در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال نمایش در روزهای آخر اسفند
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:42:39
امکان خرید پایان یافته
۰۱ تا ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
۱۸:۳۰
بها: ۵۲,۰۰۰ تومان

 

 توضیح گروه محترم این اجرا درباره این کنسرت-تیاتر:
از دوستانی که به نیت دیدن یک نمایش محض، قصد تماشای "در روزهای آخر اسفند..." را دارند تقاضا می کنیم نمایش دیگری را انتخاب کنند. چرا که "در روزهای آخر اسفند..." یک اجرای تلفیقی با اولویت موسیقی و ترانه است و بخش های نمایشی، مکمل بخش اصلی یعنی ترانه هاست. امیدوارم پیش از خرید بلیت به این نکته ی بسیار مهم توجه کنید.

 

گزارش تصویری از کنسرت-تئاتر در روزهای آخر اسفند / عکاس: لنا سامعی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از کنسرت-تئاتر در روزهای آخر اسفند / عکاس:علیرضا قدیری

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نشست خبری کنسرت-تئاتر در روزهای آخر اسفند و نمایش آرش ساد / عکاس: علیرضا قدیری

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان استاد شهریار، تالار وحدت
تلفن:  ۶۶۷۳۱۴۱۹، ۶۶۷۰۵۱۰۱

