صحنه آغاز به بند کشیدن آلن و ضربه های شلاق ناگی به آلن منو به یاد bdsm انداخت. وقتی نمایش جلو رفت متوجه شدم چه قدر به پیرنگ اصلیش میخوره.
بار دوم که اجرا رو دیدم صحبت های آلن در ابتدای تئاتر رو بهتر متوجه شدم مبتنی بر اینکه « اون اونجا بود، همه چیز رو دیده بود من نبودم من رو ببخش بازم منو بپذیر دیگه اینکارو نمیکنم قسم میخورم »
روایت به خوبی تاثیر کودکی بر بزرگسالی رو به تصویر کشیده بود و حتی این نکته که پدر مادر زخم زننده خودشون زخمی هستند (یک چشم بودن اونها) که حتی میتونه استعاره از نگاه متعصبانه و کورکورانه اونها به مسائل باشه.
لباس توسی اعضای خانواده یعنی خنثی بودن چون وقتی احساسات رو سرکوب میکنیم به این میرسیم که هیچ احساسی ندارم.
فقط تنها نکته ابهام برام روند انتقال متقابل درمانگر بود. چه طوری درمان آلن به بازشدن زخم های خود درمانگر منجر شد؟
موسیقی عالی بود خیلی لذت بردم.
ممنون از اجرا خوبتون??