حظ کردم واقعا، تا ساعاتی بعد نمایش در خود فرو رفته بودم.
شکوفه های گیلاس چیزی فرا تر از یک نمایش بود، تراپی بود، مراقبه بود!
برای من جزو بهترین
... دیدن ادامه ››
هایی بود که دیدم، جزو دو سه تایه اولی!
اول با نقص هاش شروع میکنم، یا شاید ایراد هاش از دید من،
یک اینکه بعضی جاها خوندن برعکس متن واقعا سخت بود و بعضی جاها بعد موفق شدن و خوندن ذوق میکردم انقدر سخت بود!
دو اینکه حداقل در 3 یا 4 صحنه بازیگر جلوی متن قرار گرفت و من نتونستم بخونم، احتمالا برای بقیه هم همینطور بوده.
موسیقی خوب بود، اما میتونست بیشتر به کمک کار بیاد و مارو بیشتر مسخ کنه! مشکل صدا هم داشتیم دیشبدرک بعضی جملات بعد از فکر کردن هم کمی بیش از حد ثقیل بود و شاید بی معنی، داخل پرانتز: این مورد از نظر من لطمه ای نزد به کار.
اما!
من به قدری فرو رفتم که رفتم بیرون خیره بودم به درخت ها، سیگاری روشن کردم، به این فکر افتادم که گوشی رو روشن کنم که منزل نگران نشه، دیدم دوستی داره زنگ میزنه و میگه سویچم دستشه! سویچم وسط نمایش از جیبم افتاد، اما برای اینکه آزار بیشتری نرسونم براش نداشتم و کلا فراموشش کردم. این اتفاق برای من که وسواس فکری دارم اصلا طبیعی نیست.
بگذریم!
من علاقمند به ژاپن و فلسفش هستم، عاشق فیلم کلاسیک های ژاپنی، پس با ریتم کند مشکلی ندارم خوشبختانه! اصلا این آرامش ژاپنی های رو دوست دارم.
بازی ها بی نظیر بود، درجه یک، کلام رو برای 2 ساعت نمایش حفظ و به درستی بیان کردن کار سختیه! اما این به مراتب دشوار تر بود، و چه بدنی! چه تسلطی واقعا! هر دو عالی و درجه یک بودند. رسولی بهتر بود اما مومنی هم اندکی ضعف نداشت به دید من.
لباس عالی بود.
موسیقی خوب بود از لحاظ کیفی اما کاش ازش بیشتر استفاده میشد.
صحنه جذاب و خوب بود.
کاش ارتفاع پل کمی کوتاه تر بود که گردن ردیف های جلو نشکنه.
اما همه این ها در برابر محتوا و فرم هیچ بودند، این دو به شدت خلاقانه، جذاب و مسخ کننده بود.
محتوای پرمغز با بیان و فرمی که به دل میشیند.
کیف کردم
دمتون گرم
تمام زورمو میزنم برنامه رو خالی کنم دوباره ببینمش