در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال سپهر | درباره نمایش اسب‌های انباری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:52:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دو قرن است از خانه بیرون نرفتی!
نگفتی چه ها با تو این شهر کرده
صدا می زنی: هیچ کس نیست اینجا؟
صدا بر نمی گردد و قهر کرده

سه قرن است از غار بیرون نرفتی
زمان تخم کرده ست در ردّ پایت
دلت خو گرفته است با عنکبوتی
که پیچیده در تارهای صدایت...

همان خون... همان استخوانِ شکسته
ولی زخم های تنت فرق دارد
بنا نیست در خانه ... دیدن ادامه ›› راحت بمیری
نهنگی و جات کندنت فرق دارد!

غمی نیست! با غصه هایت رفیقی
اگر دوست هایی صمیمی نداری!
اگر باز در خانه گشتی و چیزی
به جز چند زخمِ قدیمی نداری

سفر کن... فدای سرت غازِ وحشی
اگر زیر باران سرت را بریدند...
لجوجانه ماهیِ خونی شنا کن
اگر باله ی دیگرت را بریدند!

مبادا که از جنگ آخر بترسی
چموشی نکن اسب شمشیر خورده
مبادا کسی گریه ات را ببیند
مبادا بیفتی سگ تیر خورده!

سی و هشت تا موی دیگر سپید است
سی و هشت داغِ قدیمی... غمی نیست
سرت را به سردی دیوار بسپار
اگر دور و بر، شانه ی محکمی نیست

بزن قلبِ بیمارِ صاحب نمرده!
خودت را رفو کن، لباسِ مچاله
تو خاری! نیازی به باران نداری!
خودت باش، زخم سی و هشت ساله!


#حامد_ابراهیم_پور
از کتاب سرخپوست ها
انتشارات آنیما
توی قاب خیس این پنجره ها
عکسی از جمعه ی غمگین میبینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگین میبینم
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه
نفسم در نمیاد جمعه ها سر نمیاد
کاش میبستم چشامو این ازم بر نمیاد
داره ... دیدن ادامه ›› از ابر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه
عمر جمعه به هزار سال میرسه
جمعه ها غم دیگه بیداد میکنه
آدم از دست خودش خسته میشه
با لبای بسته فریاد میکنه
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه
جمعه وقت رفتنه موسم دل کندنه
خنجر از پشت میزنه اون که همراه منه
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه

#شهیار_قنبری
۰۳ تیر ۱۴۰۱
سپهر
توی قاب خیس این پنجره ها عکسی از جمعه ی غمگین میبینم چه سیاهه به تنش رخت عزا تو چشاش ابرای سنگین میبینم داره از ابر سیاه خون میچکه جمعه ها خون جای بارون میچکه نفسم در نمیاد جمعه ها سر نمیاد کاش ...
به‌به شهیارم 😍
۰۴ تیر ۱۴۰۱
چقدر خوب بود این و چقدر حسِ بندهای اولش آشناس 🥺👌🏻
۰۴ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید