همیشه قرار نیست از جایگاه یک تماشاگر ناراحت ، حرفی زد.
نقد را که نقادان و حرفه ایی ها به سبک خودشان میگویند.
کاخ تالار شمس یا خانه ء شخصی ، مگر فرقی میکند به حال ما که تاخیر شده است عادتمان.
مگرقرار است قبل از ورود و بعد از خروج برای اجرای تئاتر میزان سنگینی هزینه ء خرید با متری چند این کاخ یا خانه شخصی را حمیدرضا آذرنگ حساب کند.
پس
من ِ تماشاگر ، میگم :
خوشم اومد ، شاید من ندیده بودم از این سبک و برایم نو بود.
شاید برای من بهرام شاه محمدلو صدایش با تمام فریادهای روی صحنه ، باز آرامش
... دیدن ادامه ››
بخش بود ، شاید که من خاطره ایی دارم از قصه های کودکی هایش ، این بار از همان زمان اما جلوتر ، دقیقا پشت رود ...یا که خاکریز.
یا که شاید من راضیه برومند را دوست دارم که وقتی صحبت میکرد، کانون دیدم به وسعت دیدن دو نقطه یکی او و دیگری بهرام شاه محمدلو وسیع تر میشد.
یا که نسیم ادبی، شهرام حقیقت دوست، فرزین صابونی، سهیلا صالحی هر کدام خصیصه هایی از کسانی هستند که باید دید و ندیدم ، باید میبود و نیست ، باید درک میشد و نشد...
با چرخاندن دست چهل و پنج درجه یا سیصد و شصت درجه یا کوبیدن پا روی زمین که ببینید! هنوز هم حرفی هست که باید شنید.
که همه با ریتم ِ خلاقیتهای دوست داشتنی ِ فرشاد فزونی پیش رفت و سر ِآخر ....
سکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت و شب ....
از شب به تاریکی پیغام که ، هر چه را شنیدیم و اما ندیدیم، بعدها در چنین روزهایی فراموش نکنیم ...