مستند داستانی را می توان یکی از جذاب ترین و پرمخاطب ترین شکل از سینمای مستند به حساب آورد که ظرف مناسبی را برای بیان مفاهیم مورد نظر در اختیار سازندگانش قرار می دهد.
به گزارش ارتباطات و اطلاع رسانی سی و سومین جشنواره فیلم فجر، من می خوام شاه بشم ساخته مهدی گنجی که در روز نخست جشنواره فیلم فجر در برج میلاد روی پرده رفت، یکی از شاخص ترین نمونه های سینمای مستند داستانی در سال های اخیر است که می تواند برای مخاطب عام هم جذابیت های بسیار داشته باشد. این فیلم داستان زندگی مردی به نام عباس برزگر است که شبی اتفاقی به دو گردشگر آلمانی تبار پناه داده و از آنها پذیرایی کرده است و پس از این اتفاق به فکر گسترش کار خود و ساخت دهکده ای کاملا توریستی برای گردشگران افتاده است.
تلاش عباس برای تحقق این امر تنها پوسته ظاهری داستان بوده و گنجی از طریق نزدیک شدن به وی، لایه های دیگر این شخصیت را برای مخاطبان خویش باز می کند. فیلم برخلاف بسیاری از مستندها کاملا شخصیت محور بوده و کلیت خود را بر این پایه استوار کرده که بخش مهمی از موفقیت فیلم هم از آن نشات گرفته است. گنجی در روایت داستان عباس برزگر به مانند یک روانکاو در جلسات روانکاوی عمل کرده و به مرور اطلاعاتی را که می خواهد از زبان قهرمان خود بیرون می کشد. اطلاعاتی که وجوه مختلف این شخصیت را نمایان ساخته و شناخت دقیق تری از او به مخاطبان خود می دهد.
اگر بخواهیم یک تم اصلی برای این فیلم بیابیم بدون شک به رویاهای بلندپروازانه عباس برزگر برمی خوریم که در راه تحقق آنها می کوشد. در جایی از فیلم عباس به انشایی اشاره می کند که در چهارم دبستان نوشته و در آن گفته که می خواهد شاه شود!. رویایی که عباس از آن دم زده به دو واکنش متفاوت ختم شده: نخست معلمی که خانواده اش دو شهید داده و از روی خشم عباس را کتک زده است و دیگری مهدی گنجی که پی به عصاره رویای عباس برده و می خواهد که در کنار او به ثبت مراحل آن بپردازد. گنجی که تعمدا و برای هرچه نزدیک تر شدن به عباس و خانواده اش خود فیلمبردار و صدابردار کارش هم بوده، به مرور لایه هایی از این شخصیت را می گشاید که با تصویر رویایی آغازین فیلم تفاوت بنیادین دارد. این رویای شاه شدن با کمک جایزه دویست هزار یورویی، تا حدودی عینیت پیدا کرده و به ساخت دهکده توریستی منجر شده است.
اما این رویای عباس همان شیرینی را برای خانواده اش هم دارد؟ این سوال بنیادین، نیمه دوم فیلم را شکل داده و شیرینی ابتدای فیلم را به تلخی گره می زند. برای مثال می توان به سکانس به شدت تاثیرگذار مشاجره عباس با دخترش و پریشان حالی دختر اشاره کرد. همینطور دست دردناک همسر عباس که به خاطر تمیز کردن های مداوم خانه برای میهمان های متعدد خارجی از کار افتاده و پلاتینی داخل آن گذاشته شده است. از اینجا به بعد است که می بینیم رویاهای بلندپروازانه عباس تا چه اندازه خطرناک بوده و خانواده اش را هم از زندگی طبیعی خود باز داشته است. موضوعی که حتی سلامت عباس را که به مرض قند مبتلاست هم تهدید می کند. ترس در هر انسانی به شکلی بروز می کند و خود را نشان می دهد که این ترس در عباس همانا دور شدن از رویاها و زندگی معمولی می باشد.
همین ترس است که عباس را به ازدواج دوم با زنی از عشایر واداشته تا خدشه ای به رویای شاه ایل شدنش وارد نشود. فیلم به لحاظ صدا و تصویر کیفیت خوبی داشته که در آن خبری از خامدستی های آماتورگونه نیست و خلاقیت در آن حرف اول و آخر را می زند. برای مثال کافیست به سکانس اول فیلم که در آن عباس برزگر خود را داخل استخر روباز باغ انداخته و دوربین همراهش به زیر آب می رود، توجه کنید. همینطور صحنه ای که نوری کمرنگ در تاریکی به چشم می خورد و با گسترش آن سیاه چادری را در حال آماده کردن می بینیم.
مهدی گنجی در من می خوام شاه بشم با استفاده از اعتماد عباس برزگر و خانواده اش وارد حریم زندگی او شده و یک مستند داستانی چند لایه سرشار از ایده های ناب ساخته، بدون آنکه دست به جهت گیری های یک سویه بزند. محمد جلیلوند