در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شکیبا | درباره نمایش قصه ظهر جمعه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:43:12
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من این را یک بار پرسیدم ، پاسخی دریافت نکردم باز میپرسم

نمایش پیشکشی بود برای سید مهدی خلیق!

آیا عکس داخل بروشور ، ایشان هستند؟
اگر لطف کنید هر کدام از دوستان دست اندر کار ، عکس داخل بروشور و
سید مهدی خلیق را به ما معرفی کنند ، متشکر میشیم ...
منتظر پاسختان هستم
مریم و بهرنگ این را خواندند
آرزو نوری، محمد قدس و محمد علی محمدی این را دوست دارند
سلام .
عکس داخل بروشور ایشان نیستند . آقای خلیق مشوق گروه بودند و انرژی مثبت ایشان به گروه دلگرمی می داد.
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
سرکارخانم احمدی ، متشکرم که پاسخ دادید
انتخاب و طراحی لباسهایتان ، یادآور خاطراتی از دور برایمان بود.
متشکر و خسته نباشید.
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
سپاس از توجه و دقت نظر شما,موفق باشید
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش پیشکشی بود برای سید مهدی خلیق!
آیا عکس داخل بروشور ، ایشان هستند...
اگر لطف کنید هر کدام از دوستان دست اندر کار ، عکس داخل بروشور و سید مهدی خلیق را به ما معرفی کنند ، متشکر میشیم ...
manimoon این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جناب محمدی عزیز
حالا که حرفش شد بگذارید چند جمله از قدرت و شما بگویم
(من فنی نیستم اگر دوستان ایرادی در گفتار من میبینند ، من هم بلیطی تهیه کردم و برای دیدن نمایش به سالن رفتم و یک تماشاگر بودم)
دقت شما در اجرا برای من قابل توجه بود.
(شاید دوستان بگویند ، دیگر قدرت ها را بازی کردن که کاری ندارد اما میگویم دارد، به دلایلی)
آفرین ، آفرین و آفرین.

چرا!؟
به دو علت
اول، اینکه سن شما اصلا و ابدا به این نوع رفتارها نمیرسد(با توجه به اینکه گفتید متولد 66 هستید) یعنی تلاش مضاعف میخواست ... دیدن ادامه ›› برای بازی این شخصیت از جانب شما.
این رفتار ها رو من بارها و بارها دیدم از نزدیک و لمس هم کردم .
(شما هم طبق صحبت خودتون دیدید یا لمس کردید گاهی حس شخصی در مقابل خودتان را )

اما سنش بر میگرده به متولدین دهه چهل (منظورم متولیدنش هست نه زمان)

یعنی شما بارها و بارها خاطرات آن سالها را از سنین بالاتر از خود مرور کردید ، بررسی کردید ، هضم کردید و میتونم بگم ، دقیقا کاراکتری را در آوردید که واقعی بود ، لمس شده بود ، حتی لج و لج بازی اش با کودکان ...

دو : جناب محمدی ، شما دوباره شخصیتی را پیش روی ماها بازی کردید که واقعی بود ، واقعی را بازی کردن ، خیلی جسارت میخواهد تا شخصیتی ساختگی که ما می بایست آن را با اجرای شما بپذیریم.چون تماشاگری که دقیقا همین کاراکتر را در واقعیت داشته یا آن را دیده ، سخت است جلویش ، کسی را بازی کنید که بهتر و واقعی ترش را بوده یا دیده است ...

دست مریزاد ، با قدرت ، قدرتتان را در "قدرت" نهادینه کرده بودید که باورتان کردم ...به نظرم بازیگر ، باور "تماشاگر" بهترین دستاوردش خواهد بود.

شما باورپذیر بودید جناب محمدی.
دگر آفرینی دوباره شخصی به نام قدرت(شاید برای من یا دیگران نامی دیگر داشته ) از جانب شما را دوست داشتم .

ما سالها پیش (حدود سی سال پیش) این شخصیت راپذیرفته بودیم بارها و بارها دور و بر خودمون دیدیم ، اما فراموشش کرده بودیم بخاطر آزارهایی که داشت در عین حال حمایتهای مرامی که میخواست داشته باشه که بگوید من هم تصمیم گیرنده ام و اثرگذار در سرنوشت خانواده.
اگر عکسی میدیدیم یا تیکه ایی در تلویزیون در این سالها ،تاثیرش نسبت به عمل و عکس العملهای شما در صحنه کمتر می بود.

شما (جناب محمدی) آینه ایی شدید از آن سالها ، نه با سن و سال خود بلکه با درک بالای خود از آن کاراکتر و توانگری در اجرای آن ،..


ثابت قدم باشید ...



و اما لگدهای قوی ِ قدرت.

مرد مومن ، یاد سالهای ممنوعیت کونگ فو ، بوکس و حتی اعلام حرام بودنشان در ایران افتادم.

این لگدهای ِ نشات گرفته از فیلمهای بروسلی بود که جوانها با تمام قدرت نثار دوست و برادر میکردند...

درست و نادرست حرکت به کنار، لگد پرانی به سبک قدرت وجود داشت ، افشین و اسماعیل که خوردند ....
خیلی های دیگه هم بعد از دیدن دزدکی فیلمهای بروسلی نثار سر و گردن هم میکردند
;)

راه رفتن روی کمر و تبدیل شدن به میز موقع دراز کش....
سر و گردن کفتری و نگاه ها، همراهِ بق بقوی نهفته در گلو و چشم غره ، گردن پیچوندن و اعمال زور با کلام، که بگو ....بگو تا ولت کنم ....
و لج و لجبازی اسماعیل ....
همه اش ، یعنی یک شیرجه با نمره خوب در عمق ِ گوشت و پوست و استخون و خون صاحب شخصیت ِ قدرت ...



همگی خسته نباشید...

به جناب هوشمند هم خدا قوت بگید ، ما بی پتو از گرما کلافه شدیم ، شما که با پتو بودید چه گذشته است بر اعصابتان.

( ماسکه بودن صورت پدر، تمام مدت با یخچال ،
و محل دعوای دو برادر پشت یخچال بخاطر اینکه راه در رویی برای قدرت نماند تا تسلیم مشت و لگد هاشم شود به رسم کوچکتری ، استفاده شد و کمک کرد برای خونی شدن گریمی ِ صورت قدرت ، اینها نیز جالب توجه بود برایم ،بازم آفرین)
شکیبای عزیز من هنوز سر همان حرف ثابت قدم هستم که واقعا باید چگونه از یک تماشاگر که یک بار نمایش را دیده و این همه جزییات را برای خود مرور کرده و ثبت کرده تشکر کرد . آری قدرت ها شاید دیگر نیستند . اما پسر عمه من هنوز در گوشهای از این کشور قدرت است . یادم میاد از تماشاگریکه در خیابان جلوی مرا گرفت و گفت تو امید هستی بچه فلان محله شیراز . تو که 15 سال قبل مرده بودی !!! خوشحالم که بازی من را دوست داشتی و واقعا نمی دانم چه بگویم که این همه وقت گذاشته و دو بار با این حجم برای من و همکارانم یادداشت نوشته ای دستمریزاد را باید به شما گفت که تیاتر ما هنوز زنده است وقتی تماشاگری چون تو در سالن های نامناسب خود دارد . اما دومین بار بود که از وضعیت هوای سالن شکایت کردی که چه بگویم که من هر 2 اجرا نیم کیلوو وزن کم میکنم . اما خود من شخصا بابت آن هم از شما پوزش میطلبم و پیام تورا به گوش همه دوستان و هوشمند میرسانم . آفرین آفرین آفرین . پاینده باشی .
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
شکیبا جان مرسی از این همه دقت با وجود شما عزیزان گرما و پتو هم برای من دلنشین میشه تشکر دوست عزیز.
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
موفق و موید باشید جناب هوشمند
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید