حرفهایم مربوط به این اجرا نیست ، کلیست ...
چون اجرا رو یک اجرای دو نفره خوب دیدم ...
و اما داستان از سالن اجراست ...
گاهی خندیدن با صدای بلند ، باعث میشه احساس کنی بازیگر اگر طنزی هم در گفتارش هست ، لودگی استنباط بشه ....
این رو گفتم ، بگم چقدر دوست داشتم صدای خنده های بلند تماشاگر ، رفتار امیر کربلایی زاده، فاطمه امینی رو رنگ نمایش های لاله زاری نزنه.
بخت یاری کرد و ما هم در آخرین اجراشون کنارشون بودیم ...
دستشون درد نکنه ....
اینکه ما سی و اندی سال ، اجازه گفتن حرفهای روتین اجتماعی از نوع بی پرواش رو نداریم ، برای بعضی از دوستان تماشاگر
... دیدن ادامه ››
انگاری دست یافتن به یک گنجینه ایی تلقی میشه که میگه :
Wow ببین چی گفت اون بالا ....حالا وقتشه که من با خندیدن طولانی و ریسه های بلند بهش بگم که تو به چه نکته ء خاصی اشاره کردی ....
من نمیگم ، نخندیدم ، نمیگم از ته دل نخندیدم، نمیگم خندیدن بده (چون خودم گاهی عنان خندیدن از دستم در میره )، اما خب ! خندیدن توی سالن تاتر از ته دل فرق داره با خندیدن مستانه در کافه ....
این رو هم بگم ، من گاهی اونقدری که از خندیدن یکی دو نفر خندم میگرفت ، بیشتر از دیالوگی که مسبب خنده میشد ، بود ...
گاهی احساس میکردم این خندیدن مصنوعیست ....
یا وقتی میبینی جمعیت به خاطر اینکه امیر آقا دیالوگی به یاد سوتی معروف "دد منشانه" بیان میکنه ، دست میزنند،دست میزنند ، دست میزنند ، باورت نمیشه ، این تئاتر بتونه پیام خاصی به تماشاگر سرخوش از شنیدن یک کلمه ممنوعه بده ....
در کل درست کردن فضایی برای گفتن حرفهایی روانشناختی از روابط واپس خورده اجتماعی و گاهی ممنوعه ، که باب میل گوشهای زندانی شده ما هست ، خوب بود و دوست داشتنی ....
هر دو بازیگر رو دوست داشتم ....