و آن ها بازگشتند به کارهایشان
سه دشمن انقلاب متمردان نصیحت ناپذیر
هنگامی که او دست از ماموریت کشید
ماموریتی که انقلاب به نام حزب در سحرگاه ... دیدن ادامه ›› یک روز در شهر بیتلز با بالا گرفتن هیاهوی جنگ به او سپرده بود، دستی دیگر شد بر گلوی ما
زیرا که دست تو دست تو نیست، چنانکه دست من دست من نیست پیش از آنکه انقلاب به پیروزی قطعی برسد در شهر بیتلز همچون شهرهای دیگر

... این جهل و نادانی می تواند آدم بکشد
می تواند همچون فولاد آدم بکشد
اما دانایی هم کافی نیست بلکه نادانی باید ریشه کن شود
و کشتن کافی نیست، کشتن یک علم است که باید آن را فراگرفت تا ریشه کن شود
زیرا کشتن این خصلت طبیعت، طبیعی نیست
باید علف را از ریشه برکنیم و نان را قی کنیم تا انقلاب به پیروزی قطعی برسد در شهر بیتلز همچون شهرهای دیگر
تا گیاه سبز بماند و گرسنگی ریشه کن شود

آن شَرورهای جاودان، این همه زمان چه کرده اند؟
عاقبت به خیر هم شدند، در قبال آن‌چه کرده اند

دخترانِ مطلقاً اصیل! یک به یک شریف و بی بدیل!
خشک مغزهای بی دلیل با روانِ تان چه کرده اند؟

از شعارِ مرده درگلو، انتظارِ انقلاب نیست
با زبان نمی شود نوشت، این که با زبان چه کرده اند

شکلِ صفحه ها دِفُرمه شد، صورت خیال کُشته ... دیدن ادامه ›› شد
در تغزّلِ نحیفِ شان، با فرشتگان چه کرده اند؟

گرچه منکرِ تقلّب اند، عاقبت جهنّمِ بلیغ،
خوب یادشان می آوَرَد وقت امتحان چه کرده اند



#مریم_جعفری_آذرمانی
از کتاب راویه
انتشارات فصل پنجم