.
جالب بود دیدن نقاشی های کودکان در خطر ،
فکر کردن به آنها و اینکه کودکان لحظه ترسیم چه حسی داشتند نیز دردناک بود....
و نمایش
من به خاطر دیدن روی ماه آقای آقاخانی رفتم و میسر شد...
انگار تاخیر در اجرا و معذرت خواهی مسولان سالن امری اجتناب ناپذیر است.
(ما هم عادت میکنیم)
خانم مستوفی امشب چقدر! تپق داشتند.
(به
... دیدن ادامه ››
قول دوستی ، خطر لو رفتن داستان :D )
من فقط یک جا فریب خوردم ، وقتی که سرفه های آقای آقاخانی را دیدم ، واقعا فکر کردم سرفه جز نمایش نیست، بماند که خودش هم فیلم بود ....
نوشته قابل پیش بینی بود،
گرچه نویسنده هم شاید قصدش طرح فضای معماگونه برای مخاطب نوجوان که نبوده است!!!!!
همیشه سوالم برای اینگونه نوشته ها این است، غیر از ایوب آقاخانی اگر فرد دیگری بود، چه اتفاقی برای اجرا میافتد.؟
اما آخرش را دوست داشتم ، این تسلسل رفتار را چگونه جمع کردن برایم سوال بود.
از کنترل وضعیت توسط "فرهاد" خوشم اومد.
طنز گفتاری رفتاری(مخصوصا بازی با چشم) آقای آقاخانی ، مثل لحظه ایی که ناگاه مانند یک کودک زیر گریه میزند و دیگران را میخنداند این عمل و عکس العملها را دوست داشتم.