پوریا آذربایجانی هنرمند خوبی است. نگاهی به فیلم های اول تا چهارمش نشان می دهد که او شناخت و احاطه نسبتا کاملی به موضوعات و دغدغه های روز نسل جوان دارد و این دغدغه ها همگی قابل احترام و شریف هستند اما مشکل اینجاست که آذربایجانی در روایت سینمایی این دغدغه ها همواره دچار نقص بوده و نیز در به تصویر کشیدن آنها، بیشتر نگاهی مانند تله فیلم سازی داشته تا فیلم سینمایی و شاید به همین دلیل است که ساخته های این کارگردان با وجود همه زیبایی و بی ادعایی مخاطبان زیادی ندارد و چندان که باید دیده نمی شود. و از همین رو با قاطعیت می توان اذاعن کرد که بهترین ساخته پوریا آذربایجانی به لحاظ ساختار و محتوا تا امروز که نه فیلم های سینمایی اش بلکه سریال تلویزیونی نوارد زد به کارگردانی وی است.
جشن دلتنگی روایتگر چهار داستان از چند زندگی است که نقطه اتصال همه آنها شبکه های اجتماعی و بطور خاص اینستاگرام و اینفلو ئنسرها (تاثیر گذاران) است در علم ارتباطات و مبحث شبکه های اجتماعی اینفلوئنسرها افرادی هستند که در شبکه های اجتماعی و وبلاگ ها فعال هستند و میتوانند تبلیغاتی که نمیتواند بصورت دهان به دهان در فضای مجازی به گردش در آید را بشکلی متمرکز انجام دهند و بعنوان حامی یک برند تبلیغ کنند.
در واقع اینها اشخاص سومی هستند که از برند حمایت میکنند و از این طریق طرفداران خود را به سمت آن برند سوق میدهند، چرا که آنها از جنس خود مردم هستند و با تعاملی که با مخاطبان خود برقرار میکنند میتوانند تأثیر گذاری بالایی بر انتخاب آنها داشته باشند.
بسیاری از افراد یا برندها با افزایش تعداد فالوورهای خود در شبکه های اجتماعی برند خود را بیش از پیش مطرح میکنند که البته این امر مستلزم تولید محتوای مطلوب می باشد، چرا که در غیر اینصورت با چالش مواجه خواهند شد. و جالبتر اینکه نتیجه تحقیقات در این زمینه نشان داده که مردم به صحبت های شخص سوم بیشتر اعتماد میکنند.
البته این همه ماجرا نیست و تاکید و تکیه آذربایجانی ظاهرا تنهایی آدمها و عدم توانایی موثرشان در ارتباط گیری فردی و چهره به چهره در این دنیای شلوغ و پرازدحام است و به همین دلیل آدمهایی که در فضای مجازی طرفداران و مخاطبان بسیار زیادی دارند در دنیای واقعی از برقراری شخصی ترین ارتباط با نزدیک ترین افراد زندگیشان عاجزند. اما همه این موضوع نیز در داستان و فیلم آذربایجانی صدق نمی کند چرا که پایان بندی برخی داستانهای فیلم با تمام نقدی که آذربایجانی به دنیای مجازی وارد می کند مشخص نمی سازد که بالاخره حضور در شبکه های اجتماعی خوب است یا بد؟
آذربایجانی در ساختار هم متاثر از فیلمنامه اش موفق به ایجاد تعلیق و گره مناسب نشده و جشن دلتنگی ان کشش پذیری لازم را برای جذب مخاطبش ندارد و از همین رو مخاطب از نیمه فیلم تمایل چندانی به ادامه داستانها پیدا نمی کند. ضمن اینکه فضای ابزوردیسم حاکم بر اکثر قصه های چهارگانه در داستان به این عدم تمایل می افزاید.
به نظر می رسد آذربایجانی یک بازنگری در شیوه کارگردانی و نوشتاری خود برای ادامه حضوری بهتر در سینمای ایران نیاز دارد. یک اثر هنری زمانی می تواند موفق باشد که با کثر مخاطبانش ارتباط موثر برقرار کرده باشد ومتاسفانه آثار پوریا آذربایجانی در کمال شرافت و انسانیت تاکنون به چنین مهمی دست نیافته است.