در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال رضا آزادی | درباره نمایش آنتیگنه؟
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:21:38
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آنتیگنه؟
بخش دوم

فلسفه و هنر یونان برای تمدن‌های بشری همواره الهام‌بخش بوده است و سرکشی و عصیان در برابر خدایان همواره بخشی از افسانه‌های یونانی بوده است.
نمایشنامه‌نویسان، از نظر تاریخی متقدم‌تر از فیلسوفان بوده‌اند. و نکته‌ی جالب‌تر این که، همان افکار فیلسوفان را در قالبی ماندگارتر و زیباتر در آثار نمایشی خود عرضه می‌کردند.
ذکاوت مقدمه‌ای برای پادشاهی ادیپوس می‌شود. اما اگر وی میدانست که چه رنج‌هایی تا عمق جانش را خواهد سوزاند، آیا هرگز در مقابل ابولهل حاضر می‌شد؟
در اجرای آنتیگنه (به کارگردانی حمیدرضا هدایتی)، در ابتدا با نوعی خاص از چینش بازیگران به صورت مدل‌های مومی سیاه‌پوشی رو به رو می‌شویم که شخصیت‌های مختلف "افسانه‌ی تبای" هستند و حالا در فضای سرد یک گالری به عنوان بخشی از دفاعیه‌ی یک دانشجو ساخته شده و جهت بازدید آماده شده‌اند. ... دیدن ادامه ›› از طرفی همین مدل‌های مومی، با حفظ سِمَت کاراکترهای یک خانواده‌ی ایرانی هستند که مشابهت‌هایی با شخصیت‌های افسانه‌ی تبای دارند.
دختر دانشجو برای رسیدن به شناخت حقیقی شخصیت‌های افسانه‌ی تبای، به قدری در عمق فضای افسانه غوطه‌ور شده که در عوالم رویا، نوعی هم‌ذات پنداری با آنتیگنه در خود می‌بیند و زندگی فعلی خود را همانند آنتیگنه می‌یابد. او در رویای خود، مدل‌های مومی را زنده می‌یابد و خود را بخشی از افسانه‌ پندار می‌کند. آنتیگنه نمایشنامه‌ای است که گذر زمان آن را کهنسال نکرده و کارگردانان کمابیش سعی کرده‌اند با اقتباس از آن، اثری امروزی و مرتبط با وضعیت فعلی از آن بیافرینند. این مساله سبب درک بیشتر شخصیت‌های سوفوکل توسط مخاطب می‌شود.
کرئون، پادشاهی مستبد است که تاب تحمل افکار مخالف را ندارد و اطرافیان او، یا به سبب ترس، یا هم به سبب عافیت‌طلبی از ابراز افکار خود پرهیز می‌کنند. نتیجه‌ی این امر استبداد روزافزون و خودحقیقت‌پنداری محض کرئون است. بنابراین در بروز این استبداد نه تنها شخص کرئون که اطرافیان وی نیز نقش محوری و اساسی دارند.
در این میان، دختری که خود شاهزاده است و داغ دو برادر دیده (آنتیگنه)، به دنبال دفن جسد برادری است که به حکم کرئون، بر زمین مانده است. این مساله در فضایی که هیچ نظر مخالفی علیه کرئون ابراز نمی‌شود، شورش و یاغی‌گری است. او در این راه تنهاست و هیچ کس جرأت کمک به وی را ندارد. او تنها کسی است که می‌خواهد خلاف جهت آب شنا کند، و بنابراین قهرمان داستان است. داستان‌های کهن گوشه و کنار دنیا، مملو از قهرمانانی تنها هستند که مهمترین ویژگی آن‌ها عملگرایی است. اما بر خلاف بسیاری از افسانه‌ها و داستان‌ها، این بار، قهرمان یک زن است. زنان همواره نمادی از ضعف و ناتوانی تصور می‌شوند که در محیط‌های مردسالار اعم از پدرسالار، شوهرسالار، برادرسالار و حتی فرزندسالار زندگی و تفکر مستقلی ندارند.
آنتیگنه می‌داند که سزای نافرمانی از فرمان پادشاهی مستبد، جز مرگ نیست (کرئون:تو چندان گستاخی که قانون مرا به هیچ می گیری؟)، اما حاضر نیست زندگی جسمانی خود را با مرگ تفکر و ارزش‌هایش مبادله کند. او ترجیح می‌دهد اندیشه‌ و عملش را زنده نگاه دارد تا روحش آزاد باشد و از عذاب رها شود. مصلحت‌اندیشی که امروزه بلای جان خیلی از انسان‌هاست، جایی در اندیشه‌ی وی ندارد. اما نکته‌ای که در مورد آنتیگنه بسیار حائز اهمیت است، اعتقاد و ایمان وی به خدای خدایان زئوس است و با پشتوانه‌ی همین ایمان قوی و دستورات برتر خدای خدایان، در مقابل کرئون می‌ایستد و حتی کورسوئی امید به بخشش نسلش (که گرفتار نفرین خدایان است) از سوی خدایان دارد. بنابراین، تمامی ارزش‌هایی که برشمرده شد، در نبود ایمان وی به زئوس، شاید از بیخ و بن رخ نمیدادند. لکن در خود نمایش به این نکته اشاره‌ای نشده است. چرا؟ شاید چون کارگردان و نویسنده تمایل داشته‌اند علت توجه و احترام آنتیگنه به ارزش‌ها و ایستادگی در مقابل استبداد را از فطرت و ذات کامل و بی‌نقص او قلمداد کنند و نه به دلیل انتظار بخشش و پاداش و حبه از جانب خدایان. و بنابراین ارزش کار آنتیگنه دوچندان می‌شود.
هگل دوگانگی قانون انسانی و الهی را به دوگانگی روز/شب، عمومی/خصوصی، ملت/خانواده، خودآگاه/ناخودآگاه، و سرآخر مرد/زن تشبیه می‌کند.
به هر روی تمام دارایی آنتیگنه برای آنتیگنه شدن، مرگش است. هگل می‌گوید بودنِ نامعلوم و نامشخص عین نیستی است، تنها زمانی که بودن معنایی دارد، زمانی است که یک حالت ذهنی خاصی بشود، و آن زمان، هستی یافته است.
به اعتقاد کرئون (قانون انسانی) این آنتیگنه (قانون الهی) است که از «قانون» پیروی نمی‌کند، درحالی‌که آنتیگنه قانون “وضع‌شده” از سوی کرئون را با ذات قانون همخوان نمی‌داند و برای قانونِ مردگان ارزش بیشتری قایل است. بنابراین می‌تواند گفت هر دو به یک اندازه گناهکارند. یکی در دفاع از قانون انسان‌ها و دیگری در دفاع از قانون خدایان. لکن ایستادگی در برابر انسان مستبد، همیشه جذابیت خود را دارد.
عقب‌نشینی عقلانیت، و ناکامی افراد یک جامعه در حل مشکلات طبیعی و اجتماعیشان، باعث می‌شود تا آن‌ها دست به دامن اسطوره‌ها شوند. با این عمل، هم جامعه از پذیرفتن مسئولیت تقدیرش شانه خالی می‌کند و هم به آرامشی نسبی می‌رسد.

اجرا:
روند کلی اجرا، از زمان صفر تا انتها، روندی صعودی است و نوسان چندانی ندارد. دو داستان در هم ادغام شده و به کمک هم پیش می‌روند و در نهایت هر دو به یک نقطه‌ می‌رسند. از این حیث باید به کارگردان محترم تبریک گفت. استفاده از نورپردازی و میزانسن می‌توانست بهتر باشد لکن سادگی اثر، از خوانش آن نکاسته است. هنرمندان حاضر در صحنه نیز اجرای در خور توجهی داشتند که از این حیث به تک تک آنان خسته نباشید عرض می‌کنم.
خاتمه




دوست عزیز ممنونم. خوب درسته که مطالب زیادی نوشتم اما زیاد دوست نداشتم که کلیت داستانی که این عزیزان زحمتش را کشیدند لو بره. گرچه کار سختی هست روی یک مرز باریک حرکت کردن. ولی اکیدا توصیه می کنم این کار را ببینید. من خودم برای بار دوم هم به دیدن این کار خواهم رفت. از نمایش های آنتیگنه که قبلا اجرا شده، کیفیت بهتری دارد و گروه جوانی که هنرمندان این کار هستند تلاش و انرژی زیادی برای کار گذاشته اند. اگر بخواهم در یک جمله عرض کنم، شما با ندیدن این کار یک نمایش خوب را را از دست داده اید.
۱۰ مرداد ۱۳۹۵
آقا رضا سپاس بابت مطلب مفید و خواندنی تون :)
۱۷ مرداد ۱۳۹۵
خواهش میکنم بابک جان. امیدوارم مفید باشه.
۲۰ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنتگینه (Αντιγόνη)، بخش اول

