.
یه دختر بیست و یکی ، دو ساله ...
که باهاش حرف میزنی توو هشتاد درصد موارد توو صورتت نگاه میکنه!
اینقدر آروم حرف میزد که مجبور بودی ازش بخوای جمله اش رو دوباره تکرار بکنه
حالا بلند شده بود اومده بود این سر دنیا که شیمی بخونه ... شیــــــــــمـــی!!!
من همیشه توی دبیرستان شیمی میوفتادم ، نمرهام .... سه، سه و بیست و پنج صدم بود
و حالا برای اولین بار عاشق دختری شده بودم که شیمی میخوند و ...منم مثل بقیه ء آدمای دنیا باید سعی میکردم که شیمی رو دوست بدارم
البته ! نشد که شیمی رو دوست بدارم...
بگذریم ، فقط میخواستم بگم که تفاوت از زمین تا آسمون بود ، شیــــــــــمی چیه! اون روزا شیما حتی اگر تاریخ جزایر اقوام کالاپاگوس رو هم میخوند ، من عاشقــش میشدم
لینک عکس :
=============
http://goo.gl/7juyxn
=============
.
.
.
.