درود
شاید نوشته های من بخشی از فضای تمایش رو لو بده ، اما حیفم میاد که ننویسم!
قربانیان یک جنگ زشتی هایش را تا مرگ به دوش می کشند ولو جنگ تمام شده باشد:
"اون دشمن ها الان دوستمون هستند"
دالان ال شکلی که از یک سو به بستر و از سوی دیگه به در ختم میشه، دیوار که هست ولی دیده نمیشه، و کانالی که تنها راه به اشتراک گذاشتن رویاهاست. اون همه رنگ سرد و انفجار رنگ یک لباس در اون میانه ! طراحی صحنه بینظیر بود.
و اون تونل، تونل دهشتناکی که این قصه رو خلق کرد، میشد فضای تاریک و رعب آورش رو تجسم کرد، میشد ترس رو در چهره قصه دید و تلنگری برای فکر کردن به همه اون قربانی ها.
بانو معتمد آریا مثل همیشه اسطوره است و اون احساس همیشگی شون در این اجرا موج میزنه. انگار در هر نقشی که ظاهر میشن چنان با قدرت اون شخصیت
... دیدن ادامه ››
رو بازی می کنند که من به شخصه فکر می کنم سالها در اون فضا زندگی کردند. بانو مقدمی چنان استواری و شکنندگی یک انسان رو یکجا به اجرا میگذارند که تماشگر رو به فکر فرو می برند و آقای حق گوی در کنار بانوان هنرمند بزرگوار بسیار خوش درخشید و چنان زنده شخصیت قصه رو به نمایش گذاشت که به نظر من هیچ کم و کاستی نداشت.
به نظر من قصه بسیار تاثیر گذار بود و اجرای پر احساس هنرمندان گرانقدر بر تاثیر آن دوچندان افزوده بود. به هر دو بزرگوار آقایان باقری و احصایی بایستی دست مریزاد گفت.
به دوستانی که کارهای بانو معتمد آریا رو دنبال می کنند حتمن پیشنهاد می کنم که این نمایش رو ببینید تا یک اجرای بینظیر ایشون رو از دست ندید.
سپاس