خیلی هنرمندی میخواد که یک فیلمنامه نویس بگرده و از ساده و دم دست ترین مسایل ، داستان هایی این چنینی در بیاره. نیازی به اغراق نمیبینه، نیازی به بزرگ دیدن موضوع صرف اینکه بیننده خوشش بیاد نمیبینه و این جزئی نگریش در عمق وجود بیننده اثر میگذره. من اکثر اثار آقای کاهانی رو دیدم، همگیشون رو دوست داشتم. شاید اسب ... نسبت به این کار کمی خوش ساخت تر بود چون انتهای فیلم قضیه رو میشد و حقیقت آشکار میشد، اما این فیلم هم جذابیت خاص خود را داشت. از ان لحاظ که مشخص نبود که چه اتفاقی در نهایت این همه استرس خواهد افتاد. مانند هیچ. نمیتوان افراد را قضاوت کرد، نمیتوان شرایط را همیشه صفر و یکی تخمین زد. این نقطه قوت فیلمنامه ها و فیلم های آقای کاهانی است. واقعا از بازی تمامی بازیگران لذت بردم. آقای عطاران، را با بقیه فیلم هایشان مقایسه میکنم، چون چه خوبه که برگشتی، اسب...، دهلیز. واقعا یک بازیگر چقدر توانایی می تواند داشته باشد که اینقدر متفاوت در هر نقشش ظاهر گردد. واقعا آقای عطاران در هر بازی خود، هنرمندی بی نقص خود را اثبات میکند و به رخ میکشد.
به نظر من عالی بود بازی تک تک افراد رو دوست داشتم
به معنای واقعی بی خود و بی جهت عالی بود این فیلم...
توصیفی از بی خود و بی جهت گره خوردن زندگی آدمها.