۱. به نظرم تماشای آثار یون فوسه، آدمِ خودش را خواهد. در چند نمایشنامهای که از او خواندم، ریتم گاهی درجا و گاهی برخلافِ خطِ زمان حرکت میکرد.
... دیدن ادامه ››
پس، نباید انتظارِ نمایشی با ریتمِ بالا و حرکت داشت. از این حیث، کارگردان [به زعم من] توانسته بود همگام با آنچه اقتضای متن میطلبد، فضایی مسکون خلق نماید و در عین حال، با به خدمت گرفتنِ ترکیببندی درست، کار را از کرختی بیرون بیاورد.
۲. به نظر من، ریتم و «حفظِ ریتم» دو مقولهی جدا از هم است: زیبا ریتمی متناسب با محتوا داشت و توامان، تداومِ ریتم را در طول ۵۵ دقیقهی کار شاهد بودیم. از آغازین ثانیههای نمایش تا واپسین لحظات، جهانِ نمایش آهنگی یکسان داشت.
۳. طراحی صحنه، هرچند کمینهای کارآمد را خلق میکرد، اما به نظر [و سلیقهی من] میتوانست جزئیاتِ بیشتری را شامل شود. ادوات صحنه در خدمتِ نمایش بود، اما چیزی به آن نمیافزود.
۴. در «زیبا» بازیهایی ساده، بیادعا و البته درخشانی خواهید دید. شخصیتها، پرداختِ درستی دارند و بازیگری سعی بر ارائهی چیزی بیشتر از آنچه باید ندارد. به عقیدهی نگارنده، اینکه تیم اجرایی یک نمایش، قوارهی خود را بدانند و در حد بضاعت و توانشان «عرضه» کنند و سعی بر بیش از آن نداشته باشند، خود مهارتیست کمیاب و قابل ستایش.
۵. هرچند متن با جرح و تعدیل زیادی به اجرا رسیده است، اما کارگردان توانسته با تیزهوشی، آنچه را که باید عرضه کند. محدودیتهاست که از ما انسانهای خلاقتر میسازد!
۶. من در طولِ اجرا، نه خسته شدم و نه هیجان زده. نه در انتظارِ پایان بودم و نه آنقدر مشتاق که دلم نخواهد کار به پایان رسد. ۵۵ دقیقه، زمانی درست برای این اجرا، متناسب با فرم و محتوا بود. ممنونیم که کمفروشی نکردید و بیشتر از آنچه که باید و لازم بود، نگهمان نداشتید :)
--
زیبا را ببینید. از آن نمایشهایی نیست که ندیدنش خسرانِ خسران عُقبا باشد، اما به قطع دیدنش، حالتان را بهتر میکند و وقتی از سالن بیرون میآیید، دلتان نمیخواهد به ریتمِ سابق و سریعِ زندگی بازگردید.