میز برای من از اون اجراها بود که دو تا چشم برای دیدنش کمه
با اینکه صحنه کوچیکه و تو نگاه اول به نظر میاد هیچ چیزی نباید از دست من تماشاگر در
... دیدن ادامه ››
بره ولی تا کمی توجهم به یکی از بازیگرها جلب می شد می دیدم دارم بخش دیگه ای از اجرا رو از دست می دم
بازی ها همه خوب و یک دست بود
تو کامنت های دوستان دیدم به فقر خانواده اشاره شده بود اما برای من استبداد خیلی پررنگ تر بود
خونه ای که دری براش تعریف نشده هیچ راه ورود و خروجی نیست
کارگری که سر ساعت مشخص باید کار کنه و از همون غذای کم هم بی بهره است ( شاید منظور از خط تولید کارخونه هم همون کارگر بوده ) آب قطعه و با اینکه غذایی نخورده با آب بارون مسواک می زنه
روزنامه ای که از بالای دیوار به خونه انداخته می شه برای من حکم روزمرگی داشت هیچ تغییری ایجاد نمی کرد خوندنش یا لااقل من متوجه نشدم
من ردیف آخر بودم و متن روزنامه رو ندیدم خانم تانیا که از ردیف جلوتر اجرا رو دیده بود گفت روزنامه به زبان انگلیسی بوده که با پخش تلویزیون که فارسی بود یه جورایی تعارض داشت
تو اواسط اجرا پدر سیلی رو به پسر می زنه و انتهای اجرا عمو این کار رو می کنه دوستی که با هم اجرا رو دیدیم نظرش این بود که در انتهای اجرا جای پدر و عمو عوض می شه برای من اصلا این طور نبود
با خانم تانیا که صحبت می کردم نظر ایشون این بود که چون پدر این کار رو تو جمع انجام داده عمو هم این جرئت رو پیدا کرده که تو جمع سیلی بزنه!
سه بار میز برای شام چیده می شه
بار اول پسر روی میز می شینه و به سمت مقابل میاد و پشت به تماشاگر قرار می گیره بار دوم دختر خم می شه و از زیر میز رد می شه
و بار سوم مفهوم میز کلا از بین می ره
هر سه بار پدر تصمیم می گیره که شکل میز به چه صورت باشه
تو متن اشاره می شه دختر تحصیل کرده است ولی مدام مجبوره تو کابینت بمونه از بودن تو این خانواده داره عذاب می کشه ولی حق کوچکترین اعتراضی هم نداره جایی بعد از شام داره سرفه می کنه مادر براش آب میاره ولی عمو لیوان رو بر می داره و سر می کشه
بازی شطرنج تک نفره عمو هم جالب توجه بود شطرنجی که مهره سیاه نداشت
نور تغییر محسوسی تو اجرا نداشت و برام یادآور این شعر بود
تمامی روزها یک روزاند
ت
ک
ه
ت
ک
ه
میان شبی بی پایان
#شمس_لنگرودی