زیر پوست شهر
"مالاریا" در ساخت و کارگردانی همان المان های همیشگی فیلمهای شهبازی را داراست و در صحنه هایی ایده های خوبی دارد اما این بار بر خلاف فیلمهای قبلی، فیلم نامه، داستان و شخصیتها آن گیرایی "دریند" و "نفس عمیق" را ندارند. "مالاریا" شاخ و برگ زیاد دارد که اگر همه آنها را از دل داستان اصلی هرس کنیم هیچ آسیبی به فیلم وارد نمی شود. با تمام اینها شهبازی ترجیح داده تا با گنجاندن تمام جزئیات فیلمش را فرزند زمانه خود کند.
در کنار این موارد نمادپردازی شهبازی بیش از هر چیزی برایم جالب بوده:
دوربین در فیلم نقشی حیاتی دارد و شهبازی تاکید زیادی بر نقش یک بیننده همیشه حاضر دارد. از دوربین های فیلمبرداری که دائم همه چیز را ثبت می کنند تا دوربین های مداربسته که شاهد اعمال و رفتار آدمهای عصر حاضر هستند. این به زنجیرکشیده شدن توسط دوربینها، انسان عصر مدرن را چنان درگیر خودش کرده
... دیدن ادامه ››
که لحظه ای رهایی از آن ممکن نیست.
جوجه در دست دختر نشانی از معصومیت از دست رفته است که در شهری چون تهران رخ می دهد. این دو به محض ورود به شهر دروغ میگویند، دعوا می کنند و بی خیال آدمهای دور و برشان قید همه چیز را می زنند. انگار با ورود به این شهر همه مسخ می شوند. اگر کسی هم مثل آذرخش صاف و صادق و ساده بماند باید تاوان گناه و کارهای دیگران را هم بدهد.
سکانس پایانی؛ قایقی که پس از سرگشتگی در آب بارها بر دیوار و بیراهه میخورد ولی در نهایت به طلوع خورشید، به آزادی می رسد. قایق میتواند نشانگر راهی باشد که دختر و پسر پیموده اند...