رگ قصه ی بزرگ رادمردی را کوچک میگوید. داستان سه سرباز میهن در مرزبانی آن نمایشنامه ای بلند و با جزییات میطلبد که رگ در آن عاجز است. بر خلاف بسیاری سوژه ها که بی علت کش داده میشوند قصه رگ حقیتا نیازمند زمان و ظرافت بیشتری است. کاری که نمایش از انجام آن عاجز است را راوی به دوش میکشد و این نشان از آگاهی نویسنده و کارگردان نسبت به ناقص بودن روایت نمایش است. پس راوی می آید تا قصه را برای ما بگوید و در خلال آن لحظاتی از فروعات قصه را ببینیم.
کمدی نمایش بیش از آن که نیاز باشد پررنگ شده و حتی گاه تا سقوط به ورطه کمدی آزاد پیش میرود. گو اینکه کارگردان قصد دارد جماعتی کودک بی حوصله را بخنداند و پای نمایشش نگه دارد تا مطلب مهمی را به آنها بگوید.
طراحی صحنه اثر در به تصویر آوردن غربت سه سرباز نمره متوسط میگیرد و البته در جایی که باید، جغرافیا نمیسازد. فانوسها و راه انتهای صحنه چیست؟؟؟؟نمیدانیم. و آراستن بی علت آن هم در این نمایش واقع گرا ضعفی آشکار میشود. ولی ساختمان محقر هنگ مرزی و پل نقطه قوت طراحنی صحنه است.
بازی هیچ یک از بازیگران چشمگیر نیست و به علت پیش گفته درباره کمدی بی اندازه اثر در زمینه قصه غلط از آب درمی آید. در این میان ضعف آشکار بهناز بستان دوست در نقش گلبوته و عزیز (که همچون دیگر کاراکترها گاهی به زبان ترکی صحبت میکند) در کنترل بدن (خصوصا در نقش عزیز) و ناتوانی در ادای لهجه ترکی هنگام سخن گفتن به زبان فارسی و ترکی باعث شده تا قطعا بدترین بازیگر اثر باشد و پس از او رتبه بعدی به علت های مشابه به هلن بهرامی تعلق میگیرد. ولی عرفان ابراهیمی و وحید آقاپور تک لحظه هایی در بازیشان دارند که با به کارگیری صحیح میمیک به سطح متوسط نزدیک
... دیدن ادامه ››
میشوند.
در فقدان یا نقصان سایر اجزای نمایش، این موسیقی است که تا حدی جور درام را می کشد. قطعاتی قدیمی که تنها روزنه اثر برای بیان هنری آن چیزی است که میخواسته بگوید.
اما جستن این سوژه توسط ایوب آقاخانی صرفا از باب آگاهی دادن جای تشکر دارد و صد البته پیداست که یافتن سوژه در اثر نمایشی نه انتهای کار بلکه آغاز آن است. و هفت خوان رستم تازه از چگونه گفتن آن آغاز می شود. امری بدیهی که این روزها به شدت نادیده گرفته می شود.