نویسنده: رضا آزادی

برای اینکه سر فرصت و با آرامش کامل بتوانم مطلبی درباره‌ی این نمایش خیلی خوب بنویسم، نیاز به یک زمان مناسب و صرف یک قهوه داشتم تا سر سری چیزی ننوشته باشم که زحمات کارگردان، بازیگران و عوامل مستقیم و غیر مستقیم این اثر را ناخواسته از بین برده باشم.
اولا در اینجا از مسئولین مرکز هنری باران بسیار تشکر می‌کنم چرا که من بنا به دلایلی نتوانستم در روزی که بلیط داشتم در سالن حضور داشته باشم و تنها با یک تماس تلفنی آن هم در روز بعد، خیلی صمیمانه از درخواست بنده مبنی بر تماشای اثر در روز دیگری موافقت کردند، آن هم بدون دریافت هزینه‌ی دیگری. شاید برای خواننده‌ی این مطلب هم مورد مشابهی رخ داده باشد، بنابراین ضروری است که قدردانی خود را از زحمات پرسنل این مجموعه و همچنین تمامی مجموعه‌های هنری کشور که دغدغه‌ی فرهنگی آن‌ها بیش از دغدغه‌ی اقتصادی است، اعلام نمایم.
سرزمین یونان همچون سرزمین ایران مهد افسانه‌هایی جذاب است که همواره الهام‌بخش ... دیدن ادامه ›› هنرمندان بسیاری در زمینه‌های مختلف قرار گرفته است. بی‌شک "سوفوکل (Sophocles)" یکی از بهترین تراژدی‌نویسان یونان باستان است که سه‌گانه‌ی (تریلوژی) "افسانه‌ی تبای (Theban Trilogy)" را به رشته‌ی تحریر در آورده است:
1) ادیپوس شهریار
2) ادیپوس در کلنوس
3) آنتگینه
یونانی‌ها نمایش‌نامه نویسان بزرگی داشتند که سه تن از بزرگ‌ترینِ آن‌ها عبارت بودند از: آشیل، سوفوکل و اوریپید.
خدمت دوستان محترم عرض کنم که "سوفوکل" بیش از 100 نمایشنامه نوشته است که از این حیث می‌تواند الگویی قدرتمند برای نویسندگان امروزی باشد.
حالا برگردیم به خلاصه‌ای از داستان:
ادیپ یا ادیپوس (Oἰδίπoυς) از خاندانی است که بدلیل نفرین خدایان (که این خود داستانی دارد)، باید تاوان دهد. به پدر ادیپوس قبل از تولد فرزندش گفته شده که فرزند پسری خواهی داشت که تو را خواهد کشت و چون پدر و مادر ادیپوس نمی‌خواهند پیش‌دستی کرده و دست در خون او آلوده کنند، پس از تولد، پاهای او را زخمی کرده و به چوپانی می‌سپارند. بزرگ شدن این پسر هم داستان‌هایی دارد. ادیپوس پس از بالندگی، سودای تغییر سرنوشت در سر دارد. تصادفی راه شهر تبای را در پیش می‌گیرد و در راه، پدر واقعی نادیده و ناشناخته‌ی خود را طی یک نبرد بر سر یک چیز ساده و پیش پا افتاده، از پای در می‌آورد (همچون مرگ رستم به دست سهراب). پس از مرگ شاه، "کروئون (برادر یوکاسته و همسر شاه مقتول)" به پادشاهی می‌رسد اما در این هنگام وحشتی بر تبای سایه می‌افکند.
خوب حالا بگوئید "ابوالهل" را به یاد دارید؟ بله همان مجسمه ابولهل معروف در مصر.
ابولهل اژدهایی بود که سایه‌ی وحشتی بر تبای افکنده بود و برای هر رهگذری به تبای معمایی مطرح می‌کرد که اگر کسی جواب آن را نمی‌دانست کشته می‌شد. مردم تبای که از دست ابوالهول جان به لب شده بودند، تصمیم گرفتند پادشاهی تبای را به کسی واگذارند که معمای ابوالهول را حل کرده و شهر را نجات دهد. معمای ابوالهول این بود که می‌پرسید:
"آن چیست که صبحگاهان با چهار پا راه می رود ظهر با دو پا ولی در شامگاه به سه پا حرکت می کند؟"
تنها کسی که توانست جواب این معما را درست بدهد ادیپوس بود که به ابوالهول گفت:
مقصود تو از این معما انسان است زیرا او در کودکی که صبح زندگی به شمار می‌رود روی چهار دست وپا راه می‌رود. وقتی که بزرگ شد، ایستاده یعنی با دو پا گام بر می‌دارد. اما در زمان پیری که شامگاه زندگی است از عصا کمک می‌ گیرد و در نتیجه با سه پا حرکت می کند. چون پاسخ «ادیپ» صحیح بود ابوالهول از شدت خشم خود را از فراز صخره به زیر افکند و جان از کف بداد.
بدین ترتیب شهر تبای از نابودی نجات یافت و کرئون ادیپوس را در پادشاهی تبای شریک می‌کند. ادیپ در ادامه، با "یوکاسته" (مادر خودش) ازدواج می‌کند که ثمره‌ی این ازدواج دو دختر به نام‌های "ایسمنه" و "آنتیگونه" و دو پسر به نام‌های "ائتوکلس" و "پولونیکس" است. اما در این زمان طاعونی شهر تبای را فرا می‌گیرد و باعث نابودی مزارع و محصولات می‌شود. مشخص می‌شود که علاج خلاصی از این طائون، یافتن قاتل یک انسان بی‌گناه و مجازات اوست. قاتل آن بی‌گناه (پادشاه قبلی) چه کسی بوده؟ خود ادیپ. ادیپ همه‌ی ماجرا را می‌فهمد و یوکاسته (مادر و در عین حال همسر) را می‌کشد و خود را کور می‌کند. در این حین پسران ادیپ بر سر قدرت نبرد می‌کنند و تبای را جنگ داخلی فرا می‌گیرد. پیرمرد نابینا همراه دخترش «آنتیگونه» به یکی از حومه‌های شهر آتن پناه می‌برد و دیگر اعتمادی به خیر نیروی خدایان و انسان‌ها ندارد. روزی "ایسمینه" دختر ادیپ به آن جا می‌آید و خبر می‌دهد که بنا بر گفته هاتفِ معبد "دِلفی" خدایان ادیپ را بخشیده‌اند و گفته‌اند: گور ادیپ هرجا باشد، آن جا از خشم خدایان در امان خواهد بود (آتن). از سوی دیگر، در نبرد بین فرزندان ادیپ بر سر پادشاهی، فرزند بزرگ‌تر مغلوب و تبعید می‌شود. او که پدر خود ادیپ را از شهر بیرون رانده بود، اکنون برای طلبِ بخشش نزد پدر می‌آید و تمنّای گذشت دارد. ادیپ، فرزند را نمی‌بخشد و او را ناامید باز می‌گرداند. ادیپ پیش از مرگ از پادشاه آتن می‌خواهد که جای گور او را از همه پنهان بدارد و جز به جانشینانش به کسی نشان ندهد.
بعد از مرگ ادیپ، فرزندانش " ائتوکلس" و "پولونیکس" هر دو به دست هم کشته می‌شوند. "کرئون"، فرزند کوچک (ائتوکلس) را به خاک می‌سپارد، ولی اجازه نمی‌دهد جسد "پولونیکس" به خاک بسپارند. خواهران او "آنتیگونه" و "ایسمینه" تصمیم می‌گیرند هرطور شده جسد برادر را به خاک بسپارند. اندکی بعد، ایسمنه از ترس پادشاه خواهرش را تنها رها می‌کند و آنتیگونه با پذیرش خطر به تنهایی برادرش را دفن می‌کند. کرئون دستور می دهد مجازات مرگ درباره آنتیگنه اجرا شود. «هایمن» فرزند کرئون، عاشق آنتیگنه است و می‌کوشد پدر را از تصمیم خود باز دارد. کرئون خواسته فرزند را نمی‌پذیرد و پیش‌گویی هاتف را نیز به چیزی نمی‌خرد. هایمن نزد آنتیگنه می‌رود. آنتیگنه خود را حلق‌آویز کرده است. هایمن نیز دشنه‌ای در قلب خود فرو می‌برد. همسر کرئون نیز خود را می‌کشد و بدین گونه دودمانی فدای استبداد و خودسری کرئون می‌شود.

خاتمه‌ی بخش اول

پی‌نوشت: روزی که من به تماشا نشستم استقبالی از این اثر زیبا نشده بود، توصیه می‌کنم انرژی بسیار بالای دست‌اندرکاران این اثر را حتما از نزدیک حس کنید. بسیار خوب کار کرده‌اند.

ممنون از نظری که به اشتراک گذاشتید. با توجه به این که بنده عادت ندارم به صورت ناقص به یک مطلب بپردازم، و از طرفی به جای اینکه فرض کنم مخاطب صحبت هام یک چیزهایی را به صورت پیش فرض می داند، سعی می کنم به طور کامل مطلب را توضیح دهم تا هر کس که جزئیاتی را نمی داند، از مابقی مطالب بی بهره نماند، لذا نیاز دیدم که مطالب خودم را دو بخشی کنم. به زودی بخش دوم را قرار خواهم داد که بیشتر به خود اجرا پرداخته شده است. با تشکر از صبر شما.
۰۸ مرداد ۱۳۹۵
بخش دوم اضافه شد. با تشکر/
۰۹ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید