در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ایمان باقری | درباره فیلم وارونگی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:32:57
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تصمیم نیلوفر...

در فصلی از فیلم وارونگی نیلوفر از سهیل مردی که با او رابطه عاطفی دارد میپرسد که آیا دلش میخواهد دور از تهران زندگی کند؟ و سهیل جواب منفی می دهد چون تهران را دوست دارد و کارش اینجاست. دوباره نیلوفر از او میپرسد اگر حق اننخابی نداشته باشد چه؟ و سهیل جواب میدهد خودش را در موقعیتی قرار نمیدهد که مجبور به نداشتن حق انتخاب باشد. نیلوفر که گویی از پاسخ سهیل جا خورده خنده ی طعنه آمیزی دارد و لابد در دل خودش می گوید "مگه میشه؟!" و ما لحظاتی قبل را به یاد می آوریم در بیمارستانی که مادرش بستری است و به دستور دکتر باید در خارج از تهران زندگی کند، خواهر و بردار بزرگ او به بهانه اینکه خودشان گرفتارند و خانواده دارند، تصنمیم میگیرند نیلوفر به همراه مادرشان کوچ کند، نیلوفر که حتی از او نظرخواهی نشد با کمی مکث با لبخندی ملیح و بدون غرولند به راحتی این تغییر بزرگ را میپذیرد لابد با خودش میگوید "مگه چاره ای دیگه ای هست؟"
اگرچه او ازدواج نکرده و با مادرش زندگی میکند اما همانند برادرش گرفتاری های شغلی دارد و یا همانند سهیل تهران را دوست دارد و نمیخواهد از این شهر برود. اما نیلوفر گمان میکند نمی شود در برار جبر موقعیتی که شکل گرفته حتی کوچکترین واکنشی نشان دهد. اما سوالهای او از سهیل و بعد تعجبش از جواب سهیل، گویی جرقه بینشی تازه ( به سادگی تن ندادن به هر نوع جبری در زندگی و ایجاد فرصتی برای حق انتخاب و عوض کردن موقعیت) را در ذهن او زده است. افزایش فشارهایی تحمیلی بیرونی به او ( گرفتن مغازه خیاطی از او توسط برادر و تحقیرهای خواهر سردمزاجش و حتی پنهان کاری منفعت طلبانه سهیل از داشتن فرزندی از ازدواج قبل) ... دیدن ادامه ›› او را درمسیر آزمودن و بسط این بینش تازه شکل گرفته در ذهن او در مناسبات زندگی و خانوداگی قرار میدهد.
در پایان فیلم او پس از کش و قوسهای مختلف با چالشهای اطرفش فرصت پیدا میکند حق انتخاب را را برای خود فراهم میکند. اگرچه او در نهایت شغل تولیدی لباس را کنار میگذارد و شهر تهران را همراه مادر ترک میکند اما این پذیرش نه به علت تن دادن به موقعیتی اجباری با این توجیه که "کاریش نمیشه کرد" بلکه تصمیمی است از جانب خودش آن هم به علت عاطفه زباد نسبت به مادر و حس مسئولیت پذیری بالایش در مقایسه با خواهر و برادرش.
در سکانس موجز و زیبای پایانی نیلوفر در ماشین سهیل نشسته و به نظر این آخرین قرار آنهاست. نیلوفر آهنگ غمگینی که از ضبط ماشین پخش میشود را دوست ندارد و از سهیل میخواهد آهنگ را عوض کند و آهنگ شادتری بگذارد (مطئنا اگر نیلوفر ابتدای فیلم در این سکانس حضور داشت صبر میکرد تا این آهنگ غمگین تمام شود و آهنگ بعدی که احتمالا شادتر باشد شروع شود). سهیل به خواست نیلوفر آهنگ را عوض میکند اما آهنگ بعد هم کماکان غمگین است و اگرچه این شرایط باعث خنده نیلوفر و سهیل میشود اما میتواند معنای ضمنی نیز داشته باشد، اینکه قدرت جبر زمانه کماکان نامحدود است و آنچنان نمیتوان فضا و موقعیت را به دلخواه خود عوض کرد.
با سلام واحترام
من متوجه نقد نشدم شما قصه رو تعریف کردید
۰۱ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید