در طول نمایش، خودم رو در ذهن خودم دیدم. بعد از خیلی از دیالوگها، سوالی در ذهنم شکل میگرفت که کمی بعد کاراکتری آنرا بر زبان میآورد؛ انگار داشتم صداهای توی ذهنم رو بلند بلند روی صحنه میشنیدم. به خاطر نوع فضاسازی و چهارسویه بودن نمایش، خیلی زود احساس همدلی خاصی بین حاضرین احساس کردم.
هر لحظه از در انتظار مکبث، تلنگری بود برای بازنگری هر آنچه که به آن باور داریم، برای تغییر نوع نگاهمان به هر آنچه که به عنوان حقیقت پذیرفتهایم و برای تامل در آنچه و آنکه به انتظارش نشستهایم. "نمیتونی سوال بپرسی و احمق باقی بمونی."
در انتظار مکبث، چرخه جنونآمیز عشق و زندگی و انتظار را با صحنههایی نفسگیر، حرکات و اجرایی هماهنگ و موسیقی و نورپردازی تاثیرگذار، در حالتی تاملبرانگیز و درگیرکننده به نمایش میگذارد.
تجربه بینظیری بود.