در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدحسین اکبری همدانی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:13:20
 

بیوگرافی محمدحسین اکبری همدانی (زاده ۴ اسفند ۱۳۸۱ تهران)

بازیگر و نویسنده و خواننده گروه و مجری و شاعر و دوبلور و تدوینگر و فیلمساز(کارگردان) و داور جشنواره نوجوان برگزیده سال(نوجوونیم)

وی از کودکی در حوضه های مختلف هنری فعالیت داشته که عبارتند از:

کلا از قدیم الایام هنر و نمک تو خونَمه و هر هنری که البته خودش اومده سمتِش یه ریشه ای تو بچگیش داشته یا داره

خوانندگی: از سوم دبستان به مدت ۷سال تو مدرسه به سرپرستی خودش و دوستش امیر رضایی در ایاد های مختلف با گروهش اجرا میکردند تا با گروه سرود تلویزیونی نسیم انتظار آشنا و ۶ ساله به صورت حرفه ای به عنوان خواننده گروه و کمک مربی فعالیت میکنه

نویسندگی: از همان دوران کودکی با تعریف و تمجید معلمان ادبیاتش با نوشتن نمایشنامه برای تئاتر های مدرسه ای شروع کرد (بیش از ۱۰ نمایشنامه کوتاه) و کم کم استعدادش با نوشتن فیلمنامه های کوتاه برای کلیپ های شبکه مجازی شکوفا شد. درحال نوشتن یه فیلمنامه سینمایی بلند بود که از طرف مجتمع آوینی به کلاس فیلمنامه آقا محسن ملکی(مدیر گروه کات و نویسنده فیلم کتونی زرنگی) معرفی شد و وقت آزادش رو به اصلاح فیلمنامه های قدیمیش می پردازه از جنله فیلمنامه بلندی بدون نام با محوریت توانایی نوجوانان ایرانی که قهرمان داستان برعکس دیگر داستان هایی این قبیل به جای پسر یک دختر است(به گفته وی: چون فیلم ها که چه عرض کنم فقط یک فیلم را با قهرمان نوجوان دختر دیدم). و فیلمنامه های کوتاه نَبینَمِت شیطان(بای ابلیس) و مهر دوستان و ترس دشمنان(که با محوریت خلق و خوی نیک شید سلیمانی)

شاعر: از هفتم دبیرستان به شعر روی آورد و به دنبال چاپ دیوان۴۰ الی ۵۰ صفحه ایَش هست، وی شعر و ادب از خاله مرحومِش که از دانشجویان کالج آکسفورد بودند و به علت سرطان در سنین جوانی درگذشتند به ارث برده

بازیگری و کارگردانی: از دبستان با بازی در نمایشنامه های مدرسه ای که اکثراً به قلم خودش بوده وارد این حوزه شد؛ مثل: (تئاتر کلاغ شوم نیست)و(شبزنده داران خانه)و(تفاوت زمین تا زیرزمین)و(پول گرونه)و(دیوان مسابقات)و..... و به عنوان بازیگر (آکتورز استودیو) و فیلم کوتاه(بانتی)
و از طریق دکتر بشیر حسینی با مجتمع آوینی و کلاس بازیگری آقا زین العابدین تقی پور آشنا (به گفته خودش: هم بازیگری و هم مرام را از ایشان آموختم که ان شاءالله بتونم به درستی ازشون استفاده کنم) و کم کم به توصیه یکی از همکلاس هایش شروع به ساخت و کارگردانی و البته نوشتن فیلم های کوتاه شبکه مجازی کرد از جمله:(سریال اسکای شوت). و قرار بود یه نمایش تو سال آخر دبیرستان کارگردانی و بازی کنه که متاسفانه با شروع کرونا لغو شد و بعد از اون قرار بود به عنوان نقش دوم یه سینمایی به کارگردانی نصرت میرعظیمی برای اکران در جشنواره بین المللی سوئد بازی کنه که سر یکسری مشکلات و امتحانات پایان ترم کناره گیری کرده. (وی به دنبال فرصتی برای ساخت چند فیلم کوتاه به صورت حرفه ای که قابلیت ارسال به جشنواره های بین المللی داشته باشه) وی بیشتر دنبال پروژه های طنز
و دوست داره اولین کار سینمایی یا تلویزیونیش رو با بازیگر و کارگردان حامد وحید که عین یه برادر بزرگ تر خیلی کمکش کرده کار کنه

ساخت سریال اپیزودی اسکای شوت: به کارگردانی و بازیگردانی و سرپرست نویسندگی محمدحسین اکبری همدانی ساخته و دنبال ساخت قسمت های بیشتر هم هستش

▪فیلم کوتاه فِیکا: اکبری نِدای ساخت فیلم کوتاه فِیکا برای جشنواره های خارجی و داخلی داد و درحال نوشتن و دکوپاژ و قراره به عنوان نویسنده و کارگردان و یا بازیگر حضور پیدا کنه و بزودی فراخان عوامل و بازیگرانش رو اعلام میکنه
و مشغول نوشتن و ساخت چند فیلم کوتاه دیگر هم هست

تدوینگر: وی حدودا تمامی کار هایی که خودش کارگردان و نویسنده یا بوده رو خودش تدوین کرده،چون معتقده خودش بهتر میدونه از اون کار چی میخواد و اصولا بینظیر شدن یه فیلم یا سریال جدا از زحمات تمامی عواملِش به تدویگرش بستگی داره، (تدوینگر هست که با صدا و افکت و کات های بِجا و خلاقیتِش یه کار از چند تیکه فیلم ساده به یه اثر هنری کم نظیر تبدیل میکنه)

دوبلور: از پنجم دبستان با تقلید صدا و شخصیت سازی صدایی برای خودش کار میکرد (از جمله تقلید صدای حامد زمانی که بعد از بلوغ و تغییرات، صداش عوض شد و چون بهداشت صدا در دوران بلوغ به خوبی رعایت نکرده بود به صداش آسیب زد). تا اینکه با چند از دوستانش تو شبکه اجتماعی دوبله با نام گروه هنری (طنز دوبلوریم) حدود ۵۰ کلیپ کوتاه طنز دوبله کردن و بعد از رفتنش به دبیرستان گروهشون از هم پاشید و حدودا چهارسال بعد میخواست دوباره با یه گروه جدید شروع کند که دوستانش پایه کار نبودن

مجری: بخاطر فعالیت های مختلف هنریش چند باری تو برنامه های مدرسه اجرا کرده بود و از اون طرف هم تو گروه سرود هر از گاهی اجرا میکرد و این بین چند باری تو شبکه امید اجرا و تو مسابقه مجری همان شبکه هم شرکت کرد ولی بخاطر ظوابط خاصی که داشتند ازشون جدا شد و از ادامه مسابقه کناره گیری کرد

داوری جشنواره نوجوان برگزیده سال(نوجوونیم): (این‌جشنواره تحت محوریت جشنواره(Teen Choice Awards) آمریکا که برای نوجوانان) بعد از آشناییش از سر خندوانه با المپیاد و سمینار سواد رسانه ای دکتر بشیر حسینی شرکت در آن از طریق دکتر حسینی با مجتمع شهید آوینی بعد از گذاراندن دوره های بازیگری و نویسندگی و عضویت و ارسال رزمه و مصاحبه در باشگاه هنر و رسانه نوجوان یا همان ایستگاه نوآوری رسانا(شریف) از وی دعوت شد بخاطر فعالیت های مختلفی که داشتند به عنوان داور بخش خوانندگی و بازیگری و داستان به آکادمی جشنواره #نوجوونیم محلق شود

▪چی شد که داور جشنواره شد: مسیر پازل گونه طولانی پشت سر گذاشته که بالاتر بهش پرداختیم و وی هیچ وقت فکر نمیکرد از نمایشنامه نویسی و بازی تو تئاتر و جمع کردن گروه سرود مدرسه ای به اینجایی هست و رزومه خوبش برسد و براش کارآمد باشد (ولی خوشحاله که جای پرداختن به مسائل بیهوده و وقت گذرانی های البته الکی دنبال هنر بوده

و با عوامل و آکادمی جشنواره به دنبال دوره دوم و احتمالا ساخت برنامه تلویزیونی مختص به جشنواره و نوجوانان هستند

آیتم سازی(برنامه آینده): وی چندساله که در فکر ساخت برنامه ای با آیتم های هنری و البته با جاشنی طنز هستش و دو بار خواسته استارتِشو بزند ولی عواملش جور نبودند و به دنبال عوامل پای کار و کمی وقت خلوت هستش تا تو فاز اول به صورت یه برنامه هفتگی تو شبکه های مجازی و در فاز های بعدی تا جایی پیش برود که به پلتفرم هایی از قبیل فیلمو،تلویبیون،فیلم نت و غیره و تا فاز آخر به یه برنامه تلویزیونی تبدیلش کند

چرا دانشگاه تهران نرفت؟: ادبیات نمایشی دانشگاه تهران قبول شد با این وجود که بیشتر وقتش برای خوندن کنکور انسانی گذاشته بود ولی کنکور هنر با اطلاعاتی که طی سال ها فعالیت تو حوزه های هنری کسب کرده بود امتحان داد اما بخاطر علاقه زیادش به رشته روانشناسی و مشاوره های متعددی که تو مشکلات مختلف به دوستان و اقوام و دیگران میداد اونو روانشناسی دانشگاه آزاد کشوند و درکنارش هنر تو موسسه های مربوطَش ادامه داد

افسردگی: 2سال جوکر بود یعنی دچار افسردگی نامرئی شده بود که بعداً اسمشو یادگرفت، بخاطر اینکه حدودا پانزده سال زندگیش رو سعی کرده بود به همه محبت و کمک کنه حتی اگر فردی حرف نادرستی بهش میزد اکبری احترامش رو نگه میداشت. و به همه تا اونجایی که در توانش بود کمک میکرد ولی به یه جایی رسید یعنی (16 سالگی) که متوجه شد فقط این احترام و محبت و کمکیار بودن برای دوست و آشنا و رفیق و فامیل یکطرفست و کم کم افسرده شد و یکسال بعد یعنی (روز تولد 17 سالگیم) یه تصمیم مهم گرفت، اینکه تا تولد (18 سالگیش) به هر کسی که بتوند کمک و محبت میکند و احترامشون رو نگه میدارد و بعد موئد مقرر دیگر با هر کسی عین خودش که تو اون یکسال ازشون دیده بود رفتار کند اونم تو همه مسائل. و انگار (18 سالگی) براش تولدی دوباره بود چرا که زندگی جذاب و بدور از اعصابانیت برای خودش رقم زده بود چون به غیر از یه تعداد خیلی محدود دیگر کسی براش ارزشمند نیست که از دستش ناراحت بشود

آینده خودش رو خوب میبیند یه جایی کنار معروف ترین هنرمندان البته به قول خودش شخصیت هنرمندی با نام مستعار مُحاک یا همون محمدحسین اکبری چون خودش از یه دورانی خیلی خوشِش نمیاد ازش تعریف کنند یا به تعریف های دیگران اهمیت بدهد، چون انسانه و غرورِش که اصلا خوشِش نمیاد خودش رو بگیرد چه خودش و چه شخصیت هنرمندی به نام محمدحسین اکبری همدانی که ساخته

بچه دعوایی بوده و آروم شده: تو دبستان خیلی بچه دعوایی بوده حتی تو پارک هم قرار دعوا میزاشتیه البته نه از روی قُلدُری، سر اینکه مثلا یه بچه مظلوم یا رفیقش رو اذیت کردن و اونم ساکت نمیموند و از بچه های قُلدُر بی اندازه متنفره؛حتی به جایی رسید که کلاس سوم میبینه یه سال شیشمی که اون موقع هموشون خیلی استخون بندی درشتی داشتن دوستش رو اذیت کرد و میخواست خراکیشو ازش بگیره که (از دوران پیش دبستانی رزمی کار بود) جلوش دراُمد و میزنه تو سفید رونِش بعد اون طرف هم میخواست یه چک افسری بزنه بهش که خداروشکر شانسی که میاره اینکه اون سال چون کار پدرش کمتر بود اون و دو نفر دیگه که هم محله ای بودن رو میرسوندن و از قضا یکی از اونا دست اون پسر گرفت و پرتش کرد اونور و اون موقع بود که فهمید کل مدرسه حتی مدیرم ازش حساب میبرن. وی تو آتش نشانی و کلانتری هم پرونده های زیاد دارد البته نه بخاطر دعوا مثلا چندباری انقدر فوتبال بازی کرده بود از ساعت ۳ظهر تا ۹ شب خوابش برده بود و در قفل بود و چون پدر و مادرم شاغل بودن میموندن پشت در و با آتش نشانی تماس میگیرن و یه بار دیگر از مدرسه کلاس اول خودش راه افتاده بود و خانواده نگران شده بودن یا میرفت بیرون یکم دیر میومدم البته برای فوتبال بازی با محله های دیگه (اکبری بچه سعادت آباد تهران) نه خدای نکرده برای عیاشی، و یه بار دیگر هم (۵سالگی) که دنبال سر دختر دائیش رفته بود تره باره نزدیک خونشون و مادرش نگران شده بود البته بعد دختر دائیش رفته و اون هم خودش تو تره باره اکبری رو دید و متوجه شد راه افتاد دلبالِش.
حالا کارای خوبش، معلم ششمش اونو به به دبیرستان دوره اول معرفی کرد و به ناموس و خانوادم قسم داد که دعوا نکند و بچه خوبی باشد از سر اون قضیه انقدر بچه خوب و با انظباطی شده بود که یه بار ناظم از کلاس کشیدش بیرون و چون زنگ تفریح سال پایینی ها بود کلید در مدرسه رو داد به اون گفت یکی از اولیا اومده و منم کار دارم چون بهت اعتماد دارم تو در باز کن و راهنماییشون کن

فعالیت ورزشی: از ‌کودکی شنا و یه کوچولو سوارکاری و ورزش های مختلف رزمی گذروند و از این شاخه به اون شاخه می پرید که انواع تکواندو و کنگ فو و نینجوتسو و جوجیتسو و ......... از هر کدوم یه کمربند زرد یا سبزی دارد ولی دیگه به خودش اومد تکواندو رو تا کمربند مشکی ادامه داد

اصالت: اصل نام کامل من محمدحسین اکبری (همدانی) که اکثرا به فامیلیی اکبری میشناسنش

اصلیت از طرف پدری: همدان و از طرف مادری:تهران (پدربزرگشون خان ایل قشقایی بوده البته مردم از روی مهر و محبتی که بهش داشتن و چون کمکشون میکرد و آدم مهربان و خَیّری بوده مردم ایل بهش میگفتن: عین الله خان) و آرزوی قلبیش اینکه عین پدربزرگش با دیگران مهربان و کمکیارشون باشد

ملاکش برای ازدواج چیه و تا حالا ارتباطی داشتی؟(به گفته خودش):
(راستش این سوال یکم بیش از حد حاشیه ای ولی خب باید بگم من هیچ وقت اهل رابطه های دوست دختر و پسری نبودم و نیستم و نخواهم بود چون 2تا دلیل بزرگ دارم براش: اولیش اینکه رابطه دوست دختر و پسری مثل یه ظرف یبار مصرفی میبینم که توش غذا میخوری و اگر کثیف،خراب،شکسته بشه برات مهم نیست و در آخر میندازیش دور و دومیش احساس و علاقه و وقت و پول اضافه ندارم که خرج یه آدم چند روزه یا چند ماه کنم،

ولی کسی که ازش خوشم بیاد یه مدت کوتاه باهاش آشنا میشم و اگر خدا بخواد ازواج میکنیم.

ولی رابطه عاشقانه البته از نوع عقلانی و احساسی عین ظرف گرون قیمتیه که کلی وقت و زمان و پول(به معنای احساسات) خرج کردی تا بدستش بیاری و مراقبی کثیف نشه و خط و خشی بهش نیوفته و نشکنه.
حالا چرا گفتم عشق عقلانی و احساسی باهم چون هر کدام از این ها به تنهایی ضررات خودشون دارن مثلا احساسی مشکلات و طرز فکر های متفاوت غیر قابل تحمل طرف مقابل رو نمیبینی و عقلانی تنها هم باعث میشه یه زندگی بی روح عذاب شکل بگیره)

▪︎مصاحبه با خبرگزاری سینمایی خاتون نیوز

 ۰۴ اسفند ۱۳۸۱
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
شعر و ادبیات
تئاتر
موسیقی
هنرهای تجسمی