فیلم خانه پدری یه فصل ابتدایی ملتهب و تاثیرگذار داره و بعد از اون تقریبا فیلم تموم میشه! یعنی اگه یه راوی تعریف میکرد که بعدا این اتفاقها می
... دیدن ادامه ››
افته و اینجوری میشه خیلی با اون چیزی که دیدیم فرقی نمیکرد متاسفانه. آقای عیاری تمام انرژیشون را برای همین فصل گذاشتن که البته جواب هم داده.
قصه مرغ سر کنده ایه که برای جون دادن اینور و اونور میپره و بال و پر الکی میزنه (ملوک از لحظه ورود انگار مرده) تا وقتی جونش کامل از بدن بره و آرام بگیره(خوابیدن ملوک در گور).
بیان نامفهوم بازیگر نقش ملوک - من فکر میکردم گنجور رو صدا میکنه دفعه دوم فهمیدم میگه کلب جون- و گریه هاش اتفاقا صحنه ها رو باورپذیر کرده.
فیلم فضا سازی ها و چیدمان خوبی داره و طراحی صحنه اون چشم گیره. سیر تحول آرایشها و لباسها، برق و لامپها و سایر وسایل خونه در حد یه کلاس درسه. جزییات خیلی مهم بوده بطوریکه دیوار خونه روبروی در ورودی رو طی سالهای سپری از کاهگلی به نما سنگ نشون میده.
ادرار کردن دختر و دیالوگی که پدر میگه: مگه موال نداریم مگه اینجا جای این کارهاست! بسیار بجا و سنجیده بود و در تناقض عملی که نه زیرزمین جای قتله. هر چند فکر میکنم اگر پدر واقعا مذهبی بود اولین کاری که بعد از این قصه ها میکرد آب کشیدن اون محل بود.
همینطور من نفهمیدم وقتی کسی داخل خونه نباشه در خونه چطور باز میشه؟ چرا در فقط کلون داخل داشت و این کلون نه از بیرون بازشدنی بود نه سمت بیرون قفل و آویز داشت!
نکته عجیب در این فیلم اینه که هیچ اتفاقی برای محتشم نه بعد از ارتکاب قتل و نه سالهای بعدش نمی افته! مگر میشه نوجوانی که در محیط مملو از خشونت زندگی نکرده و یکباره چنین فجیع مرتکب قتل بشه بعد هیچ احساس وحشتی نکنه حالت تهوع نداشته باشه بالا نیاره بره بعدش راحت رفو کنه قالی رو بتونه شبها راحت بخوابه و ...!؟ انگار کشتن هم برای پدر خانواده و هم برای فرزند یک کار معمولی بوده که همش انجامش میدن. این قتل هیچ تاثیری روانی بر شخصیت محتشم در طول سالیان نداره.
به گفته متولیان فیلم قراره شر این اتفاق رو در طول سالها ببینیم که فقط مرگ مادر میتونه شر باشه وگرنه دادن دختر محتشم به مرد مسن تر از خودش که اقدام به خودکشی میکنه در اون سالها عادی بوده و اگر قتلی هم نبود این اتفاق ممکن بود یا سکته محتشم در پیری که طبیعی هست وقتی که پسرش میگه یه بارم سکته رد کرده بوده. یا عروس نشدن خواهر محتشم که باز هم بخاطر زالی و چهره ای که داشته در اون سالها طبیعی بوده. یا دست بزن داشتن پسرعموی الاف
همه این اتفاقات اگر قتلی هم نبود بخاطر فرهنگ غلط ما قابل انجام بوده!
بقیه سالها (سکانسهای بعدی) هم که بنظرم قابل توجه نبودن و تنها نکته برجسته اون بازی خوب مهدی هاشمی در پیری هست و تفاوت کلاس بازی ایشون با مهران رجبی که در فصل پیریش عکس العملهاش از فصل جوانیش کم نداشت و حتی سریعتر راکشن نشون میداد.
همچنانکه نفهمیدم چرا مهدی هاشمی اون قاشق پر رو دستش گرفته بود و با خودش همه جا میبرد؟