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود ... اجرای دوستان را امشب دیدم ، لذت بردم ولی نه اصلا به اندازه ی "ترانه های قدیمی " ...به نظر من ، اجرای یک کنسرت تماما انگلیسی ، شاید برای مخاطب فارسی زبان - که با متن ارتباط برقرار نمیکند و فقط گوشش از ملودی و صدای خوب یا بد خواننده لذت میبرد یا نمیبرد - گیرایی ِ لازم را نداشته باشد ... خوب خاطرم هست که در ترانه های قدیمی میان آن همه ترانه های ناب فارسی ، بخش هایی که جناب خطیبی به انگلیسی می خواند ، ذهن مخاطب را با یک شوک یا تغییر واقعا تحت تاثیر قرار میداد ؛ همانطور که میتوان در این اجرا ، زیبایی ِ قطعه ی کوچکی که خانم شاکری به فارسی خواند و جناب خطیبی همزمان دکلمه کرد ، را در یک سو و تمامی ِ آهنگ های دیگر را در سوی دیگر قرار داد ... به زبان ساده تر بگویم که در این اجرا ذهن تماشاگر درگیر نیست و لذت نمیبرد ، چون زبان ِ مشترک وجود ندارد ، خاطره ی مشترک وجود ندارد ، غم و شادی ِ مشترک وجود ندارد ، هویت مشترک و آن پل ِ ارتباطی که بیاید در جان و روح شما نفوذ کند ، وجود ندارد ... ذهنتان لذت نمیبرد ولی گوش هایتان حتما ....
از بخش تاتر این اجرا اصلا راضی نیستم ،نمایشنامه ضعیف و بازی ها در بسیاری از بخش ها ناپخته و تصنعی می نمود .... دویدن های جناب خطیبی از یک سوی به سوی دیگر و نقلِ دکلمه ای نمایشنامه واقعا آزاردهنده بود و شاید کاملا مبتدی . جناب خطیبی در این اجرا خواننده ای صدبرابر قوی تر از یک بازیگر بودند و این اصلا چیزی نبود که من انتظارش را داشته باشم .
در انتها بگویم که ما در اینجا از یک تاتر- کنسرت ، به کارگردانی ِ استاد رحمانیان ، در تالار وحدت و با هزینه ی 73 هزار تومان صحبت میکنیم .... و این کار با هیچ کدام از این پارامترها سنخیتی نداشت ... سپاس
خانوم بنی هاشمی با احترام به سابقه ی شما در تیوال باید بگم
با شما موافقم تا اینجایی که به نقد و نظر شخصیتون میتونین بازیها و دیالوگها و حرکات و حتی موسیقی کار رو نقد کنین
با شما در کمال احترام مخالفم وقتی نظر شخصیتون رو عام میکنین و از ارتباط تماشاگران ! با ترانه ها و متن انگلیسیشون و محتوای کار میگین، این صحبت خیلی عام و دور از انصاف در قضاوته! من و ما و خیلیهای دیگه به عنوان بخشی از همون تماشاگران با کار و بخصوص ارتباط برقرار کردیم و درگیر شدیم.
دوستان عزیزی که علی الخصوص بعد از ٢،٣ روز اول اجرا و آگاهی از ترانه و متن انگلیسی و اشاره به محتوای کار و تاثیرپذیریش از داستان ... دیدن ادامه ›› و سرانجام گروه یلو داگز به دیدن کار رفتن و ارتباط برقرار نکردن با ترانه ،با کمال شرمندگی اشتباه از خودشون در انتخاب کار بوده!!!!
مثل اینکه یه ایرونی نتولد فرنگ که همیشه راک و پانک راک و یا رپ و هیپ هاپ گوش داده دانسته به کنسرت همایون شجریان ببری و ترقع برقراری ارتباط داشته باشی ازش!!!
۲۳ اسفند ۱۳۹۲
هدیه عزیز ... ممنون از توجه شما به نوشته ی من و گلایه از شما بابت نحوه نگارشتان ، نه به خاطر "موش آزمایشگاهی " بلکه به این خاطر که دوستانی که لذت نبردند از این اجرا را اینطور تشریح کردید "موش هایی که حتی یک کدوم از این آهنگ ها رو نشنیده بودند و صرفن با دیدن بیلبورد توی خیابون گفتن بریم کنسرت تئاتر " ، باید عرض کنم که خیلی از دوستان باسابقه ی ما و بزرگان در زمینه تاتر و موسیقی ، این اجرا را در بسترفعلیش برای فارسی زبانان ، به اندازه کافی نپسندیدند ... در خصوص این جمله ی شما هم که نوشتید " هر نظریه ای باید به مرحله ی آزمایش گذاشته بشه . اگر این کنسرت تئاتر رو یک فرضیه در نظر بگیریم ... " باید بگویم که تفاوت زیادی هست بین نظریه و فرضیه دوست من . بگذریم .
شاید این درست باشد که دوستان نوشته مرا به درستی نمی خوانند . نمی خواستم این بحث اینقدر ادامه پیدا کند ، به چند نکته اشاره میکنم و تمام :
1. من نگفتم از این اجرا لذت نبردم یا تماشاگران لذت نبردند
2.من از ارتباط ذهنی صحبت میکنم نه ارتباط شنوایی ، دیداری و ... این نکته ... دیدن ادامه ›› بسیار ساده است که شما با ترانه ای که زبان آن را بدانید ارتباط ذهنی بیشتری برقرار می کنید (مثال ساده این است که وارد یک خانه ی لوکس یا هتل مجلل می شوید ، وسیله ای توجه شما را جلب میکند ، به خوبی دیزاین شده ، اشکال زیبایی دارد ، رنگ خوب ، بوی خوب یا حتی آهنگی دلنواز... شما بسیار لذت میبرید و در جا میپرسید " این چقدر قشنگه ، چیه ؟ " ... شما از چیزی لذت برده اید که نمیدانید چیست ، یعنی ارتباط ذهنی برقرار نشده ... ترانه های این اجرا بسیار زیبا هستند ولی یک مخاطب عام که متوجه نمیشود خواننده چه میگوید قطعا در جریان مفاهیم هم قرار نمیگیرد )
3. من گفتم به نظرم اگر کل اجرا ، انگلیسی نبود ،شاید گیرایی ِ بیشتری داشت ... نیازمند یک شوک یا تغییر یا ...
4.هدیه عزیز اشاره کردند که "موش های آزمایشگاهی که قبلا با بیشتر این آهنگ ها زندگی کردند ، لذت کافی رو از این نمایش بردند " ... بله کاملا صحیح است . من هم همین را گفتم . " کسانیکه با این آهنگ ها زندگی کرده اند " ولی چند درصد از مردم ما و مخاطبین فارسی زبان ما احتمال دارد با این آهنگ ها زندگی کرده باشند ؟! و قطعا قبول دارم که در هر چیزی استثنایی هم هست .
تشکر میکنم از همگی که می خوانید مرا و درست می خوانید مرا .
۲۴ اسفند ۱۳۹۲
ممنون عزیز که این قدر آرام و با منطق هستی.
۲۵ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیدن این اجرا تجربه ی بی نظیری بود. حس اون شبی رو داشتم که اجرای اشک ها و لبخندها رو توی همین تالار دیدم و حس کردم پاهام روی زمین نیستن. شنیدنِ این همه ترانه ی خاطره انگیز در غالب داستانی که به نوعی ادای دین به همه ی گروه های موسیقی زیرزمینی کشورمون بود, نمی تونست تجربه ای معمولی باشه. انگار که همه ی اون خواننده ها با آهنگهایی که بارها شنیده بودیمشون اومده بودن تالار وحدت, به همین نزدیکی. فکر می کنم بعد از اتفاق وحشتناکی که برای گروه یلوداگز افتاد, رحمانیان و گروه اجرایی ش کامل ترین و محترم ترین ادای دین رو به این گروه و تمام گروه های موسیقی که با عشق و محدودیت کارشون رو در سکوت ادامه میدن داشتن. اصلاً به نوعی خودِ این اجرا, مدام این حقیقت تلخ رو به یاد می آورد که شاید اگه بعضی سختگیری ها و تنگ نظری ها در کار نبود, خودِ گروه یلوداگز باید خیلی قبل تر ها این آهنگها رو روی این صحنه اجرا می کردن و شاید هیچ وقت ایران رو به امید فرصتهای بهتر ترک نمی کردن و اون وقت شاید هنوز جان هایی بود که از دست نرفته بود و ما الان شاهد روایت تلخِ مرگ وحشتناک اعضای این گروه نبودیم؛ هم این گروه, و هم خیلی گروه های با استعداد اما بی نام و نشان دیگه داخل و خارج از کشور.

تلفیق تأتر و موسیقی به خودی خود جذاب هست و در کشورهای دیگه هم سابقه طولانی داره. در ایران اما همیشه شرایط برای این دست اجراهای موزیکال مهیا نبوده. اصلاً جمع کردن یک گروه تاتری و موسیقی با سلیقه و دغدغه های مختلف کنار هم به خودی خود کار مشکلیه که خوش بختانه این بار از معدود دفعاتی بود که این اتفاق با شرایط مطلوبی افتاده. ایده ی نمایش ایده ی جذابی بود و اجرای اشکان خطیبی نه تنها در اجرای قطعات تاتری که در اجرای ترانه ها انرژی بی اندازه ای داشت که مشخصاً به تماشاگر منتقل می شد. روزی که کار رو می دیدم, اجراش شاید در دو ترانه ی اول کمی معمولی بود یا که آهنگها کمی برای صداش مناسب نبودند و ... دیدن ادامه ›› بی اختیار صداش کمی بم می شد حین خوندن, اما از قطعه ی مرد مالیخولیایی مشخصاً صداش تغییر چشم گیری داشت و قطعه رو به بهترین شکل اجرا کرد, شاید خیلی پرانرژی تر از اصل اون قطعه. این بهتر شدن تا آخر اجرا ادامه داشت, یعنی اجرای قطعه ی آبا با همراهی غزل شاکری حتی از مرد مالیخولیایی هم بهتر بود و همینطور تا آخر. لهجه ی غزل و بخصوص اشکان در اجرای قطعات کاملاً خوب و در حد استاندارد بود. هیچ وقت نمی شه انتظار داشت که یه غیرانگلیسی زبان که در کشور دیگری بزرگ شده کلمات و لحن جملات رو عیناً مثل یه انگلیسی زبان ادا کنه. در اجرای تمام قطعات مشخص بود که هر دو بازیگر/ خواننده اونقدر قطعات رو گوش کردند که به متن ترانه و تلفظ ِدرست کلمات تسلط کامل دارن و اونها رو در حد استانداردی ارائه می کنن. واقعاً اجرای اون همه قطعه از حفظ بدون اشتباه و با کمترین فالشی جای تحسین داره چرا که خوندن ترانه های انگلیسی روش و سبک خودش رو داره و تمرین بسیار نیاز داره تا شنونده دلزده نشه.

غزل شاکری با اون صدای دوست داشتنی ش با وجودی که اولین تجربه ی تاتری ش بود اجرای قابل قبولی داشت و در کشمکش هاش با شخصیت اسفند به اصطلاح شیمی جذابی با اشکان خطیبی داشت. فقط کمی توی ادای دیالوگ ها ناخودآگاه جملات رو آهنگین بیان می کرد که در تضاد بود با گویش روان و راحت اشکان. وقتی برای اولین بار قطعه ی ایمی واین هاوس رو به تنهایی اجرا کرد و صداش پیچید توی تالار وحدت به خودم گفتم چقدر ارزشش رو داشت که در اون لحظه اونجا بودم و می دیدم صدای غزل به تنهایی توی تالار وحدت طنین انداز می شه بی اینکه قرار باشه در سایه ی صدای دیگه ای قرار بگیره. غزل شاکری عزیز با اون صدای نازنین ش توی اجرای قعطه ی مری هاپکین سنگ تمام گذاشت؛ اصلاً این قطعه با کلیپی که پخش شد و روایت اشکان خطیبی از اون ماجرای وحشتناک بهترین بود در بین قطعات... یه جور تضاد تلخی داشت متن ترانه با تصاویری که پخش می شد و بازگویی ماجرا از زبان اسفند با ریتم سرخوش این آهنگ که آدم حس می کرد غم عجیبی سنگینی می کنه روی قلبش... حالِ این قطعه اونقدر عجیب بود که حتی نمی شه توصیفش کرد... ناخودآگاه کیف می کردی از قدرت و زیبایی صدای غزل و می خواستی با ریتم آهنگ رها بشی اما متن ترانه, تصاویر و داستانی که می شنیدی اونقدر غمیگینت می کرد که نمی فهمیدی آخر خوشحالی یا ناراحت... این قطعه با ریتم شادش, تلخ ترین قطعه ی اجرا بود به نظرم.

نوع روایت رحمانیان از ماجرا هم به نظرم جذاب بود. داستان با وجود قطعاتی که هر چند دقیقه یک بار اجرا می شدن دچار لکنت نمی شد چون بجث ها و کشمکش های دو شخصیت بهار و اسفند خیلی نرم از موضوعی به موضوع دیگر و به تبع اون از ترانه ای به ترانه ی دیگر حرکت می کرد و تماشاگر دچار سردرگمی نمی شد. مقاومت اسفند در بیان ماجرایی که تماشاگر به خوبی به زوایای وحشتناک اون واقف نبود, به جذابیت روایت اضافه می کرد جوری که انگار حس می کردی اون چیزی می دونه که تو نمی دونی و بیشتر برای شنیدن داستان اش مشتاق می شدی.

اما بعد از اجرای اون همه قطعه ی ماندگار و خاطره انگیز که سعی شده بود تا حد ممکن به ورسیون اصلی نزدیک باشن, تنها افسوس من اجرای قطعه ی آخر بود. با همه احترامی که همیشه برای رضا یزدانی قائل بوده و هستم و با وجودی که از همیشه از طرفدارهاش بوده م, اجرای قطعه ی آخر رو کاملاً ناموزون با کل اجرا می دیدم. دلیل اون همه تاکید و فشار و کشش بی جای کلماتِ "کوچ بنفشه ها"ی فرهاد رو نمی فهمیدم. وقتی سعی شده بود همه ی قطعات بیشترین شباهت رو به اجرای اوریژینال شون داشته باشن, چرا باید از این قطعه ی فرهاد اینطور آشنایی زدایی می شد. حین اجرای این قعطه مدام فکر می کردم کاش اجرا با همون تک خوانی دلنشین غزل شاکری از این ترانه تمام شده بود. همونجا که زیرلب می خوند و صحنه رو ترک می کرد... ای کاش. به قول اسفند, فرهاد همه ی چی رو یه جور دیگه می خوند... کاش که اجرا نه فقط با تصاویر فرهاد, که با صدای فرهاد هم تمام شده بود... با این حال, اونقدر خودِ اجرا لحظات فراموش نشدنی داره که این یک قطعه با همه ی افسوس ش نمی تونه چیزی از اون کم کنه. برای من که حس خوب این تجربه هنوز بعد از چندین روز با من هست و فراموشش نمی کنم.

فقط اینکه, این کار با همه ی ضعفهای کوچیکی که ممکنه داشته باشه توی اجرا یا پرداخت اش, به نظرم قدمِ رو به جلویی بود برای اجراهایی از این دست در آینده... برای کنسرتهایی که در اون صدای تک خوان های زن بی اینکه در سایه قرار بگیره, به تنهایی می درخشه و سالن رو پر می کنه... همونطور که اپرای اشک ها و لبخندها جزو اولین ها و تأثیرگذارترین ها بود در این زمینه, این اجرا هم می تونه جزو اولین قدمها باشه... کاش فارغ از تنگ نظری ها و سخت گیری ها و تحریم های بی جا, تنه نزنیم, غر نزنیم به تجربه های نو, حمایت کنیم از قدمهایی که برداشته می شه... شاید آینده صداهای کمتر شنیده شده ی دیگه ای رو روی صحنه بیاره در ادامه ی حرکتی که پایه هاش امروز داره گذاشته می شه...

در آخر, تحسین می کنم حس و حال و انرژی بی اندازه ی اشکان خطیبی رو برای این اجرا, صدای نازنین غزل شاکری و تک تکِ همخوانها رو بخصوص رایسا آوانسیان عزیز با تک خوانی های بی نظیرش, تنظیم قطعات و اجرای خوب گروه موسیقی رو و ایده ی رحمانیان عزیز و ادای دین منصفانه ی گروه رو به همه ی اعضای یلوداگز.
شاید با گفتنِ همه ی این حرفها دیگه لازم نباشه که تأکید کنم تجربه ی دیدن این اجرا رو نباید و نباید از دست داد... واجب کفایی ست اصلاً!
عاطفه‌ی عزیزم اول اینکه خیلی خوشحالم که بعد مدتها دوباره تو تیوال میبینمت. :):* دوم اینکه با تمام مو به موی نقدت موافقم.. و منم بی‌اندازه ازین کنسرتِ خیلی خیلی خیلی خاطره‌انگیز و آنفرگتبل لذت بردم.:))
برای من دیدن غزل شاکری نازنین.. همون دخترک نقش "گلنار" فیلمِ محبوب بچگیم.. ذوق و هیجانم رو صد برابر کرده بود.:))
۲۱ اسفند ۱۳۹۲
ممنون از نقد خوبتون خانم زرگر بعد از مدتها نام شما رو بر صفحه تیوال میبینم
ولی با این قسمت از نوشته تون چندان موافق نیستم " مقاومت اسفند در بیان ماجرایی که تماشاگر به خوبی به زوایای وحشتناک اون واقف بود, به جذابیت روایت اضافه می کرد جوری که انگار حس می کردی اون چیزی می دونه که تو نمی دونی و بیشتر برای شنیدن داستان اش مشتاق می شدی. "

شاید این همون داستان کلیشه و نخ نمایی باشه که یک روان پریش (محکوم) از جواب دادن و واکاوی شدن توسط روانشناسش طفره میره و اصلاً هم اینکه در آخر چی میشه که داستان خودش رو برای ما تعریف میکنه خوب ساخته و پرداخته نمیشه ، به شخصه از اول داستان متوجه شدم که با ماجرای پیچیده و روانپریش زیرکی (اسفند) سرو کار نداریم
۲۱ اسفند ۱۳۹۲
مونای عزیز, مرسی که خوندین... منم از دیدنتون اینجا خوشحالم بسیار:)


درسته... من هم این رو قبول دارم که تقریباً داستان کلیشه ی مقاومت یه روانپریش محکوم در برابر روانکاوش رو می دیدیم. و همین کلیشه از اول به تماشاگر می گفت که این مقاومتها آخرش به اعتراف ناخواسته منجر می شه. انتظار برای این اعتراف برای من شیرین و در عین حال تلخ بود. جمله ام رو که اینجا کپی کردین متوجه شدم "نبود" رو "بود" تایپ کرده بودم!:) یعنی منظورم این بود که انتظار برای شنیدن داستانی که زوایای پنهان اش رو نمی دونستم از زبان کسی که یعنی جزو اون گروه بوده به خودی خود جذاب و تلخ بود برای من. همچنان مرسی که خوندین و مرسی از نظرتون.
۲۱ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لذت بردم از یه نمایش خوب و یه عالمه آهنگ خاطره انگیز
زهره شاداب این را خواند
هدیه کاظمی و niloofar.Lotus این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید