این نوشته نقد نیست، صرفا نظرات یک تماشاچی غیرحرفه ایست.
دیشب این نمایش رو دیدم و به طور کلی باید بگم بسیار لذت بردم. نکاتی رو که از دیشب به
... دیدن ادامه ››
ذهنم اومده رو بیان میکنم.
یک - بازیها فوق العاده و بدون اغراق بودند و شخصیتها به نظرم خوب درآمده بودند. به دلیل ریتم تند کار، و دیالوگهای زیاد و صحنه های شلوغ از نظر گفتاری، نیاز به تمرکز بالایی بود که انصافا همه بازیگرها به خوبی از عهده این کار براومدند. خصوصا از بازی آقای پژمان عبدی و خانم مهتاب شیروانی به وفور لذت بردم.
دو - یک ایرادی که به کار وارده (قاعدتا از نظر من) اینه که من حس خستگی و کلافگی شخصیتها رو در انتهای کار خوب درک نکردم. منظورم اون حسیه که کلاشینکنف رو به استیصال رسوند. با وجود اینکه بازی خوب بود ولی موقعیت برای من خیلی قابل درک نبود. در طول نمایش این حس که "اینها الان کلافه ان و دیگه به اینجاشون رسیده" منتقل نشد. به همین دلیل برام تعجب آور بود که "چرا اینا اینقدر دارن حرص میخورن. اینجایی که اینا هستن که داره اینقدر بهشون خوش میگذره و میگن و میخندن!"
سه- موقعیت های جذاب و بعضا جدیدی رو تو کار باهاش مواجه شدم که باعث میشد بسیار لذت ببرم و از لذت بردنم هم لذت ببرم! مراقبت آرپیاجی از جسدش در مقابل حشرات و جانورها، تلاش بیهوده کلاشینکنف برای بازگشت به جسمش، استفاده فرشته از قدرتش تو بازی گل یا پوچ، مفهوم امکان گناه کردن پس از مرگ (!)، این حس آشنا که "باید همیشه نگران عبور از خط قرمزها بود حتی اگر خودت به درستی علت وجود اون خط قرمز رو ندونی"، اینکه اگه پیغامها زیاد بشه، ممکنه یه سریشون دیر برسه یا اصلا نرسه (که نشون میده شاید دعاها و رازونیازها ممکنه به راحتی به مقصد نرسن!) و ...
چهار - و آخر اینکه به توصیه آقای عبدی و در حد وسع خودم اطرافیان به دیدنش ترغیب کردم. هرچند شاید دیر باشه.
تشکر فراوان بابت لذتی که از دیشب میبرم.