خانواده فارستر پسر بزرگشان را در جنگ از دست دادهاند و به همین مناسبت مادر خانواده، هر سال در روز تولد پسرش شمعی پای قاب عکس او روشن میکند تا خاطرهاش را زنده نگه دارد. در یک غروب تابستانی با مرد غریبه نابینایی در خانهشان روبهرو میشوند که به دلیل آسیبهای جنگ حافظهاش را از دست داده و تا پیش از این سالها در آسایشگاه بازماندگان جنگ بستری بوده است. در حالی که جرالد قصد دارد غریبه را از خانه بیرون کند، جودیت طی گفتگوی کوتاهی با غریبه احساس خوشایندی نسبت به او پیدا میکند. به خصوص که غریبه شباهتهایی با قاب عکس روی طاقچه نیز دارد...
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید