فرامرز پیلارام (۱۳۱۶ -۱۳۶۲ شمسی) نقاش و خوشنویس معاصر ایرانی بود. وی از پیشگامان مکتب سقاخانه و خطنقاشی در ایران است.
استعداد وی در نقاشی و تمایلش به ادامه آن باعث شد که پس از پایان دوران دبستان، به هنرستان هنرهای زیبای پسران راه یابد.
در این هنرستان تحت نظر استادانی چون محسن وزیری، شکوه ریاضی و اصغر محمدی، نقاشی میآموخت. در زمینة مینیاتور محمود فرشچیان، عباس معیّری و مقیمی آموزشگری میکردند.
پیلارام همواره در پی به تصویر کشیدن نمادهای اصیل ایرانی بود. در کارهای اولیه اش مُهرهایی را که در قدیم به جای امضا از آن استفاده می کردند، بزرگ نمایی کرد و زمینه ای کتیبه گونه به وجود آورد و در آن نمادهای مذهبی، مانند عَلَم و پنجه، را با اشکال هندسی درآمیخت. او با علاقه و توجه به هنرهای سنّتی ایرانی، نظیر کاشیکاری و در مسیر یافتن راههای نو برای «ترکیب بندی »های جدید، و دریافت این مطلب که خط فارسی، بویژه نستعلیق، در تلفیق با نقاشی ویژگی ممتازی به تابلوها می بخشد، به آموختن خطاطی در انجمن خوشنویسان پرداخت و سپس مدتی در آنجا تدریس کرد. از آن پس، خط دستمایه اصلی آثار او شد. ازینرو می توان او را از پیشگامان نقاشیخط در ایران دانست .
در سال۱۳۴۱ پیلارام و تنی چند از هنرمندان دیگر مکتب سقاخانه را - که شیوه ای اصیل و بر پایه اعتقادات و نمادهای مذهبی و ایرانی بود - در نقاشی و مجسمه سازی بنیان نهادند. او در سومین و چهارمین دو سالانه تهران (۱۳۴۳ ش ،۱۳۴۵ ش ) شرکت کرد و برنده مدال شد. پس از آن کارهای او و دیگر هنرمندان مکتب سقّاخانه به دوسالانه ونیز فرستاده شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت . موزه هنرهای مدرن نیویورک هم یکی از آثار او و آثار چند تن دیگر از هنرمندان این مکتب را خریداری کرد.
پیلارام در نمایشگاههای متعدد دیگری نیز شرکت کرد. از جمله دو نمایشگاه مستقل در تالار فرهنگ (۱۳۴۲ ش )، نمایشگاه هنر معاصر ایران در موناکو (۱۳۴۳ ش ) و نمایشگاه هنر معاصر ایران در امریکا (۱۳۴۷ ش ) و چندین مدال و جایزه گرفت.
پیلارام در ۱۳۵۳سال با هنرمندانی چون مرتضی ممیز، مارکو گریگوریان و چند تن دیگر، «گروه آزاد» را تشکیل داد. این گروه چهار سال فعالیت داشت و چندین نمایشگاه از آثار نقاشان ایرانی در شهرهای مختلف دنیا برپا کرد.
پیلارام به تدریس نیز علاقه مند بود، از این رو از سال۱۳۵۱ تا۱۳۵۹ با سمت استادیار در دانشکده معماری دانشگاه علم و صنعت به تدریس طراحی پرداخت.
دو سال پس از انقلاب به بهانه پاکسازی عناصر طاغوت از دانشگاه، او را اخراج میکنند و نقش او را خط میزنند. آنها میگویند که او هنرمندی است که دو دهه برای حکومت رو به انحلال پهلوی در عرصه هنر جهانی افتخار آورده بود. بیکار شد! جز زیبایی و هنر، خداوند هیچ به فرامرز پیلارام نداده بود و جنگ با نخستین شلیک، این دو را از انسان میگرفت. بیکاری، اَنگ اخراج و تنهایی او را به کام مرگ فرستاد. شهریور سال۱۳۶۲ در محمودآباد شمال، در خودرویی از بستگان، این بزرگمرد هنر ایران دار فانی را وداع گفت.