مدرس: مسعود آب پرور
درباره فیلم:
«رشتهی خیال» (Phantom Thread)، جدیدترین ساختهی پل توماس اندرسون با بازی دنیل دی لوئیس، مثل همیشه یادآور وسواس و جزئیات معرکهای است که فقط در سینمای کارگردانِ «خون به پا خواهد شد» میتوان دید.
«رشتهی خیال»، حتی قبلتر از آن که فیلم خوبی به حساب بیاید، اثری است که نامگذاری معرکهای را یدک میکشد. چرا که شاید تمام هویت ساختهی جدید و دو ساعتهی اندرسون را بتوان در همین نام، در همین اسمی پیدا کرد که به رشتهی افکار ما انسانها که لحظهای آن را میکشیم و بعد تاب خوردنش برای ساعاتی طولانی را تماشا میکنیم، اشاره دارد. نامی که هم با جهانبینی اندرسون به خصوص در این اثر و هم با چگونگی شکلگیری چنین داستانهایی در ذهن نویسندگان مرتبط است و به واقع، در چندین و چند نقطه مخاطب را برای فهمیدن جنس قصهگویی فیلم، یاری میکند. چون Phantom Thread، بیشتر از آن که مانند برخی از دیگر فیلمهای این کارگردان صاحب سبک، خط داستانی خاصی را نشانتان دهد که انگار از همان ثانیههای آغازین پایانش تعیینشده بوده، شبیه به قصهای میماند که خود اندرسون هم صرفا آن را آغاز کرده و در ادامه، با افکارش به آن بال و پر بخشیده تا به نقطهی فعلی رسیده است. همهچیز در عین منظم بودن و جذابیت داشتن، به طرز باورناپذیری واقعگرایانه است و پیشروی دقایق اثر در داستانسرایی به گونهای بوده که اگر در انتها یا ابتدای فیلم مینوشت «این، یک داستان واقعی است»، هرگز نمیتوانستم حقیقت داشتنش را زیر سوال ببرم...
بازیها
تصویر کردن چنین قصهای، فارغ از تجسم دقیق تصاویر و سکانسپردازی بینقص فیلمساز، به اجراهای معرکهای محتاج است که آن تجسمها را بدون حتی یک اشکال، بر روی پردههای نقرهای ظاهر کنند. اجراهایی که عناصر صحنه آنها را کامل نکنند و برای جذاب شدن، حتی نیازی به قاببندیهای فیلمساز نیز نداشته باشند و به تنهایی، کارشان را انجام بدهند. به همین سبب، در سینمای پل توماس اندرسون، نقشآفرینان و به خصوص بازیگران نقشهای اصلی، مطلقا باید چیزی معرکهتر و سطح بالاتر از حتی اجراهای عالی هالیوود را ارائه کنند. از آنجایی که در این مدل قصهگویی، خبری از شخصیت را با کمک دیالوگها و لحظات احساسی به خورد مخاطب دادن و نوشتن اکتهایی عجیبوغریب برای او در طول داستان نیست، دیگر مثلا مدل خاص پلک زدن وی نیز، تبدیل به شخصیتپردازی میشود. تبدیل به دلیلی برای نگه داشتن بیننده پای قصهای که دوست دارد کاراکترهایش را بشناسد و ملتمسانه، سکانس به سکانس اثر را برای رسیدن به این آشنایی، دنبال میکند. پس عجیب نیست که غالبا اندرسون برای فیلمهایش از خیلی از برترین بازیگرانی که میشناسیم بهره میبرد. در The Master با واکین فینیکس و فیلیپ سیمور هافمن فقید تصاویری فراموشناشدنی ارائه میدهد و در There Will be blood و Phantom Thread، سراغ دنیل دی لوئیس میرود. کسی که تلاش برای توصیف چگونگی و چرایی جذابیت اجرایش، همیشه ما را به نقطهای کیلومترها دورتر از مواردی چون فیلمنامهی قدرتمند اثر یا حتی شیمی برقرارشده بین او و دیگر کاراکترهای حاضر در فیلم رسانده. کسی که پربیراه نگفتهام اگر بگویم «رشتهی خیال»، همانقدری که فیلم توماس اندرسون است، فیلم وی هم به حساب میآید.
این فیلم جایزه ی اسکار بهترین طراحی لباس را دریافت کرد ودر ۵ رشته ی دیگر از جمله بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد کاندید شد.