تا ده دیقه ی آخر همش داشتم فکر میکردم دو بدم امتیاز رو ولی ده دیقه ی آخر نظرمو عوض کرد ، درسته بقیه نمایش آماده ات میکرد برای اون ده دیقه ی آخر ولی آخه جونِ منو گرفت تا برسه اونجا که باید ! همسایه چرا بود؟ چیکار داشت؟ چقدر صدای نقش اُبِر خووووب بووود ، آقا صداتونو بیمه کنید . طراحی صحنه و لباس و نور اندازه بود ، همونی بود که باید باشه ، چه رورانس انرژی مثبتی ، لایکِ زیاااد به رورانس . من دیقه ی سی به خودم بدوبیراه گفتم که بلیط گرفتم واسه این نمایش اما وقتی از در بیرون اومدم حالم خوب بود باهاش ، در کل من یه رابطه ی عشق و نفرت رو در مورد این نمایش تجربه کردم ، یه جاهایی از شدت بیخودی کش اومدن زمین رو گاز زدم یه جاهایی هم واقعن عاشقِ اتفاقایی که تجربه کردمو حرفهایی که شنیدم شدم .
دیشب افرای ژاپنی رو دیدم .. همون اول که رسیدم تماشاخانه ی هامون یا باران سابق کلی از بازسازی و دکور جدید ذوق کردم ، حتی تصویر سازی های جلوی در و پتوس های کوچولوی قشنگی که تو دیوار راهرو کار شده بود ، نظرم رو جلب کرد و حس بسار عالی بهم داد که جا داره تشکر و قدردانی خودم رو اعلام کنم .
داستان نمایش و بازی ها روون و خوب بودند ، هرچند که از سرو صدا ی بچه و بحث های اول کار ، کلافه شده بودم که خوب این برمی گرده به شخصیت خودم که کلا از تنش و صداهای ناهنجار و یکنواخت اذیت میشم . یه موضوع دیگه هم برام سوال شده که چرا حرکات و تیپ شخصیتی آنری تا اون حد احمقانه و هالو بود ؟ مگه نمیشه یه آدم نرمال و با ثبات، مهربون و نازنین باشه ؟
ولی کلیت کار مخصوصا اون فضایی که نمایشنامه های داستایوفسکی رو برام تداعی میکرد و دروغ ها آشکار می شد و دروغ گوها با وجدانشون دست به گریبان می شدند رو دوست داشتم .
موسیقی زنده ی زیبا و دکور و نور پردازی و معنای عمیق عشق با اون دیالوگ آخر آنری بسیار دلچسب بود .
در آخر از جناب کشفی اصل بخاطر احترام ویژه ای که با صحبت در پایان نمایش و اینجا با پاسخ برای تک تک کامنت ها برای مخاطبین قائلند ، تشکر میکنم .
اول از همه تبریک بابت نوسازی و تبدیل تاتر باران به هامون...سالن بسیار خوب با تهویه مناسب و صندلی های راحت...
افرای ژاپنی رو دوست داشتم ، کار تمیز و بدون ادعا بود ، بازی بازیگران استاندارد و تایم نمایش و ریتم کار مناسب بود ، از مرز کمدی به هجو عبور نکرد و پیام خودش رو به مخاطب منتقل کرد...خسته نباشید به همشون