در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم کوتاه ۳ خرداد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:38:03
مریم تیجری در جنوب شهر تهران که مبتلا به شیزوفرنی است او با اشتباهاتی کوچک اتفاقاتی بزرگ برایش می افتد...

داستان در مورد دختری به نام مریم است که در خیاطی کار می‌کند و مبتلا به بیماری شیزوفرنی است که پدر مفقود شده‌اش از مریضی‌اش به او خبر نداده است و با برادرش که بر اثر مصرف قایمکی مواد مخدر مبتلا به سرطان دهان شده و هیچکس از وجود مریضی‌اش خبر ندارند و خیال می کنند سرماخوردگی ساده است زندگی میکند.
مریم هم دچار مشکلات در زندگی و جامعه است که با اتفاقی که برای مبین می‌افتد، با خبرهایی که داوود (خیالی) به او می دهد به دنبال پدرش می رود و جنازه او را در پاتوق معتاد ها پیدا می کند با عجله به خانه می رود، او طلایی در کیف پدرش پیدا می کند و برای فروش میرود اما دزدان کیف رو میزنند و اوبه زمین برخورد و بیهوش و به بیمارستان منتقل می‌شود تا مشاور با دیدن پرونده پزشکی او به داستانش گوش داده و او را متقاعد می کند که مریضی شیزوفرنی داشته و تمام داستان داوود وقطع نخاعی برادرش، فوت کردن پدرش توهم او بوده...

اوت لاین
_قصه ما در یک روز کامل اتفاق می‌افتد و با کاراکتر اصلی بنام مریم که مبتلا به شیزوفرنی است، پدر او بخاطر هزینه های بالای مشاوره از مریضش به او چیزی نگفته و حدودا دوسه هفته مفقود شده، مریم اکنون در کنار برادرش که در نبود پدر همیشه به سیخو سنجاقش دست می‌زند و شیره مصرف می‌کند ،به سرطان دهان مبتلا می‌شود و نمیدانند چنین اتفاقی افتاده و بجای بیماری های سطحی (آپسه_سرماخوردگی) اشتباه می‌گیرند...
_مریم پس از خرید سوار تاکسی میشود و با زنی که بخاطر شوهر معتادش میخواهد بچه ‌اش را بندازد مواجهه میشود
سپس بعداز پیاده شدن از تاکسی قرص هایش را در آنجا جا میگذارد بعد از رسیدن به کوچه چند پسر مزاحم ایستاده‌اند یکی از آنان دنبال او می‌رود، مریم با بی تفاوتی به حرفهایش به خانه می‌رود و با صاحبخانه پول پرست و چشم انگشت مواجهه میشود و صاحبخانه تلب اجاره و مریم را تخریب شخصیتی میکند و شیزوفرنی‌اش ۱۰درصد اود میکند.
او به طبقه بالا اتاق خودشان میرود و مبین را لخت درحال خواب می‌بیند پتویی روش می‌اندازد و میرود تا قرص های که خریده را بخورد تا کمی آرام شود اما میفهمد آنرا در ماشین جا گذاشته...برادر مبین بیدار میشود و مریم از خیر قرص هایش میگذرد و از نپوشیدن و مراقبت نکردن مبین از خودش گلگی میکند بعد از کمی جموجورکردن پماد مبین را به او می‌دهد و به طرف کارگاه خیاطی میرود ,بعد از رفتن مریم مبین به طرف بساط پدرش میرود و مشغول میشود...
مریم در راه با صحنه‌هایی چون بد نگاه کردن مردم، نوزادی در سطل اشغالی و غیره... مواجهه میشود تا شیزوفرنی اش ۳۰درصد رشد میکند و مریم بعد از آن با خودش فکرش را زمزمه می‌کند.
مریم با همان افکار آشوفته به کارگاه میرود و صاحبکار پول مقرورش با غرغر ها و ایراد گرفتن از کارش او را بدتر میکند.
کمی بعد او توهم میزند که داوود دمه در است و میرود با آن جرو بحث میکند .
از آنور مبین که در حال مصرف شیره هست صدایی از کمد دیواری می‌شنوه و با کنجکاوی و گشتن کیف پدرشان را پیدا میکند که داخل آن پرنده های پزشکی مریم و مبایل و یک گردنبند طلا پیدا میکند، بُهت زده میشود و سرفه های خونینش امانش را میبرند تا او به دمه ظرفشویی میرود و شیر را باز میکند و میفهمد صاحبخانه فلکه را بسته تا اجازه اش را بگیرد او که سرش گیج میرود و تلو الو میخورد به سمت پله ها میرود و به پله آخر میرسد تا سرش گیج میرود تا روی زمین می‌افتد و پیشانی ‌اش زخم و خون میآید صاحبخانه میفهمد و او را از سر ناچاری به بیمارستان میبرد.
مریم که در حال جروبحث کردن داوود داشت مریم را قانع میکرد از پدرش خبر دارد که همسایه‌اش زنگ میزند و به اشتباه میگوید از پله افتاده و مریم با عجله به بیمارستان میرود، بعد از رسیدن به بیمارستان با صاحبخانه صحبت میکند که دکتر سر می‌رسد و مریم با معرفی مبهم، سراغ برادرش را می‌گیرد و دکتر او را با مریض قطع نخایی اشتباه می‌گیرد و مریم را با توضیحاتی دچار شوک می‌کند و راهی جز پیدا کردن پدرش برایش نمی‌ماند.
_او بعد از کمی فکر کردن به سمت محل کار داوود که از پدرش خبر داشت میرود (توهم) آمار جایی که پدرش در آنجا است را از جمشید نامی میگیرد و با داوود به سمت پاتوق معتاد ها میروند که مریم پدرش را جای معتادی که فوت کرده اشتباه میگرد و با ترش و بغض به بیرون می‌آید و داوود را که با مصرف بیش از حد ترامادول در حال تشنج میبیند و پا به فرار می‌گذارد (توهم)
به خانه میرود و با بهم ریختگی رو برو می‌شود و طلایی که مبین از کیف پدرشان پیدا کرده بود طرف میشود و بی صبرانه به سمت فروش آن برای درمان مبین میرود. در راه که میرود کیف او را میزنند و مریم بیهوش روی زمین می‌افتد .
در بیمارستان بهوش می‌آید و با مشاور بیمارستان که متخصص شیزوفرنی است صحبت میکند و داستان روزش را تعریف میکند و مشاور با دلیل آن ها را تکذیب می‌کند و مریم را قانع میکند که او به مریضی شیزوفرنی مبتلا بوده و با نخوردن داروهاش توهم ذهنی و دیداری شده...

عکس‌های پایه

فیلم کوتاه ۳ خرداد | عکس فیلم کوتاه ۳ خرداد | عکس فیلم کوتاه ۳ خرداد | عکس
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید