در بادی امر این را باید گفت که خانۀ نمایش آو با توجه به شرایط طبیعی ای که دارد محیط مناسبی جهت اجرای نمایشنامۀ آتول فوگارد؛ «جایی در میان خوک ها» است و فضای آن مکان، کارگردان را از فکر کردن به دکور بی نیاز می کند. ساختمان آنجا در اصل یک سرداب و حمام قدیمی مربوط به اوایل دوران پهلوی اول و چه بسا اواخر قاجار است که حالتی دخمه مانند دارد و کمک بسیاری به فضاسازی این نمایش می کند. اما در کارگردانی استفادۀ لازم و حساب شده از این مکان به قدر کافی به عمل نیامده است. جا داشت در مبحث طراحی نور کار بیشتر و تفکر شده تری صورت می گرفت و از تابیدن آن نور مستقیم در اکثر اوقات نمایش در چشم تماشاگر جلوگیری می شد.
ضعف دیگر کار به زعم بنده این است که از نود دقیقۀ نمایش، هشتاد دقیقه اش را داریم صدای داد و فریاد و جنجال می شنویم و این مسئله گوش تماشاگر را آزار می دهد و گه گاه او را از کار خسته و رویگردان می سازد. درست است که باید سالها زندگی خشن و نکبت بار نشان داده شود و با آرامشی که در پایان حاکم می شود ایجاد پارادوکس نماید؛ اما این همه داد و فریاد که برخی جاها نیروی محرکۀ قبل از آن هم به درستی مشخص نیست به کار ضربه می زند.
ایراد دیگر، مکان ورود روح و یا خاطرۀ مادر به صحنه است. در صحنه ای می بینیم که دو بار روح یا خاطرۀ مادر نقش اول مرد به آن فضا با لباس سفید وارد می شود و اشباح و عوامل تیرگی را که سیاه پوش هستند، از صحنه می تاراند. جای ورود مادر بهتر بود عوض می شد و مثلاً از جایی که همسر مرد وارد می شود صورت می گرفت؛ اما مادر دقیقاً از طرف خوکها و جایی که آنها قرار دارند و مشغول خرناس کشیدن و باد در کردن هستند وارد می شود و مشخص است که این میزانسن به خوبی طراحی نشده است. از ضعف بیانی بازیگر نقش اصلی مرد و عدم توانایی اش برای تلفظ برخی حروف که بگذریم ضعف دیگر در وجود نقش بچه بود که بیشتر حالت باسمه ای داشت و درست و به جا از حضور کودک استفاده نشده بود. نقاط ورود و خروج و او به صحنه درست و واضح طراحی نشده بود. دیالوگ گفتنش در پایان با صدای ضعیف و ناقص
... دیدن ادامه ››
و بازی تربیت نشده انجام می شد که به کار ضربه می زد، چه بسا اگر از دختر ریزنقش حدود سیزده یا چهارده ساله و با سابقۀ بازیگری به جای پسربچه با این سن کم استفاده می شد بسیار بهتر بود.
در ابتدای نمایش تماشاگران در فضایی دالان مانند قبل از ورود به محلی که بخش اعظم اجراء در آنجا قرار دارد هستند و قسمت کوتاهی از نمایش را می بینند. در بخش دیگری از نمایش دوباره تماشاچی به دنبال بازیگران به همین نقطه باز می گردند تا شاهد گردش بازیگر اصلی مرد پس از سالهای متمادی در فضای آزاد باشند. همه چیز برای او تازگی دارد. هوای آزاد پر اکسیژن، عطر گلها در هوا، صدای پرندگان و ... قبل از اینکه بازیگران و تماشاگران دوباره وارد به این فضای دالان مانند که به جای فضای بیرون از خوکدانی مورد استفاده قرار می گرفت بشوند، می شود که توسط برخی اعضای گروه تغییراتی در آن فضا حاصل آید. مثلاً از گلدانهای گیاهان طبیعی که در بدو ورود تماشاگر به آن دالان وجود نداشته استفاده کرد و فضا و طبیعت بیرون را تصویر کرد و یا همینطور می شود از انفیه و رایحه های گلها و اسپری کردن آن در فضا پیش از ورود تماشاگر استفاده کرد تا در هنگام ورود، مخاطب فضای آن محیط باز را در مقایسه با فضای نم زده و متعفن خوکدانی هم به صورت بصری و هم با استفاده از شامه احساس کند و حس آزادی آن اسیر فلکزده را با تمام وجودش ادراک نماید.
از نقاط قوت این کار استفاده از بازیگر به جای خوک و همچنین تبدیل آنها به یک دستۀ موزیکانچی و نوازنده است که ترانه هایی نیز به صورت جلوبرندۀ نمایش متناسب با متن، فضا و اتفاقات آن در چند قسمت با سازهایی که خود می نوازند و به صورت زنده اجراء می کنند و فضای کار را تنوع و تازگی بخشیده، جلوی خسته شدن بیشتر مخاطب را می گیرند. این ایده هم که اجراء تا خروج کامل تماشاگر از مکان اجراء نیز ادامه داشت و پایان نیافت جالب توجه بود و برای این متن جواب می دهد و می تواند درگیر کننده باشد.