کافه نادری کجا بود ؟ آدماش حالا کجان ؟ لای شعرا خوابیدن ، خفته میون قصه هان
نقد شعر تازه ای از فدریکو گارسیا لورکا گاهی بیگانه ی آلبر کامو ، گاهی مسخ کافکا
صحبت از خیمه نس و اکتاویو پاز و نرودا گفتن یه شعر جوندار واسه میز گرد فردا
از جلال آل احمد تا براهنی ، سپانلو از گلسرخی و بهرنگی و حتی خود شاملو
صادق هدایت و زنده بگور و بوف کورش دولت آبادی ، کلیدر ، کدکنی ، شعر و شعورش
شاملو و دشنه در دیس ، اخوان و باغ بی برگ بانوی شعر معاصر و تولدی پس از مرگ
طعم قهوه ی فرانسه ، بوی سیگار فرنگی همه جنتلمن و شیک پوش ، نه مفنگی و کلنگی
کرواتای شل و پالتو و ته ریش و یه عینک یه سیگار کنج لبا ، تو دستا خودنویس و فندک
کافه نادری کجا بود ؟ آدماش حالا کجان ؟ لای شعرا خوابیدن ، خفته میون قصه هان
(?!)