مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی میرسد اجرای همه نمایشها و برنامههای هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیلها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ینی الان باید کار و زندگی مون رو ول کنیم بریم شهرستان بچه دار شیم ؟! و اونجا فرتی هم کار پیدا میکنیم تازه با حقوق و شرایط بهتر از تهران ؟؟؟؟؟ الان پیام فیلم همینه ؟ یا فقط باید اشاره به بازیهای خیلی خوب بکنیم تموم شه بره ؟ :))
هشتک عینک واقع بینی :((
:)))
درود فراوان خانم ثانی عزیز ؛ به شخصه با پایانش اصلن کنار نیومدم ، نکات قابل ذکر داشته حتمن ؛ فقط من بعنوان بیننده این فیلم باید چه نتیجه گیری ای ازش میکردم ؟ مشکل من باهاش تو همینه :((
بله راستش منم پایانشو دوست نداشتم اما جای خوشحالی داشت بلاخره یک فیلم ساخته شد اقلا درمورد فرزندآوری فلسفه ای بجز "خدا داده مصلحتی بوده" شنیدم حداقل از کاراکتر هدایت هاشمی دیالوگ های درستی گفته شد هرچند درکلیت فضای فیلم به سمت دیگه ای سنگینی کرد.
ارادت فراوان :)
بله بله ، دقیقن منطق تقریبی من هم همسو با هدایت هاشمی بود ولی اینطور تصور کردم که فیلم میخواد به مخاطب دید دیگه ای بده (که گویا دید شما هم بدین گونه بوده) به نظرم اینجوری تمام اون خوبی ها رو هم میشوره میبره
طغیان من به این دلیل بود :))))
مخلصیم
فکر میکنم بخش پررنگی از جنبه انتقادی فیلم برمیگرده به سکانس اخر که هدایت هاشمی داره دیالوگ های فیلمش رو میشنوه: شهر من... تاول.. هر روز بزرگ تر میشود...، اگه قضیه مهاجرت از شهرستان ها رو در نظر بگیریم بنظر من پیام خوبی منتقل شده، درسته که در شهرستان ها کار کمه ولی در عین حال میشه شغل هم ایجاد کرد.
کاراکتر هدایت هاشمی مقابل همه افرادی که بهش گفتن باید این قضیه رو رها کنه و بپذیزه مقاوت کرد و دلیلش هم برای خودش کافی بود اما حقوق زنش رو نادیده گرفت برای اعتقادی که خودش فکر میکرد درسته، و الهام کردا هم رفت و برای خودش جنگید، باز هم من پیام اشتباهی نمیبینم.
بازی های خوب که میفرمایید دلیلش متن خوب و جونداریه که هم رئال و ملموسه و هم دغدغه اجتماع ... دیدن ادامه ›› حاضر.
بنظر من فیلم چیزی کم نداشت و قصه مردی بود که توی منحلاب افکارش (به حسب شرایط خیلی بد ) غرق شده بود.
یکی از بهترین قسمت های فیلم بزرگ شدن پسرش و شکل گیری تمنای ارتباط عاطفی با یک دختر هست در حالیکه خودش هر بار داره خودخواهانه تر(نابالغ تر) رفتار میکنه.
قاعدتا خارج شدن از روتین زندگی و پذیرش تغییر برای هر کسی سخته. بیاد بیارید زن و شوهری رو که ناخوداگاه تابلوی روی دیوار و چین ملحفه رو صاف میکنند، حالا یکباره دومینویی که سال ها روش کار کردند از جایی شروع به سر خوردن و از هم پاشیدن میکنه.
حالا الهام کردا میاد خونه و هراسان زودپز و توی سینک میگذازه .. هدایت به هر دری میزنه اوضاعش بغزنج تر میشه، در جایی دیگه کارکتر پسر خاله با وجود اینکه کاسبی عزیز دردانه ش و از دست میده مسافر کشی رو به چشم پایه ریزی رمان بعدیش میبینه، و نظریه فیلمساز اینحا مطرح میشه که من هم پذیرفتنی میبینم.
ماهیت دومینو ریختنه و ماهیت ما آدم ها ترس از تغییر.
فیلم خوبی بود. به رغم اینکه حق سقط جنین را با زن میدانم، بیشترین کاراکتری که حرصم را درآورد، الهام کردا بود. بس که قشنگ بازی کرد. در کل طول فیلم، مغزم در حال تجزیه و تحلیل شرایط بود و اینکه نمیدانستم حق با کیست. شرایط بغرنجی بود و در آخر یک انسان به این دنیای آشفته اضافه شد!