به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 92915
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : چخوف بهگونهای مینویسد که تو بتوانی نمایشنامههای او را در هر زمان و مکانی اجرا کنی. او روابط پیچیده آدمها را طوری بیان میکند که قابل موشکافی و درک برای همه باشد.
چخوف با شناخت کامل از موجودی به نام انسان او را موردبررسی و حتی جراحی قرارداده وچگونگی این روابطش را به نقد میکشد.
چخوف بهگونهای مینویسد که تو بتوانی نمایشنامههای او را در هر زمان و مکانی اجرا کنی. او روابط پیچیده آدمها را طوری بیان میکند که قابل موشکافی و درک برای همه باشد. چخوف با شناخت کامل از موجودی به نام انسان او را موردبررسی و حتی جراحی قرارداده وچگونگی این روابطش را به نقد می کشد.شخصیت های او برای همه آشنا وملموس هستند چرا که از بین اقشار مختلف جامعه انتخاب شده اند . او با نگاه تیزبین وطنز خود اشرافیت رو به اضمحلال ،بورزواژی وسنتهای پوسیده را به نقد می کند. واین همه با شکافتن وشناخت ویژگیها و خصایص و... انسان وایضا نوع روابط فردی واجتماعی اشان میسر میشود.
به همین دلیل است که نوشتههایش هماره تازه اند و بهنوعی بهروز. چون خصایص و ویژگیهای انسان درروند گذشت زمان چندان تغییری نمیکند. عشق، تنفر، محبت، دوست داشتن، حسادت، مالاندوزی، فخرفروشی، همهچیز را برای خوی خواستن، تردید، حماقت، جنگ بر سر هیچ و چیزهایی که دستخوش تغییر میشوند و برای همیشه در اختیار فرد نمیمانند. حس تملک، ظلم، تزویر و ریا، دروغ، ناراستی، خود را برتر از دیگران دانستن، استعمار و استثمار دیگران، روابط فردی و اجتماعی انسانی و... در تمامی اعصار و نزد همه انسانها از ملل مختلف و با آئین و باور و سنتهای گوناگون و فرهنگهای خاص تقریباً یکی است و چندان دستخوش تغییر نمیشوند. مثلاً عشق و مفهوم انسانی آن ماهیتاً همان چیزی است که پنجاه، صد، دویست، پانصد، هزارسال پیش بوده است .
شاید کیفیت عشق مجنون به لیلی و لیلی به او با عشق یک دختر و پسر در زمان ما فرق بکند ؛اما به لحاظ ماهوی همان است که بوده. وقسعلیهذا ... این خصوصیت مفاهیم روابط انسانی است. عشق یک مادر به فرزند دو هزار سال پیش همانی بوده که در زمان ما هست. تغییری نکرده. به همین دلایل نگاه چخوف نگاهی جهانشمول است؛ و شخصیتهای او برای همگان ملموس. او روابط گاه پیچیده آدمها را بهگونهای نشانمان میدهد که بتوانیم به عمق آن پی ببریم و وجوه مختلفش را بازشناسیم. او خودمان را به خودمان نشان میدهد و بهنوعی نقاب از چهره خود واقعی آدمها برمیگیرد. ازاینرو طنز و کمدیای را خلق میکند که مفهوم تراژیک هم دارد. او ماهیت پوسیده و غیر لازم و گاه ابلهانه این روابط و سنتها و باروهایی که بر اساس آن رابطه های انسانی شکل میگیرد را بهنقد میکشد.
ازاینرو شخصیتهای او چندبعدی هستند. در لحظه ماهیت عوض میکنند و تغییر موضع میدهند. البته در تمام این موارد ابتدا نفع خویش را در نظر میگیرند. متون چخوف زیر متنهای متفاوتی هم دارد که باید کشف شوند آنوقت شخصیتپردازیهای او در برابرمان رخ میگشایند؛ مانند عمه و خاله و پدر و... که در حرفهای شخصیتهای اصلی این نمایش از آنها نامبرده میشود؛ و یا وجود سگ و بحثوجدل پیرامون سگها و... با درک و شکافتن و یافتن ارتباط این اجزا با رویداد و ماجرایی که در حال اتفاق است و همچنین ربطش با دیگر شخصیتها امکان واشکافی متن و پرداخت آن برای ما بوجود می آید . این گستردگی متون چخوف موجب شده است که بتوان برداشتهای مختلف نوشتاری و اجرایی در سبکها و شیوههای گوناگونی را از آنها به روی صحنه برد . نمایش خواستگاری هم از این قاعده مستثنا نیست.
شاید بتوان گفت خواستگاری جز آن دسته از نمایشهای چخوف است که بیش از دیگر متونش در سبکهای مختلف در ایران به روی صحنه رفته است وهماره هم مورد استقبال قرارگرفته. خوانش های مختلف از متن خواستگاری آنقدر متنوع است که کافی است نگاهی به اجراهای این متن توسط هنرمندان تئاتر در سطوح مختلف بیاندازید تا متوجه بشوید که چخوف چه اندازه قابلیت و استعداد اجرایی در گونههای مختلف تئاتری را دارد. خندهای که چخوف میآفریند بهگونهای گروتسک است .چون گذشته از وجوه کاریکاتوریای که برای شخصیتهایش ترسیم میکند. نقاب از چهره واقعی آدمها و روابطشان برمیافکند؛ و ما را بهعنوان مخاطب در برابر خود درونمان که آن را با نقاب ظاهرسازی از دیگران پوشاندهایم قرار میدهد؛ و ما بهیکباره درون خویش و خود خود را میبینیم که بر صحنه در مقابلمان جان گرفته است. اجرای درست و دراماتیک آثار چخوف منوط به شناخت، فهم و درک درست و تحلیل دراماتیک و موشکافی ژرف همراه با دراماتورژی ای همهجانبه میباشد.
حتی نمایشنامه خوانیهایی که از آثار چخوف به عمل میآید باید با درک و تحلیل دراماتیک و دراماتورژی از آثار او همراه باشد وگرنه در حد «نمایش خواندن» باقی میماند. سید عظیم موسوی با احاطه و اشرافی که بر آثار کمدی و طنز دنیا و ایران دارد و سالهاست که در این زمینه کارکرده است با شناخت از آثار و متون چخوف بهطرف نمایشنامه خواستگاری رفته است. او چند سال پیش نیز این نمایش را روی صحنه برده بود. این بار اما با تغییری در بعضی از بازیگران و البته اضافه و کم کردن بخشهایی از نمایش بار دیگر خواستگاری در سنگلچ به صحنه آورده است. اجرای این نمایش از سوم فروردین و در آغاز تعطیلیهای نوروزی شروعشده است. اما خوشبختانه این نمایش در روز دوم اجرا با تالاری مملو از تماشاگر روبرو یود. این را میتوان به فال نیک گرفت؛ تا انشااله نویدی باشد برای سالی خوب و پر تماشاگر با نمایشهایی درخور و دراماتیک برای تئاتر وهنرهای نمایشی. کاری که سید عظیم موسوی با برداشت از نمایشنامه خواستگاری کرده است قابل تعمق وستایش است.
موسوی با شناخت از نمایشهای آئینی سنتی و ادبیات و شعر و موسیقی فولکلور همسو با فضا و مکان واقعه و رویداد. نمایش را به شمال کشور و استان گیلان میبرد. این ماهیتاً با نمایشنامه چخوف همسو است چراکه مکان واقعه نمایشنامه خواستگاری نیز در بخش روستایی و کشاورزی روسیه آن زمان است. ازاینرو یک همگونی و هماهنگی ساختاری بین برداشت موسوی و متن اصلی وجود دارد که بهگونهای ملموس بافرهنگ ایرانی است. خلاقیت بعدی ایکه موسوی انجام داده به نظم درآوردن نثر نمایشنامه چخوف است؛ که یک شاعرانگی و هارمونی ادبی و موسیقیایی به متن بخشیده ، از همین رو با مخاطب ایرانی میتواند ارتباط بهتر و پویاتر و عمیقتری ایجاد نماید. چون ایرانیها بهگونهای با شعر عجین هستند. موسوی در اوزان وبحور ادبی و استفاده درست و تکنیکی از بحرطویل نمایشنامه خواستگاری چخوف را به شعر تبدیل کرده و با تلفیق این اشعار با موسیقی فولکلور گیلان و زبان ولهجه شیرین گیلکی و آوازهای دستهجمعی و کور گونهای که توسط همسرایان وبازیسان اجرا میگردد یک اپرت ایرانی را از متن چخوف به صحنه کشیده است. از سویی با نشانهگذاریهای تئاتری برای کسانی که انتظارهای ویژه از کارگردانی چون او دارند نیز مواردی را در اجرا و کارگردانی لحاظ کرده . مانند صندلیهایی که توسط خواستگار «رضا گیلان پور» و دختر «ثمیلا کریمی» در حین صحبتهایشان جابجا میشود که شروع یک جنگ را اعلان میکند.
