در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم نه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:21:27
این فیلم روایتگر عکاس جوان و مرموزی است که سالانه هشت جوان را انتخاب کرده و به منطقه ای دورافتاده می برد تا آیین سالانه اش را به جا بیاورد. شخصیت های قصه از سرنوشت هولناکی که انتظارشان را می کشد، بی خبرند.
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود بر هنرمند جوان میهنم، آقای شاهین رشیدی
پس از ماه ها دوری از سینمای هنر و تجربه، تماشای «تجربه دانشجویی» خالی از لطف نیست، به شرط آن که ... دیدن ادامه ›› بیش از این عنوان داخل گیومه، انتظاری از فیلم نداشته باشیم.
اولین وصله ناجور فیلم، تم تحقیقات نامعقول و وحشتناک آزمایشگاهی آلمان نازی در روستایی دورافتاده در ایران می باشد. هر چقدر فیلم ساز بر تصاویر آرشیوی، متن ها، تماس ها و پیام های صوتی آلمانی اصرار می ورزد، ایده روشنفکرمابآنه و فخر فروشانه ی پشت فیلم، سطحی تر و غیرقابل بارورتر می شود. کاش فیلم ساز برای ساخت فیلمی در ژانر وحشت، به جای شیفتگی به عناصر غربی، به بومی سازی دست می زد و مهم تر از آن، اصول و قواعد ژانر را رعایت می کرد. فیلم چه خنده دار باشد، چه ترسناک، در درجه اول، منطقی آشکار یا پنهان، (مدرن یا پست مدرن) دارد که بر حسب آن منطق درونی، سکانس ها به هم پیوند می خورند و من تماشاگر می خندم یا می ترسم. اگر آن رشته ی پیوند دهنده درونی نباشد و یا سست و کم جان باشد، قوت و تاثیر گذاری فیلم از دست می رود.
اگر بین قربانیان هر ساله، حتما یک دانشجوی مترجمی زبان آلمانی نباشد، چگونه می توان ترس به دل آنها انداخت؟ وقتی فیلم با روایت دختری شروع می شود که قرار است داستانی یا خاطره ای تلخ و ترسناک را برای ما تعریف کند، چرا پیش از پایان فیلم می میرد و ادامه روایت به دیگری سپرده می شود؟ قتل ساکنان خانه به دست غریبه ها قابل باور است، اما مثلا دعوای دو دختر باقی مانده و قتل یکی به دست دیگری، از چه منطقی پیروی می کند؟ دخترکی که تا شب گذشته از وحشت صدای در و پنجره، چشمانش از ترس گرد می شد و می لرزید، صبح روز بعد، پس از قتل دوستش در کمال آرامش و اطمینان، با وجود احتمال مرگ خودش، بر لبه ایوان خانه می نشیند، ساز می نوازد تا مرگ به سراغش بیاید؟ اگر بازیگردان قتل ها صاحب خانه است، چرا هیچ جا نمی بینیم که مشارکتی در قتل ها داشته باشد؟ ما سه تیپ قتل می بینیم: قتل مهاجم روستایی به دست یکی از پسرها - که اتفاقا تنها صحنه ی قتل قابل باور، ترسناک و ستودنی فیلم است؛ خودکشی همان پسر که رقت آور و‌ قابل باور به لحاظ وجدانی است اما ترسناک نیست؛ نزاع و قتل یک دختر به دست دختر دیگر که بیشتر از آن که ترسناک باشد، احمقانه و پوچ به نظر می رسد. دیگر ما قتلی نمی بینیم، مگر نماهای اجساد مسافران چاقو خورده، دار زده و مثله شده که نمی دانیم چرا و چطور. گفتارها و متون روشنفکرمابآنه، هیچ کمکی به فیلم نمی کنند. تاکید و فراوانی نماهای سیگار کشیدن توی ذوق می خورد. هیچ نشانی از عکاس بودن پسر یا پسرها و مدل بودن دختر یا دخترها دیده نمی شود؛ بیشتر به گروه موسیقی می خورند تا عکاسی. تنها منطق قابل مشاهده در فیلم، مسافرت و ماجراجویی جوان هایی بی بند و بار یا بی هدف را نشان می دهد که به مرگ بی دلیلشان می انجامد. حتی نمی توان جوانان را «بی بند و بار» خواند، چرا که هیچ تعاملی بین آنها، غیر از رد و بدل کردن سیگار و آتش و برپا کردن بساط جوجه نمی بینیم. کنایه های یکی از پسران که چرا فلان دختر در جمع نیست، هم قابل باور نیست. مگر تو با آنها که در جمع بودند، چه رابطه ای برقرار کردی که با این یکی نکردی؟!
با همه خرده هایی که گرفتم، صمیمانه آرزو می کنم هنرمند جوان میهنم، آقای شاهین رشیدی به راه فیلم سازی خود ادامه دهد و من با کمال افتخار، تماشاگر فیلم های کامل تر و پخته تر او باشم؛ فیلم هایی که پیش تولید قوی تری داشته باشند و کار به بداهه پردازی کم جان نینجامد. بی شک، در همین فیلم «نه» می توان رگه های هنری کارگردان را دید و در انتظار درخشش آتی او بود.
سپهر و شکوه حدادی این را خواندند
محمد مجللی، امیر مسعود و ادیب وکیلی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید