در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال فیلم سی‌صد و شونزده
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:39:28
امکان خرید پایان یافته
بها: ۱,۵۰۰، ۱,۸۰۰ و ۲,۰۰۰ تومان  |  جزییات
کیفیت ۴۸۰: ۱.۵۰۰ تومان
کیفیت ۷۲۰: ۱.۸۰۰ تومان
کیفیت ۱۰۸۰: ۲.۰۰۰ تومان

خلاصه داستان: 316 داستان زندگی زنی است که خاطرات زندگی و کشورش را از پیش از تولد تا لحظه مرگ روایت می کند. داستان 63 سال زندگی که بیشتر از طریق کفشها و پاهای شخصیتهای فیلم روایت می شود. داستانی پر حادثه که هم انقلاب و هم جنگ 8 ساله ایران را در بر دارد. در فیلمی که هیچ یک از شخصیتهایش دیده نمی شوند و اولین نمونه در نوع خودش است با صحنه هایی عجیب از جنگ ، انقلاب ، عشق ، تولید مثل ، امید و زندگی و مرگ مواجه می شویم. شما به فیلمی دعوت شده اید که باید چهره تک تک شخصیتهایش را خود ترسیم کنید. فیلمی با داستانهایی خنده دار ، غم انگیز و حتی عجیب.

جدول اکران فیلم  >>> کلیک کنید

 

 

گزارش تصویری تیوال از نشست نقد و بررسی آوای تیوال فیلم سی صد و شونزده / عکاس: آزاده مشعشعی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از مراسم گفت‌وگو و دیدار با عوامل فیلم سی صد و شونزده / عکاس: نیلوفر علمدارلو

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› آیین دیدار فیلم «۳۱۶» برگزار می‌شود

آواها

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در یک عبارت بخوام بگم:

یه فیلم بامزه, با یه نگاه بامزه از یه داستان ساده, که از اونجایی که در بخش تازه تاسیس هنر و تحربه قرار گرفته, دقیقاٌ با انتظارات من از فیلم تطبیق داشت.

فیلمی نیست که بخوام دوباره ببینمش, اما یک بار دیدنشو دوست داشتم.
maria و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
رومینا خلج هدایتی، سپیده و نفیسه نوری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خودفریبی کارگردان/نادان‌پنداشتن مخاطب..

ایده‌ی اجرایی فیلم خوب بود اگر کارگردان بیش از این به ایده‌ی فیلم پایبند می‌بود. یادمه در توضیحاتی که روزهای پیش از اکران فیلم در گروه هنر و تجربه می‌خوندم این نکته ذکر شده‌بود که فیلمی‌ست با بازی کفش‌ها و مخاطب می‌تواند چهره‌ی دارندگان کفش‌ها را خود تجسم کند. ولی در طول فیلم گاه‌به‌گاه بخش‌هایی از چهره‌ی شخصیت‌ها را می‌بینیم و ایراد‌هایی خودنمایی می‌کنن. مثلا در صحنه‌ای که راوی با یادگاری پدرش مواجه می‌شه از بینی تا نیم‌تنه‌ی بالایی شخصیت را می‌بینیم و این همان چهره‌ای نیست که در صحنه‌های پیش و پس از آن از راوی نمایان می‌شه (متوجهم چهره‌ی آدمی به مرور زمان و افزایش سن تغییر می‌کنه ولی حالت چانه،‌ فرم بینی و به‌ویژه لب، کم‌تر تحت تأثیر گذر زمان‌اند). این اتفاق برای دست‌های راوی هم رخ می‌ده. یعنی فرم انگشتان دست راوی یکسان نیست در طول فیلم. شتاب‌زدگی در ساخت این فیلم نقطه‌ای‌ست که به نظر من به ایده‌ی خوبش آسیب زده. در یکی از صحنه‌های فیلم کتابی روی میز قرار داره که چاپ دهه‌ی ۹۰ است ولی زمان آن صحنه مربوط به دهه‌ی ۷۰ است. می‌دانم این‌ها ریزبینی‌ست ولی همین جزئیاتی که از چشم منشی صحنه و کارگردان دور می‌ماند آسیب‌زاست برای فیلمی که می‌توانست با پرداخت ماهرانه‌تر چنین ایده‌ای ماندگارتر و تحسین‌برانگیزتر شود.
من فکر می‌کنم هنر روایت و پرداخت شخصیت‌پردازی تنها با کفش و نه با اسم و چهره، زمانی می‌توانست محقق شود که حتا لحظه‌های متأثرشدن راوی و دیگر شخصیت‌ها هم با همان زاویه‌دید به نمایش درمی‌آمد. در این فیلم کارگردان هر جا نتوانسته از عهده‌ی مسئولیت در برابر ایده‌ی خویش بربیاد متوسل به دیگر اندام ... دیدن ادامه ›› و چهره شده. و این هم‌راستا نیست با نگرش راوی که معتقده می‌شه از روی کفش آدم‌ها متوجه کاراکترشون و خیلی چیزای دیگه شد. هرچند منم معتقدم کفش‌ها بیان‌گران خوبی هستن تو زندگی واقعی.
جز این بر این باورم که در بیان خاطرات و رویدادهای اجتماعی، زاویه‌دید کفش‌ها نقشی پیش‌برنده در روایت فیلم ندارن؛ هرچند از نظر بصری اون صحنه‌ها جزو جذاب‌ترین صحنه‌های فیلم شدن.
منم با نظرات شما موافقم و به نظر میرسد ایده ی کلی نتوانست به حقیقت روایتی خویش نزدیک شود وتنها بعنوان لایه ی بیرونی کار ارائه شده ست ..
۰۴ آبان ۱۳۹۴
جناب پرنده باز آلکاتراز

کامنت زیر پست شاهین نصیری کجا


این کجا

موفق باشی جناب..................
۰۴ آبان ۱۳۹۴
هنرمندان برجسته اولین کارشون شاخص ترین کارشونه. طوریکه روی سایر آثارشون هم تاثیر میذاره. بر خلاف بسیاری از اشغال هنر سیر صعودی نداره و برعکس سیر نزولی داره. کیمیایی که از قیصر و داش اکل و گوزن ها شروع کرد به متروپل و محاکمه در خیابان رسید! مهرجویی که از گاو و دایره مینا شروع کرد به چه خوبه که برگشتی رسید. این عزیزان که با این فجایع شروع میکنن آخر چی میشه؟!
۰۶ آبان ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ماجرای زنی که سه قلو زایید!
نقد و بررسی فیلم 316

بین سینمادوستان باب شده که اگر میخواهند اشاره به فیلم خیلی بد، مبتذل و بی ارزشی بکنند به فیلم اخراجی ها اشاره میکنند که اشاره کم بیراهی هم نیست. اما سینمای ایران هرساله در حال بازتولید انواع اخراجی هاست! این فیلمهای بی ارزش به تازگی در قالب سینمای هنر و تجربه اکران میشوند که از "اخراجی ها" بودن خودشان فرار کنند. فیلمهایی هستند که میدانند فروش چندانی نخواهند داشت و اگر اکران عمومی داشته باشند بسیاری از سینماهای خصوصی ترجیح میدهند خالی باشند تا چنین فیلمهایی را اکران کنند! بنابراین با یک فرم به ظاهر مدرن و هنری پا به سینمای هنر و تجربه میگذارند که مخاطبش اکثرا سینما دوستان هستند نه افرادی که صرفا به دلیل سرگرمی سینما میروند. از آنجایی که سینما همواره عده زیادی "مخاطب نما" (به خصوص در کشور ما) دارد، احتمال تعریف و تمجید شدن ازین انواع "اخراجی ها" نیز بسیار بالا ... دیدن ادامه ›› میرود!

فیلم 316 یکی از انواع همین "اخراجی ها" است. یک اخراجی ها که فروش چندانی هم ندارد که حداقل به کارکرد مالی خود در سینما ببالد. یک فیلمنامه بی سر و ته، نوشته شده توسط دو مرد که میخواهند زندگی یک زن و دغدغه های یک زن را نمایش دهند. سوای اینکه بسیاری از مردها هیچ درک درستی از بینش و دغدغه های زندگی یک زن ندارند، مشخصا نویسندگان این فیلمنامه هیچ تلاشی هم در راستای کشف دغدغه های زندگی زنانه و دخترانه نکرده اند. هرآنچه دغدغه های مشترک و همگانی است در این فیلم به عنوان دغدغه های شخصی زن عنوان میشود. جنگ، انقلاب، کمیته، دانشگاه، ازدواج، بچه دار شدن و مردن!
فیلم در ابتدا اندکی تلاش میکند که به عمق علاقه این زن به کفش وارد شود و آنجا که کفش مورد علاقه اش به پایش نمیرود محلی از همین نگرش های عمیق به دغدغه های شخصی و روانشناسانه این زن است. اما در ادامه هر چه پیش میرویم نگرش سطحی تر و سطحی تر میشود. مخاطب اصلا نمی فهمد این 316 کفش چطور و به چه بهانه هایی خریداری شده است؟ زنی که این همه کفش برایش مهم است اصولا باید خاطرات فراوانی از تک تک کفش های خودش داشته باشد. اما خاطرات زن قصه ما همان کلیشه های همیشگی است: من به دنیا آمدم، انقلاب شد، جنگ شد و....!
دیگر شخصیت های داستان نیز به همین اندازه سطحی هستند. مادر که در اوایل فیلم نقش کلیدی در زندگی زن دارد ناگهان محو میشود. در عروسی معلوم نیست مادر کجاست؟ موقع دانشگاه رفتن و بچه دار شدن و سایر اتفاقات مادر محو شده است یا بهتر بگوییم فراموش شده است. هنگامی که زن سه قلو زایید این مادرش نبود که او را یاری کرد بلکه خواهرهای شوهرش بودند! و ناگهان مادر مرد!
زمانها در فیلم با یکدیگر همخوانی ندارند. دختری که قبل از انقلاب مدرسه هم رفته است هنگام موشک باران تهران (سال 1366) ادعا میکند 9 سال دارد. در آخر فیلم هم ادعا میشود پدرش بعد از فروپاشی شوروی (سال 1370) بازگشته و دورادور از دخترش در پارک فیلم گرفته! دختری که در این فیلم میبینیم در بهترین حالت سنی بیشتر از 10 سال ندارد. اگر پدر همان سال 1370 هم به ایران آمده باشد با علم به اینکه این دختر قبل از انقلاب مدرسه رفته باید با یک دختر جوان و حدود 20 ساله مواجه شود نه یک دختر بچه!
فیلم درون خودش نیز دچار تناقض میشود. روایت دارد از زبان یک زن پیر که در حال بافتنی بافتن است نقل میشود. این زن در بخشی از خاطرات خودش پدرش را محکوم میکند به اینکه راه زندگی اش را در یک زن روس یافته و خانواده خودش را فراموش کرده اما در جای دیگر میگوید پدرش بعد از فروپاشی شوروی به ایران بازگشته اما (به دلایل نامعلوم) نمیتوانسته به خانواده اش نزدیک شود. این بانوی مسن بافتنی باف که اصولا باید ماجرای پدرش را بداند در ابتدای خاطراتش تناقض گویی میکند و خلاف آنچه را که میداند میگوید!
مساله پدر نیز بی هیچ دلیلی در پرده ای از ابهام میماند. پدر جعبه ای برای دخترش قرار میدهد اما در آن توضیح نمیدهد که دقیقا چرا نمیتوانسته به خانواده خود نزدیک شود؟ این همان سوالی است که درباره مادر نیز صدق میکند. مادر پس از رفتن شوهرش و با علم به اینکه دیگر او بازنمیگردد چرا به سراغ خانواده خودش نمیرود؟ پدر بزرگ و مادربزرگ این دخترک چرا هیچ نقشی در زندگی او نداشتند؟ نویسندگان فیلمنامه به دلیلی که ذکر شد توانایی بسط ماجرا را نداشته اند و بسیاری از المان های مهم که در زندگی یک کودک میتواند نقش مهم بیافریند را به کلیشه ای ترین شکل ممکن حذف میکنند! پدر یکی سلطنت طلب است و دیگری بازاری و این ها دختر و پسر خود را از خانه بیرون میکنند و تا آخر عمرشان هم خبری از فرزندشان (که با یک دختر کوچک در بحبوحه انقلاب و جنگ تنها مانده اند) نمیگیرند! هرچیزی که نیازمند بسط و شرح است در این فیلم ندیده گرفته میشود و به طور ناشیانه ای حذف میگردد.
مساله دیگری که در فیلم به شدت دچار نقص است مساله انقلاب است. فیلم درباره انقلاب، خوب بودن یا بد بودن آن قضاوت نمیکند. این مساله در ظاهر یک نکته مثبت است. اما نباید فراموش شود که ماجرا دارد از زبان یک شخصیت بیان میشود. مگر میشود کسی درباره یک واقعه مهم مانند انقلاب هیچ قضاوت شخصی نداشته باشد؟ ما اثر جنگ را به صورت فراموش شدن آرزوهای زن میبینیم اما اثر انقلاب را خیر. مگر میشود دختری که تا دیروز بدون مقنعه مدرسه میرفته ناگهان مجبور شود مانتو و مقنعه سر کند و این مساله برایش هیچ باشد؟! آیا برای شنونده این ماجراها سیر وقایع تاریخی ایران آن هم به این شکل ناقص حائز اهمیت است؟ خوب انقلاب شد که شد! چه اثری روی تو داشت؟ در این فیلم، اصلا نیازی به یادآوری اینکه در سال 1357 در ایران انقلاب شد نبود. این مسئله را همه مردم ایران خیلی بهتر از سازنده این فیلم میدانند و با آثار و عواقب آن بسیار آشنا هستند. مردم ایران خیلی بهتر با این برحه از تاریخ آشنا هستند. برای مردم ایران، هنگام ازدواج، خرید خانه یک دغدغه بسیار مهم است. چیزی که در این فیلم به سادگی از رویش میپریم! پدرشوهرم پولدار بود و یک آپارتمان به ما داد و تمام!
فیلمساز از نمایش این همه صحنه های واضح و اظهر من الشمس چه هدفی دارد؟ به نظر میرسد بازار داغ نوستالژی فروشی خاص و عام را درگیر خودش کرده است. وقتی شهر موشها با توسل به حس نوستالژیک عموم 11 میلیارد میفروشد طبیعتا سیل عظیم کلیشه سازان به سوی نوستالژی فروشی را شاهد هستیم. اما سازندگان 316 درک درستی هم از نوستالژی ندارند. ما در این فیلم عنصر نوستالژیک نداریم، بلکه وقایع نوستالژیک داریم. انقلاب، جنگ، کمیته، دانشگاه، کافه و....! وقایعی که برای همه رخ داده است و همه با دانشگاه خودشان یک نوستالژی دارند. کارگردان به خیال خودش با وارد کردن وقایع عمومی میتواند نوستالژی ایجاد کند و این اتفاق به هیچ وجه در 316 نیافتاده است. استفاده از عنصر کفش خودش یک عنصر خارج شدن از نوستالژی است. کفش همواره و در همه نسل ها دارای بیشترین تنوع بوده و به سختی میشود با نوعی از کفش حس نوستالژیک ایجاد کرد. شاید افرادی پیدا شوند که به طور اتفاقی با دیدن کفش های این فیلم خاطراتی برایشان تداعی شود اما قطعا اگر این اتفاق هم بیافتد برای مخاطبین زن میافتد نه مرد! بنابراین صحبت از کارکرد نوستالژیک 316 بیشتر این فیلم را به یک کمدی سخیف نزدیک میکند!
دست زدن به فرم به چه علت؟! این همان ایرادی است که دارد گریبان خیلی از فیلمسازان را در این دوره میگیرد. فرمی که متناسب با محتوا نیست به چه درد میخورد؟ اگر جای پا دست را هدف دوربین قرار میدادیم چه فرقی میکرد؟ هیچ. برخلاف آنچه در فیلم ادعا میشود حتی بسیاری از این شخصیت ها را نمیشود از روی کفشهایشان شناخت. به جز شوهر زن که باز بودن بند کفش و کثیف بودن کفش هایش فقط بخشی از شخصیت او را عنوان میکند این مساله برای سایر شخصیت ها اصلا صدق نمیکند.
فیلم ساختن برای عده ای صرفا دکمه رکورد دوربین را فشار دادن شده است! دیگر هرچه پیش آمد....توکل به خدا! پیشنهاد میشود سینما دوستان اصطلاح "اخراجی ها" به "316" تغییر بدهند...
بسیار همسو هستم با نظرت کیارش جان در مورد این فیلم.
خیلی خوشحالم که فیلم در نوشته ات اینقدر دقیق و موشکافانه مورد تحلیل قرار گرفته.
منم چند خطی پس از تماشای فیلم در برگه مخصوص این فیلم نوشتم.
بازهم وجد و همراهی ام با نگاه و نظرت در خصوص این فیلم را اعلام می کنم.
۰۱ آبان ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید