*۱۴- انارهای نارس: توهماتِ یک کارگردان اولی*
روزِ ۱۶بهمن، ساعت ۱۸:۳۰
امتیاز من در جشنواره: دو از ۵
امتیاز من از ۱۰: ۳ از ۱۰
——
طبقِ معمول، خلاصهی داستان چیزِ عجیب و غریبی است. نمیدانم این کارگردانها چگونه، اینگونه خلاصه داستانهایی میدهند که تقریبن هیچ
... دیدن ادامه ››
ربطی به فیلم ندارند؛ اما در موردِ کیسِ «انارهای نارس» به خوبی مطمئن هستم که دلیلِ چنین خلاصهی داستانِ بیربطی چیست: «آن چیزی که در ذهنِ کارگردان است، نه آنچیزی است که بر روی پرده است». این مسئله، یکی از بزرگترین ایراداتِ فضای کارگردانی سینمای ماست، حداقل از منظرِمن. به نظر میرسد انارهای نارس، فیلمی است شخصی؛ آنچنان شخصی که علتِ هیچ اتفاقی روشن نیست و بدین ترتیب، باید خودِ کارگردان در سالنِ سینما حضور داشته باشد تا هم خلاصهی داستانِ بالا را توضیح دهد و هم آنکه کلِ فیلم را برایمان شرح دهد :)
فیلم از جهتِ بصری فیلمِ قابلِ اعتنایی است. واضح است که کارگردانِ ما دغدغهی سینما و تصویر دارد. رنگها و کادرهای فیلمِ او چشمنواز هستند. بعضی از شاتهایی که او به ما عرضه میکند، نه تنها لذتبخش هستند بلکه تصاویری هستند هولناک و درگیر کننده. علاوه بر این، یکی از معدود فیلمهای این جشنواره بود که من از تیتراژِ آن لذت بردم (علتاش هم این است که بقیهی فیلمها هنوز وقت نکردهاند تیتراژ بسازند)
چونان که من با فیلم مفاهمه کردم، مجیدرضا مصطفوی هیچ اهمیتی به فیلمنامه نداده است. تمامِ فیلمی که او میخواهد برایمان تعریف کند در همان ۱۰ دقیقهی ابتدایی مشخص میشود: از همان ابتدا میدانیم که گرههای داستان چیستند، فلذا در دقایقِ آینده به هیچ وجه شگفتزده نخواهیم شد. بدین ترتیب، «انارهای نارس» به دیگی از تصاویرِ بیربط یا اضافی تبدیل میشوند. متاسفانه مصطفوی اصرارِ عجیبی در به نمایش گذاشتنِ نماهایی دارد که چند دقیقه قبل به ما نشان داده است. به طورِ مثال، ما از همان ابتدای فیلم میفهمیم که آنا نعمتی ساکنِ دماوند است و از نحوهی برخورد و استفادهی او از مینیبوسهای بینِ راهی، سطحِ اقتصادی آن خانواده رادرک میکنیم؛ منتهی مصطفوی اصرار دارد که همهی رفتارهای بیفایدهی آنا نعمتی در خانه را به ما نشان دهد تا تاکید شود که چقدر او از جهتِ اقتصادی در ضعف قرار دارد. چنین تاکیدهای اضافهای (چنان که گویی تماشاگر نفهم است) نابودکنندهی ریتمِ فیلم هستند. فیلم از اساس خسته کننده است و نمیتواند توجه مخاطب را برانگیزاند. فیلمنامه، حتی از اولین اصولِ فیلمنامه نویسی هم بهرهای نبرده است: ما در طولِ ۳۵ دقیقهای ابتدایی، هیچ «اتفاقی» در فیلم نمیبینیم. انارهای نارس ۳۵ دقیقهی عذاب آور را به تماشاچی تحمیل میکند تا قابلِ پیشبینی ترین اتفاقِ ممکن را به او عرضه نماید و این یعنی یک فیلمِ ضعیف. متاسفانه، یا خوشبختانه، من نتوانستم زجرِ به پایان رساندنِ چنین فیلمی را تحمل کنم، بدین ترتیب، پس از ۴۵ دقیقه از سینما خارج شدم. دوستانی که در سینما بودند تاکید میکردند که فیلم دچارِ سندرمِ پایان باز هم بوده است.
پینوشت: اسمِ فیلم، در همان ۲۰ دقیقهی ابتدایی سرنوشت آنا نعمتی و این فیلم را لو میدهد :)