صندلیهایی که نشانه قدرت و تملک و جنگ هستند و حالا تبدل به شاخصهایی برای شخصیتپردازی نیز شدهاند. واین هوشمندی و خلاقیت و اشراف و شناخت او را درزمینهٔ نمایشهای کمدی و طنز و درک درست و دراماتیکش را از اثر چخوف میرساند. اما در مقایسه با اجرای چند سال پیش باید گفت که هنوز بازیگران نیاز به هماهنگی دارند. بخصوص یکی دو بازیگر که میباید روی لهجه اشان کار شود. از سویی دکور و طراحی صحنه نمایش قبلی رئالیستیتر و طبیعیتر و ملموستر مینمود. هرچند که گویی هنوز دکور نمایش کامل نیست و به علت تعطیلیها بخشی از آن آماده نشده امید که پس از تکمیل دکور تأثیر رئالیستی خود را درروند نمایش بگذارد. چون در اینگونه کارها دکور و طراحی صحنه بسیار مهم است. از دکور که بگذریم به لباس میرسیم که بهخوبی و برابر با اقلیم و مکانی که نمایش در آن اتفاق میافتد طراحی و دوختهشده است. باید گفت که زمان نمایش طولانی به نظر میرسد. هرچند که ریتم نمایش نسبتاً مطلوب است در بخشهایی زمان زیاده مینماید. بهطور کل حدود یک ربع الی بیست دقیقه از زمان نمایش را میتوان تعدیل کرد. بخشی از این البته به بده بسانهای بین دو شخصیت خدمتکار و بازی فردی و تکههایی که اجرا میکنند مربوط میشود.
بخصوص در بخش بازی حمیدرضا مرادی در نقش قاسم که بیشازاندازه درشت نمایی میکند. هرچند که علی فتحعلی با در نظر گرفتن ریتم، ایجاز را در بازیاش رعایت میکند و کمدیای روان و بدون اغراق را نشان میدهد. از سویی درجاهایی ارتباط این دو و کمدی وطنزی که از آن ایجاد میشود تکراری مینماید و لزومی ندارد. بازی محمود راسخ فر و رضا گیلان پور درعینحالی که طنز و کمدی خاص خود را دارد روان و باورپذیر است. گیلان پور با شناخت از شخصیت یک فرد گیلک و رفتار و کنش یک زمین داروکشاورز دارای ملک و املا ک که گیلانی است والبته با در نظر گرفتن خصایص ویژه کاراکتر مانند نحوه حرف زدن، راه رفتن، نوع ایست صحنهای، کنش و رفتار و حس و حال، لهجه و زبان و... توانسته شخصیت ملموس و باورپذیر و طبیعیای را خلقکند.همانگونه که راسخ فر در به صحنه کشیدن یکنیمه فئودال و یا نیمه بورژوای شهرستانی یا روستایی موفق عمل کرده است. اینها علاوه بر متن چخوف که دارای شخصیتپردازی خاص اوست و نه تیپسازی ، به برداشت دراماتیک عظیم موسوی از متن وایضا هدایت درست او برمیگردد. در این میان باید از بازی ثمیلا کریمی گفت که با درک درست از شخصیت دختر توانسته با استفاده از زبان و لهجه و تکههای بیانی و آوایی که در لهجه و زبان گیلکی وجود دارد و رفتار و کنش منطبق با چنین کاراکتری، شخصیتی شیرین و قابلباور را خلق کند. بازی او نیز روان و بدون غلو بیشازحد است. شاید میشد بدون در نظر گرفتن دو صحنه پایانی یعنی جنگ دو طرف بر سرخدمت کارهای شان و ایضا صحنه آخر؛ نمایش را به صورت دیگری که همسوتر با روند ماجرا است به پایان برد .
اینگونه شاید بتوان به زمان مطلوبتری دستیافت. درنهایت باید گفت که با نمایش خلاقانه و کمدی ای ایرانی که از عناصر نمایشهای سنتی و آئینی ایرانی نیز در آن استفادهشده روبرو بودیم. نمایشی که با تماشاکنان ارتباط پویا و مستمری برقرار نمود. در انتها باید گفت که هرچند زهره عشقی به عنوان سرپرست گروه موسیقی انتخاب های درست ونوستالژیکی داشته و ترانه هایی را که اجرا می شود برای این نمایش تنظیم کرده اما باید گفت که انگیزه موسیقی برای ورود و ربط صحنهها به یکدیگر میباید قویتر و با توالی و ربط دراماتیک بیشتری پرداخت گردد. به سید عظیم موسوی و گروهش بابت نمایشی روان ، خلاقه و موزیکال وهمچنین اجرای کمدیای سالم و ایرانی خسته نباشید میگویم.