"اتفاقِ خوب"
وقتی تمامِ سلول هات یه آغوشِ امن می خوان
وقتی همه خاطره های لعنتیت به حرف میان
فرشته های دریایی منو به موج ها سپردن
امواجِ سهمگینِ وحشت منو تا مرزِ مرگ بردن
وقتی تمامِ حسرت ها به مرگ اضافه ت می کنن
وقتی همه غم های فلسفی کلافه ت می کنن
غم ها که
... دیدن ادامه ››
هر چقدر می خندی احاطه ت می کنن
نفس ها به بوی جسد به تدریج عادت می کنن
وقتی می خوای با دیوارا حرف بزنی و ممکن نیست
وقتی تو مجرای نَفَس چیزی جز بغضِ مزمن نیست
وقتی اطرافت همه چیز اونقدر خوبه که سیر شدی
می بینی تو انتظارِ اتفاقِ خوب پیر شدی
وقتی وجودت خالیه و از درون درد می کِشی
چشمای پر اشکتو به شیشه های سرد می کِشی
#هادی_پاکزاد