث از دست رفتن پتانسیل ها و فرصت ها میشه.....اما مطلبی که راجع به این که عده ای ترجیح میدن در تلگرام.....در حالت کلی درست هست و دلیلش هم به مطالب بالا ربط داره....فضای مجازی ما در مجموع شده جایی برای ایده ال پردازیها و ژست قهرمانانه گرفتن ها و.... و با. مشارکت در کمپین ها و.....حس شهروندی و معترض افراد ارضا میشه و بعد در دنیای واقعی به زباله ریختن در مقابل منزلشون هم اعتراض نخواهند کرد
۲۵ بهمن ۱۳۹۵
سلام آقای دانش
این مسئله‌ی «ورزشگاه رفتن» مثل خیلی از مسائل دیگه میتونه نمادین باشه و اصلا بحث صرفا رفتن به ورزشگاه نیست، چه بسا به همون تعداد که دوست ندارند در ورزشگاه حضور یابند به همون تعداد دوست داسته باشند به ورزشگاه بروند، صلب از این قبیل اختیار هاست که مسئله‌ی اصلیه.
و ضمناً معتقدم همین شیک جلوی تلویزیون نشستن‌ها و همین نجابت کاذب مردان و زنان ماست که باعث شده «امرِ جمعی» به فراموشی سپرده بشه، رقت انگیزه که جدای از نتوانستن، نمیدانیم چگونه دست جمعی خوشحالی کنیم، مرد و زن در کنار هم، ابتدایی‌ترین اصول را خودخواسته به فراموشی سپرده‌ایم.
۲۵ بهمن ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تبریک میگم به تمام عوامل نمایش به خاطر هماهنگی بی‌نظیرشون و دقت نظر کارگردان در طراحی سخت حرکاتی که برای بازیگران این نمایش طراحی‌کرده بود، بازیگرانی که کاملا هماهنگ و دقیق تمام وسواس‌های کارگردان را روی صحنه پیاده کردند و چنان با صلابت و بدون خطا و با در‌ک کامل از آنچه می‌گویند(با توجه به سختی همیشگی و شیرین متون شکسپیر)، کلمات را به سمت تماشاگران پرتاب میکردند، بازیگرانی که به کمک طراحی نور درخشان و به واسطه‌ی توانای‌شان خودنمایی میکردند؛ و موسیقی‌ای که تمام طول نمایش ما را همراهی می‌کرد و گوش‌هایمان را نوازش!
و افسوس می‌خورم از مخاطبان قدر نشناسی که کم مانده بود، تنها چیزی که گروهی نمایشی از تماشاگران می‌خواهد، رضایتی که به تشویق منجر می‌شود، را از آن‌ها دریغ کند؛ دانشجویان باهوش و خلاقی که آینده‌ای بس درخشان که اگر اول خودشان و بعد دیگران بگذارند، قرار است آینده‌ای درخشان فراتر از حوزه‌ی تئاتر و نمایش در این مملکت رقم بزنند.
نمایشی پر از جزئیات که همین به سختی اجرایش می‌افزاید، نمایشی که سربلند است.
عارف این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول از همه تکلیفتان را مشخص کنم که با نمایشی شکست‌خورده و بد روبروییم که نه آن‌ها که با «مستاجر» برخورد داشته‌اند (چه فیلم پولانسکی چه رمان توپور) را راضی می‌کند (چه بسا حتی مثل بنده منزجر هم بکند!) و آن‌هایی را هم که اولین بار است که اسم آقای ترلکوفسکی را می‌شنوند ناامید می‌کند؛ چرا که دراماتوژ که خانم امینیان باشند در دراماتیزه کردن اثر شکست سختی خورده‌اند و حتی نتوانسته‌اند ریتم مناسبی برای اجرای داستان آقای ترلکوفسکی روی صحنه بیابند. مهم‌ترین دلیل این امر به نظر من، تاکید بی‌مورد خانم امینیان به اجرای تمام داستان است، در حالی که ایشان به راحتی با توجه به جنس «روانشناسانه‌»‌ی اثر می‌توانستند آقای ترلکوفسکی را با بسط رخدادی از/در متن موشکافی کنند نه او را با عجله در شخصیت‌پردازی سلاخی کنند.
حسین رسولی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"چه مخزن بالقوه‌ی بی‌پایانی برای سرمایه‌گذاری‌های سوداگرانه در این غلیان [فرهنگی] نهفته است، غلیانی که به قالب جماعاتی از زنان، همجنس‌گرایان، معلولان [و جوانان دچار پیریِ زودرس] در می‌آید که خواهان بازشناخته‌شدن و تصدیقِ آن به اصطلاح یکتاییِ فرهنگی خویش‌اند."
بدیو در این سخنان دست روی زخمی می‌گذارد که سالهاست خشک شده است، زخمی که جامعه و مملکت ما به صورتی سطحی و گذرا و خیلی خیلی دیر و کاملا ناهماهنگ با تمام دنیا در سال ۷۹ میلادی با آن روبرو شد و زودتر از هر جای دیگر دنیا آن را به فراموشی سپرد.
در قرنی که دو جنگ بزرگ جهانی و بی‌شمار انقلاب و جنبش‌های ایده‌مند به خود دید، با فاصله‌ای ۱۰‌ساله از آخرین رخدادهای قرن (مه ۶۸ و سقوط مائو) «انقلاب» را تجربه کردیم، شاید اولین انقلاب (تقریبا) حقیقی در طول تاریخ این کشور! ولی چرا اینقدر دیر؟ و چرا اینگونه کج‌اندیش و ناپایدار؟
«خانواده»؛ مفهومی فلج‌کننده و کاملا ضد-انقلابی. مفهومی که به پاسداری از آرامش فردگرای مضحک می‌انجامد و به انفعالی نفرت‌انگیز. مفهومی که هم‌اکنون جای جای دنیا تبلیغ می‌شود. «خانواده» در کشور ما حتی بعضاً بالاتر از بزرگترین مقدسات مردمش می‌ایستد؛ خانواده آخرین خط قرمز مردم ماست. ما سالهاست (قرن‌هاست) برای پاسداری از خانواده و منافع (مثلا) شخصی‌مان سکوت و نشستن را برگزیده‌ایم، غافل از این که منافع «فرد» تنها در «جمع» است که محقق می‌شود؛ رستگاری جمعی‌ست که به رستگاری فردی می‌انجامد و نه بالعکس. [بدونِ «برای همه»، احد یا یک دسترسی‌ناپذیر است. -بدیو]
سالهاست که رسانه‌ها «امر سیاسی» را چنان مسخره و کاریکاتورگونه بازنمایانده‌اند که دیگر «سیاسی‌بودن» عار است و حماقت فرد را می‌رساند! در حالی ... دیدن ادامه ›› که [سیاست مانند هنر بازنمایی‌است از امر حقیقی، تنها با این تفاوت که هنر به این «باز-نمایاندن» معترف است و سیاست نه]!
در جایی از بروشور نمایش «مارکس و کوکاکولا»، در نقد متن نیل اسکو، اردوان تراکمه می‌نویسد: " مارکس و کوکاکولا جدای از یادآوری آن‌چه بر سر انقلاب و زایش ترمیدور آن می‌گوید، در نهایت چیزی جز واکنشی نوستالژیک به آخرین رخداد حقیقی قرم بیستم نیست." حرف اردوان تراکمه کاملا صحیح است و تقریبا در اکثر جاهای دنیا که احتمال اجرا شدن این نمایشنامه وجود دارد، مصداق پیدا میکند، الّا کشورهایی مانند ایران. این نمایش با توجه به رویکردش نه‌تنها برایمان نوستالژیک نیست (به خصوص متولدین ۵۰شمسی به بعد)، بلکه به شدت آوانگارد است و و شخصا در طول نمایش شاهد خنده‌های هیستریک بعضی از تماشاگران که ناشی از ترشح دوپامین به بهانه‌ی «کشف حقیقت» بود، بودم!
مارکس و کوکاکولا فارغ از حقانیت موضوعی‌اش و لزوم هر چه بیشتر اجرایش (و نمایش‌هایی به مانند آن؛ چرا که به قول معروف،دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!) نمایشی‌ست دقیق و (آگاهانه) دیالوگ محور. [یکی از نشانه‌های این آگاهی در طول نمایش، پخش Dimensions of Dialogue از شوانکمایر است.] این آگاهی مسبب اجرای به شدت انرژیک و بیان به شدت قدرتمند بازیگران نمایش شده است؛ «بیان»ی چنین قدرتمند و روان از سوی بازیگران، آن هم با دیالوگ‌های بعضاً سنگین سیاسی، تنها می‌تواند معلول مطالعه‌ی زیاد آن‌ها باشد. [خانم نسرین درخشان هم در نقش آیدا، بازی‌ای به شدت نفس‌گیر و سخت با درگیری زیاد عضلات صورت به نمایش می‌گذارد، چنان که بعد از پایان نمایش درد را می‌شد در صورت سرخ ایشان مشاهده کرد.]
کارگردان با وارونه کردن ترتیب روایی نمایشنامه (خطی به خطیِ-بازگشتی) موفق به غالب کردن «ایده» بر کل اجرا شده است و با استفاده‌ی صحیح از عنصر دیجیتال [اینجا منظور پروژکتور است؛ این شاید اولین استفاده‌ی درست از این عنصر در نمایش‌هایی بود که به تماشا نشسته‌ام]، به مفهوم‌کردن ایده برای تماشاگر عام کمک می‌کند.
نمایش مارکس و کوکاکولا نمایشی‌ست به غایت شریف و نمایش‌هایی به مانند آن نه‌تنها برای حیات هنر، بلکه برای حیات حقیقت و برپایی جامعه‌ای پویا و انقلابی، الزامی‌ست.
تمام طول اجرا از چیزی که چشم‌هایم می‌دید و گوش‌هایم می‌شنید، شوکه بودم. معجزه‌ی محمد طلوعی‌ِ نویسنده، که گویا این نمایشنامه را در سال ۸۶ نوشته، با تیزبینی و خلاقیتِ چشمگیر محمد اشکان‌فر به بهترین شکل به ثمر نشسته.
محمد طلوعی جدا ی از برداشت‌هایی که می‌شود از محتوای نمایش کرد، بسیار هوشمندانه پایان خوشی را برای یکی از اولین تروریست‌های ایران، که همه‌یمان هم [به حق] دوستش داریم، یعنی میرزارضای‌‌کرمانی، [بر خلاف پایان تلخِ واقعی‌اش.] با پیوند زدنش به گُزاره‌ی «هر آدمی یه جن واسه خودش داره و با اون تا آخر عمر همنشینه.»، رقم می‌زنه.
همه‌چیز به شگفت‌انگیزترین شکل ممکن در خدمت نمایش است؛ برای مثال طراحی زیرکانه و چشم‌نواز لباس‌ها در همکاری با طراحیِ نور دقیق نمایش، کاراکترها و اخلاقیاتشان را برجسته می‌سازد. (استفاده از لُنگ برای پوشش جن‌های نمایش یکی دیگر از نمود‌های ذوقِ خلاقانه‌ی صفورا مناف زاده، طراح لباس، است.)
بازیِ بازیگران به غایت حرفه‌ای، کنترل شده و هنرمندانه است و دیالوگ‌ها شاید با گویش قجری‌ست ولی به طرز شگفت‌آوری مدرن است و بیان قوی‌ای را از بازیگران می‌طلبیده و آن‌ها بی‌نقص در این زمینه ظاهر شده اند؛ برای مثال شاید یکی دوتا نمایش دیگر از بانیپال شومون دیده بودم و از قدرت بیان ایشان آگاه بودم ولی وقتی ایشان در میانه‌ی نمایش از پا از سقف آویزان شده بود و ذره‌ای در کیفیتِ صدا و تمرکزشان تغییری به وجود نیامد، لبخندی حاکی از ارضای قسمت تکامل‌گرای وجودم، بر لبانم نقش بست.
مهدی حسین مردی و پرند محمدی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کارگردان عملاً از بستر داستانی غرق شدن دراماتیک کشتی تایتانیک، بهترین (سو)استفاده‌ی ممکن را می‌کند و به بها‌نه‌ی این که میدانیم سرانجام کشتی و آدم‌هایی که میبینیم (بازیگران) سقوط و مرگ است ما را مجبور به گوش‌کردن به «فرودستان»ی که، در تصویر خدمه‌ی کشتی در نمایش ظاهر میشوند، می‌کند. خدمه‌ای که به زیرکی و با حُسنِ انتخاب بازیگران و کاراکتر‌هایشان به خوبی زیرمجموعه‌های «فرودستانِ» اسپیواک [زنان، مهاجران، کارگران و...] را در بر می‌گیرند؛ فرودستانی که همیشه پیش‌مرگ بورژواها بوده‌اند؛ کسانی که هیچ امیدی به نجات (از غرق‌شدن) ندارند، چرا که می‌دانند جایی (قایقی) برای پناه پردن به آن ندارند.
نمایش به شدت فیزیکال است و پر جنب و جوش و، اگر اشتباه نکنم، ۴بار جای تماشاچیان عوض می‌شود و کاملا نمایش را از حالت انفعال خارج می‌کند، تا جایی که دقایقی بازیگران از زیر صندلی‌های تماشاگران حرکت می‌کنند و زیر پای آن‌ها می‌میرند(!)؛ صحنه کشتی تایتانیک است و در ابتدا و با چینش میز‌ها به صورت میزهای پذیرایی یک سالن بزرگ تلاش می‌شود که به تماشاچی القا شود که او هم مسافری‌ست در تایتانیک.
نمایشی باارزش.
مهدی حسین مردی این را خواند
تینا تیماجچی، Unforgiven و گروه نمایش موج این را دوست دارند
ممنون از حضورتون و ثبت نظر
۲۳ دی ۱۳۹۵
سپاس از دقت نظر شما.
۲۴ دی ۱۳۹۵
ممنون از شما دوستان که زحمت میکشید و هر شب به عشق تئاتر این نمایش پر زحمت رو اجرا میکنید. قدردانیم.
۲۴ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوشبختانه تونستم آخرین اجرای این نمایش پژوهشی رو که به پیشنهاد اصغر دشتی در سالن موج‌نو روی صحنه می‌ره رو ببینم؛ و تبدیل شد به اولین تجربه‌ی لذت‌بخش من از یک اثر دانشجویی و •تجربی• به حقیقی‌ترین معنای آن.
خانم‌ها مائده شانه‌ساز و سارا فعلی با استفاده‌ی ابزاری از قوانین ریاضی و کوانتومی، علی‌الخصوص بحث سیاهچاله‌ها، به شیوه‌ی فلاسفه‌ی پست‌مدرن شروع به «فلسفیدن» و «سفسطیدن» در باب انسان (و امیالش) و خودشناسی می‌کنند؛ و چه پخته و هدفمند این کار صورت میگیره. آن‌ها همچنین با استفاده‌ی هوشمند از ابزاری مانند چراغ‌قوه، بادکنک و خط‌کش کمک شایانی به فهماندن مطلب و منظورشان به مخاطب می‌کنند.
موسیقی زنده‌ی نویز (با سینثسایزر و گیتار الکتریک) هم به جلوگیری از خسته‌کننده شدنِ احتمالی توضیحات کمک به سزایی می‌کرد و به جذابیت کار نیز افزود.
در یک کلام عالی بود.
پرند محمدی این را خواند
مُنا طاهری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش «حادثه در ویشی» که این روز‌ها در ایرانشهر روی صحنه می‌رود، از نمایشنامه‌ای سیاسی بهره می‌جوید که با نشانه رفتنِ هولوکاست به عنوان بستر نمایش برای نکوهش کشتار خشونت و جنگ از آن استفاده می‌کند؛ بستری که از بیخ توسط مسلمانان و دولت‌های مسلمان رد می‌شود از جمله کشور خودمان رد می‌شود و همین ممکن است باعث گسست رابطه‌ی بین تماشاگر و نمایش شود چرا که یک ایرانی معاصر نظر روشنی و موضعی مشخص در قبال هولوکاست ندارد ولی خوشبختانه اینجاست که بازی‌های به شدت حرفه‌ای و با انرژی بازیگران به کمک نمایش می‌آید و نه تنها گلیم آن را از آب بیرون می‌کشد بلکه نمایش را به یکی از بهترین نمایش‌های حال حاضر در حال اجرا تبدیل میکند. صد البته که نمایشی دیالوگ محور به بازی مسلط بازیگرانی با بیانی قوی نیاز دارد که به حق، بازیگران به غایت سنگ تمام گذاشته اند و چنان بیان قوی‌ و شیرینی روی صحنه شنیده می شود که می‌توان چشم‌ها را بست و به دیالوگ‌ها گوش کرد.
اگر می‌خواهید از نمایشی به دور از نوآوری‌های زورکی وارداتی تئاتر این روزهای کشور لذت ببرید و دقایقی خود را در «قدرت کلمات» و «نمایش» گم کنید، حادثه در ویشی را پیشنهاد می‌کنم.
.
بعد از دیدن این نمایش، که الحق خوب هم بود و از این کمتر از آتیلا پسیانی در مقام کارگردان و محمد چرمشیر در مقام نویسنده انتظار نمی‌رفت، دو سوال مهم به ذهنم رسید:
۱. نوید محمدزاده چرا بعد از ابد و یک روز اینگونه ضعیف روی صحنه حاضر می‌شود؟! کسی که در آن فیلم و در فیلم عصبانی نیستم و حتی قبل از آن‌ها، در تئاتر، نقش آفرینی های قدرتمندی داشته و ثابت کرده توانایی های قابل‌توجهی دارد، چرا باید در این حد سرسری بازی کند و تماشاگر را به سخره بگیرد؟ بدترین لحظه‌ی نقش‌آفرینی ایشان هم در مهم‌ترین قسمت نمایش (پایان‌بندی) بود که چیزی بود در حد نمایش مهد کودک؛ کلمات چنان مقطع و خالی از هرگونه احساس بود که باورم نمیشد که یک بازیگر (جدای از اسم و رسمش) در مقابل زحمت و effort ـه فراوان همبازی‌هایش اینگونه احساس مسئولیت میکند. [تکرار هر آنچه در خدای کشتار کرده بود با این تفاوت که در آنجا ضعف او بخاطر ضعف کل نمایش اینگونه مشهود نبود.]
۲. دلیل بعضی بازخوانی‌های جناب محمد چرمشیر را از آثار ابدی و کلاسیک دراماتیک مانند این یکی، که از رومئو و ژولیت جاودانه‌ی شکسپیر بود، را متوجه نمیشوم. چرا که جز نام‌ها و توئیست‌های مهم و معروف آن، مانند مرگ‌هایش، همه‌چیز در خط روایی دست‌خوش تغییر شده و با اثری مستقل از اثر شکسپیر روبرو هستیم؛ همین تغییر کامل، این سوال را در ذهن بنده [که دارای حداقل عقاید ناسیونالیستی هستم] ایجاد میکند که اگر قصد بنای خانه‌ی جدیدی روی اثری باستانی داریم، چرا این اثر باستانی، ایرانی و نزدیک به خودمان نباشد؟! چرا اگر میخواهیم اثری تلخ‌تر و سیاه‌تر از اثری حماسی و کلاسیک بسازیم، چرا نام کاراکتر‌هایمان ... دیدن ادامه ›› جای رومئو و ژولیت، فرهاد و شیرین نباشد؟! منظورم را متوجه می‌شوید؟! دیشب در نمایش «باغبان مرگ» آقای دشت‌آرای با خلق اثری قوی توانست از نمایشنامه‌ی آقای چرمشیر [که این بار از داستانی اقتباس شده بود.] دفاع کند ولی امشب هرچند آقای پسیانی و تیم کاربلدش توانسته بودند اثری شایسته‌ی تماشا و تامل بیافرینند ولی هنوز سایه‌ی بزرگ این سوال که دلیل بازخوانی نمایشنامه‌ی رومئو و ژولیت چه بود، روی نمایشنامه‌ی دیابولیک: رومئو و ژولیت (و امثال آنِ) آقای چرمشیر سنگینی می‌کند.
.
بهترین اتفاق این دو نمایش [دیابولیک و باغبان مرگ] معرفی و حضور قدرتمند طراح صدا و موسیقی هر دو نمایش یعنی «بامداد افشار» بود که با خلق آثاری کم‌سابقه و نبوغ‌آمیز می‌تواند خود را به عرصه‌ی تئاتر و (حتی) سینمای کشور تحمیل کند.
جناب آل مهدی، تصور میکنم 'باغبان مرگ' هم بر اساس فیلم 'سکوت بره ها' نوشته شده است.
۰۳ دی ۱۳۹۵
سلام امیر جان.
باغبان مرگ از داستان «حکایت آرنولد کرامبک» نوشته‌ی پاتریک مک‌گراث اقتباس شده.
۰۳ دی ۱۳۹۵
سلام سامی جان، ممنونم از توضیحتون.
۰۴ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.
بلافاصله بعد از پایان نمایش «باغبان مرگ»، به کارگردانی آروند دشت‌آرای، به کتابفروشی رفتم و نمایشنامه‌ی باغبان مرگ نوشته‌ی محمد چرمشیر رو خریدم؛ می‌خواستم ببینم آیا محمد چرمشیر توضیحات صحنه‌ای را همانطور که اجرا شد در نمایشنامه آورده‌است یا نه، چرا که خیلی طراحی صحنه را پسندیدم و منو به ذوق آورد. ولی در نمایشنامه کوچکترین توضیحی در این باب که صحنه چگونه چیده شود داده نشده بود و نِی! حتی با سه مورد خیلی جزئی از توضیحات اکت کاراکترها در طول متن روبرو شدم. پس طراحی صحنه کاملا از ذهن خلاق خود کارگردان بیرون آمده و این قابل تحسین است، با اینحال تنها ایراد نمایش که خیلی کوچک هم بنظر می‌آید (ولی در عین حال خیلی تاثیر گذار) هم را در این بخش شاهد هستیم:
صحنه از ۷ میز فلزی بزرگ تشکیل شده است؛ میز فلزی‌ای در وسط، که روی آن قابی شیشه‌ای تعبیه شده که همان شیشه‌ی جدا کننده‌ی مجرم و بازجو (در اینجا خبرنگار/روانشناس) در اتاق‌های بازجویی‌ست، و سه میز دیگر در هر طرف میز وسط، و در نهایت آتیلا پسیانی در سمتی از این میز بند شکل گرفته و مارین ون هولک در سمتی دیگر. و به قرینه‌ی میز وسط، روی دیوار، در دو طرف صحنه، ویدئو آرت یا هرچیز دیگری که در طول نمایش پخش میشود. جدای از عدم کاربرد آن ویدئو آرت روی دیوار، تنها یک میز از هر سمت اگر کاسته میشد طراحی صحنه بی‌نقص میشد؛ چرا؟! چون که در هیچ حالتی (با توجه به اینکه تقریبا وسط ضلع شرقی نشسته بودم، اما نمی‌توانستم در آنِ واحد هر دو بازیگر که از قضا کل بازیگران این نمایش هستند و تمام بار نمایشی و دراماتیک بر روی دوش آن‌هاست را در یک قاب داشته باشم و این واقعا اعصاب من یکی را که خرد کرد چرا که بازیگران فوق‌العاده عمل میکردند و‌ دوس داشتم هر دو را در آنِ واحد ببینم [این همبازی جذاب آتیلا، به طرز عجیبی فارسی را خوب حرف میزد!!] . با این حال طراحی نور نمایش، طراحی مینیمالیستیک صحنه را به شدت چشم‌نواز‌تر می‌نمود.
آتیلا پسیانی هم، با نیمنگاهی به کاراکترهایی ... دیدن ادامه ›› مانند هانیبال لکتر در ادبیات، به خوبی توانسته بود از پسِ نقشش، بدون غُلُو در اجرا، برآید.
موسیقی این نمایش هم (امبیِنت/نویز) یکی از برگ‌های برنده‌ی آن بود که به بهترین شکل ممکن با طراحی صدای آن سازگار بود و واقعا به یادماندنی بود. (ساوندترک نمایش قابل دانلود است.)
پیشنهاد میکنم.
جناب آل مهدی،
ممنون از توضیحات مبسوطی که با ما به اشتراک گذاشتید. بنده به شخصه موارد زیادی رو با این توضیحات کسب کردم.
پاینده باشید.
۰۲ دی ۱۳۹۵
جناب سامی عزیز، ساوندترک رو از چه لینکی می‌شه دانلود کرد؟
۰۸ دی ۱۳۹۵
چنل تلگرام:
telegram.me/soundroom
۰۸ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید