نخستین نمایشنامه دورنمات در سال ۱۹۴۷ با عنوان این نوشته شد عرضه شد. داستان این اثر بر اساس جنگهای قرن ۱۶ میلادی در اروپا به رشته تحریر درآمده بود. دومین نمایشنامه خود را یک سال بعد با عنوان نابینا نوشت. این اثر داستان غمانگیز دوک نابینایی است که با از دست دادن پسر و دخترش که عزیزترین بستگانش هستند، روحش چنان آزار میبیند که احساس میکند در پایان زندگی قرار دارد و عریان در کوچه و خیابان پرسه میزند و به بیان درونیات خود با خداوند میپردازد.
بسیاری از صاحب نظران موفقترین نمایشنامه این نویسنده را ''ملاقات بانوی سالخورده'' میدانند که در سال ۱۹۵۵ نوشته شد. این نمایشنامه داستان یک شهر کوچک اما موضوع آن کاملاً جهانشمول است و میتواند شامل تمامی جوامع باشد. داستان در شهر کوچکی به نام گولن اتفاق میافتد. آلفرد ایل با دختری زیبا و وضع مالی معمولی به نام کلارا رابطه دوستانه برقرار میکند. آلفرد که قول ازدواج به کلارا داده بود، به قول خود وفا نمیکند و در دادگاه نیز با دادن رشوه به شهود رأی دادگاه را به نفع خود برمیگرداند. کلارا از شهر اخراج میشود. سالها بعد زمانی که آلفرد با دختر یکی از تجار شهر ازدواج کرده و بهظاهر همه چیز به فراموشی سپرده شدهاست، کلارا در حالی که به عنوان یکی از ثروتمندترین زنان کشور خود شناخته میشود به شهر بازمیگردد و در برابر انتظار اهالی فقیر شهر از وی، در برابر کمک یک میلیاردی خود از آنها میخواهد تا آلفرد را به قتل برسانند. در بخشی از این نمایشنامه در خصوص انگیزههای حرکت مردمی برای پاسخ به درخواست کلارا و رفع نیاز خودشان آمدهاست: "هیولاهای موحش بیشمارند زلزلههای سهمگین آتشفشانها، طوفانهای دریایی همینطور جنگها و زرهپوشهایی که مزارع را ویران میکنند ولی هیچیک موحشتر از هیولای فقر نیست چه در فقر حوادث راه ندارند و نوع بشر در آن مأیوس و ناامید پیچیده میشود. و ردیف میکند روزهای خراب را در پشت روزهای خراب"
در این نمایشنامه عدالت با بیعدالتی به اجرا درمیآید. اما جدا کردن این دو بر عهده تماشاگر قرار میگیرد. تحرک داستانی این اثر به سرنوشت یا حتی احساس گناه درونی افراد مربوط نمیشود، بلکه چرخهای گرداننده این تحرک و به وجود آورنده شرایط پول آن هم وعده پول است.