در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال طیبه محسنی | درباره نمایش ملکه زیبایی لی‌نین
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:18:17
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ملکه زیبای لی نین
دوستان از دکور زیبا،اکت های بسیار جالبی که به کمک صندلی ایجاد شد و البته کیفیت نامناسب صدا و ... سخن گفته اند و تکرارشان نمیکنم. فقط دلم نمیاد نگم که بازی با اون صندلی برام آرزو شد!
من (بدون هیچ برهان محکمه پسندی) حس میکردم که نمایش حرفهای اساسی راجع به رابطه ایرلند و انگلستان داره اما متاسفانه(شاید چون نمایشنامه رو نخونده بودم) نتونستم برداشت مناسبی در این سطح داشته باشم. فقط میفهمیدم که داره یک چیزی میگه که من نمیفهمم!
گمان میکنم نویسنده در این اثر(مثل دزیره یا برباد رفته)تلاش کرده یک مفهوم اجتماعی و تاریخی رو در پس یک داستان جذاب منتقل کنه اما این نمایش ( مثل فیلمهای نامبرده شده) خیلی به اون فضا اهمیت نداده.
دوستانی که نمیخوان قبل از دیدن نمایش موضوع رو بدونن لطفا بقیه متن ... دیدن ادامه ›› رو نخونن!

یکی از مواردی که برای من خیلی ارزشمند بود بیان (اون چیییییز) در فضای امروز ایران بود!
"اسمشو نبر"ی که سالهاست حتی در خانواده هم انکار میشه. اصلا وجود نداره.
در بهترین حالت به طور سربسته به عنوان یک نیاز مردانه معرفی میشه و زنها بدون اینکه اصلا تمایلی در وجودشون باشه باید مواظب باشند که اسیر نیازهای یک مرد نشن!
بیان نیاز(جسم و روح) و سرکوب و عقده و رنج در یک دوشیزه چهل ساله.
نیازی که از شدت سرکوب و ناامیدی بر علیه واقعیت مخوف و فتح ناپذیر بیرون طغیان کرده بود و مرزهای خیال و واقعیت رو از بین برده بود. رؤیا ساخته بود و ادامه رؤیاش رو زندگی کرده بود.
شاید همین گسستن مرزها بود که کشتن مادر رو ساده و امکان پذیر کرده بود( مثل بارهای بسیاری که هرکدوممون با یادآوری کینه ها و نفرتهامون از شخصی، در دل میگیم، الهی بمیره! و بعد بی هیچ عذاب وجدانی خود را به ادامه زندگی دعوت میکنیم!)

یکی از صحنه هایی که در لحظه برام خیلی عجیب بود وقتی بود که دختر بر روی صندلی مادرش فهمید که پنج دقیقه رهایی بخشی که اون رو از یک تنهایی و وسواس همیشگی به سرزمین رویاها می رسوند (خداحافظی در قطار) رؤیاپردازی خودش بوده؛انتظار داشتم این پذیرش با درد و رنج زیادی همراه باشه اما هیچ ناله ای، اخمی، اشکی یا اعتراضی دیده یا شنیده نشد،گویا درد و رنج به قدری عمیق بوده که هیچ صدایی از مورین بر نیومد فقط درجا "نیست" شد، استحاله شد با صندلی با مادرش و با انگاره پیرزنی یبس و آزاردهنده و سیگاری و فراموشکار.... و وقتی دوشیزه چهل ساله از صندلی مادر پیاده شد و روی صندلی خودش نشست این دگردیسی به کمال رسید!

نقش مسواک رو نفهمیدم.
تاکید بر مسواک زدن همیشگی پاتو شاید انزجار درونی مورین از بوی دهان پاتو بود( که اگر نبودکل داستان به گونه ای دیگر میشد) و شستن دهان مگی( مادر) با مسواک پاتو( معشوق) شاید درد نهانی روح مورین(دختر) بود. تلاش بیهوده و تکراری و ناخوشایند در تغییر ماهیت مشمئز کننده بیرونی!
و البته شاید بارقه ای از عشق به مادر در فضایی مجرد از مسهل و شیربرنج و بوی ادرار
شاید باور درونی به مشترکاتی آزاردهنده و اجتناب ناپذیر بین مادر و معشوق.

در آغوش گرفتن و نوازشی که به کمک آستینها انجام شد، نقش زیبای عینک و ...، جوانه قشنگی بود که از دیوار ستبر سانسور بیرون زده بود.

نمایش حرفهای زیادی داشت
فقط من از اینهمه خشم و چندش اذیت شدم.
فیلم زندگی زیباست بنینی تمام عظمات هولناک هولوکاست رو نشون میده بدون اینکه درد و رنج رو از نزدیک تو صورت تماشاچی تف کنه. اگر راهی بود که این نمایش هم مفهومش رو با کاستن از فریادها و دعواها و نفرتها منتقل میکرد من خیلی بیشتر می پسندیدم.
مثلا در زمانهای حضور ری بارها پیش اومد که به نظرم نیازی به فریاد و خشم نبود و شاید اگر بعضی مواقع کمی فضای آرامتر نشان داده میشد، کنتراست آن به اثر بخشی فریادها در بقیه صحنه ها هم کمک میکرد.

در مجموع انتخاب این سوژه در فضای اجتماعی امروز، شجاعت زیبایی بود.
بازیها عمدتا خوب بودند و البته دکور و اکسسوارها عالی بودند. ( راستی آقای غنی زاده تو این هوای سرد سرما نمیخوره که هر شب فی المجلس شسته میشه؟)
سپاس
بنویس بانو جان...
دوست داریم نوشته هاتو
۲۰ بهمن ۱۳۹۲
سلام میخواستم از تک تک دوستانی که نظرشونو بیان کردن تشکر کنم. چون دیگه مجبور نیستم از رشت بکوبم بیام کاری رو ببینم که آخرش ممکنه ناراضی سالن رو ترک کنم
۲۱ بهمن ۱۳۹۲
جناب جمیلی و خانم حساس ، لطف دارید.
بیتا جان کاملا موافقم که این حرکات هیستریک بودند ولی به نظر من شستن دهان مگى با مسواک پاتو باید معنى بیشتری داشته باشه. بازم ممنون

۲۱ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید