در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش نمایش نامه خوانی چرم شیر ,پر کاه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:01:51
امکان خرید پایان یافته
 
جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۳
۱۹:۰۰  |  ۴۰ دقیقه
بها: ۸,۰۰۰ تومان

خلاصه داستان : آیا نقطه ی زیر علامت سوال ,همان نقطه ی زیر علامت تعجب است ؟!...

تلفن:22227091-26409415

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
**یادداشت نویسنده و کارگردان رضا سلمانی **


خدایا ممنون که به بهانه ای دیگر لذت دیوارنویسی را به من عطا کردی. یاریم کن تا خوش خط و بدون غلط بنویسم.
اوایل از روی نادانی و بی خبری فقط به دیوارنویسی دوستانم نگاه می کردم. سعی می کردم سرمشق بگیرم،تمرین کنم تا کم کم من هم روی تکه ای از این دیوار بنویسم. مدتی روی این دیوار شعر نوشتم حتی المقدور به دور از شعار. تمام تلاشم را کردم تا شعوری برای خود دست و پا کنم. نمی دانم بدخط بودم یا خطم برای عده ای خوانا نبود که دیوارنوشته هایم را پاک کردند. حتما من بدخط بودم. دیگر ننوشتم اما از پای دیوار نرفتم. نشستم و باز هم نگاه کردم مانند روزهای اول. دست و پا زدن برای دست و پا کردن دست و پای شعورم.
اما ... دیدن ادامه ›› چند نکته :
1) سپاس از همه شما . کارمان را دیده یا ندیده فرقی نمی کند . مخلصیم
2) سپاس از همه کسانی که کارمان را دوست داشتند.
3) بسیار سپاس از همه کسانی که کارمان را دوست نداشتند.
4) و بسیار بسیار سپاس از همه کسانی که نقدمان کردند. دیوارنویس ها، مگر غیر است که ارائه یک اثر هنری با نقد تکمیل می شود؟ مگر غیر این است که یک گروه هنری تلاش می کند تا با ارائه هنر خود نقد شود و نقاط ضعفش را شناخته و درصدد رفع آن ها برآید؟ مگر غیر این است که نقد کوبنده یا سازنده، درست یا نادرست ، محلی برای یادگیری ماست؟ مگر غیر این است که لذت یادگیری بی نظیر است و بی همتا؟
5) مسعود آبایی عزیزم، سپاس از نکات خوبی که به آن ها اشاره کردی . مفتخرم به دوست خطاب شدن توسط تو و به درستی که دوستی را در حق من تمام کردی زیرا به من آموختی زیرا نقدم کردی. دوست خوبم ، محمد چرمشیر مسئول آسانسور ساختمانی بود که معمار آن حمید پرکاه است نه من. محمد چرمشیر برای من شخصیتی محترم و عزیز بوده ، هست و خواهد بود. ایضا پژمان جمشیدی و محمد رحمانیان. فکر میکنم حمید در شرایط مناسبی برای قضاوت و صدور حکم درباره این عزیزان نیست. آیا در عالم واقع یک انسان غیبت همکارش را نمی کند؟ پیش دیگران برای همکارش نمی زند؟ در انتها امیدوارم ایران به سطحی از یکپارچگی و وحدت در عقیده و بینش نایل شود تا من هم بتوانم بگویم که اینجا ایران است. یک قاضی دادگاه خانواده و یک وکیل پایه یک دادگستری از پرونده هایی برای من گفتند که... بگذریم
6) سپاس از مارال عظیمی برای آن همه عشق ، محبت و انرژی مثبت
7) سپاس از آریو راقب کیانی برای آن همه عشق ، تلاش و همت
8) سپاس از شاهین نصیری برای آن همه عشق ، تیزهوشی و دقت
9) سپاس از آذرنوش شهابی برای آن همه عشق ، بزرگواری و متانت
10) سپاس از جهانیار بهشتی برای آن همه عشق ، آرامش و نجابت
11) سپاس از حسام رستمعلی برای آن همه عشق ، همراهی و ظرافت
12) سپاس از امیرحسین ضیایی پور برای آن همه عشق ، دوازده عامل ذکر شده بالا و صد عامل دیگر
13) و در انتها سپاس از محمد عمروآبادی برای ساختن این دیوار که اگر این دیوار نبود این گروه دور هم جمع نمی شد.
همچنان بیننده دیوارنویسی شما
رضا سلمانی
اسفندماه یک هزار و سیصد و نود و سه


پ.ن:
(چون خود رضا اکانت تیوال نداره از من خواست این متن رو روی سایت قرار بدم )
همشو هستم!سپاس از همتون

بی نظیرین دوستان
همیشه موفق باشین
یه ویژگیه دیگه هم همتون دارین!
باعث افتخار مایینن
دوستتتووننن دارممم
۱۷ اسفند ۱۳۹۳
خیلی خوبی ارش :)
۱۷ اسفند ۱۳۹۳
خب خدا رو شکر عشق رو همه مون داشتیم :D مرسی رضا جان تو بهترین کارگردانی هستی که تا امروز افتخار همکاری باهاش رو داشتم :) :D (این جمله اخیر مصداق جو گیری من بود :D ) دوستت داریم پسر :)
۱۸ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
“همه خیانتها یه جنایته، اما همه جنایتها که یه خیانت نیست”
یادداشتی برای نمایشنامه خوانی چرم شیر، پر کاه

بعنوان یک هنرمند جوان و تازه کار، حمایت از دیگر هنرمندان جوان و تازه کار را همیشه دوست داشته ام و زمانی که از اجرای این نمایشنامه خوانی که اجراگران آن هنرمندانی جوان و تازه کار هستند با خبر شدند اولین حسی که در من ایجاد شد چیزی بجز خوشحالی نبود. قبل از اینکه به نکاتی درباره این کار بپردازم، دوست دارم این را بگویم که از دیدن این کار بسیار خوشحالم و امیدوارم حمایت تماشاگران از این گروه باعث شود تا به راهشان با قدمهایی استوار ادامه دهند. همچنین دوست دارم از تمام کسانی که این نوشته را می خوانند خواهش کنم که به هنرمندان جوان کشورمان بیشتر توجه کرده و آنان را حمایت کنند.

شاید حوصله نداشته باشید که این متن را تا آخر بخوانید پس همینجا و در دو جمله کوتاه نظرم را درباره این ... دیدن ادامه ›› کار می نویسم:
متن را دوست نداشتم. اجراها کم و بیش قابل قبول بودند.

[خطر لو رفتن داستان]
متن:
تعداد موضوعاتی که با آنها میتوان آثار ادبی و یا نمایشی خلق کرد کمتر از آن چیزیست که ما فکر میکنیم: عشق، خیانت، خانواده، جنگ و چند موضوع دیگر. اما این نوع نگاه و پردازش به این موضوعات است که میزان ارزش این آثار را تعیین می کند. خیانت موضوع جدیدی نیست ولی عدم وجود خلاقیت در طرح آن در این نمایشنامه باعث میشود تا همچنان یک موضوع تکراری باقی بماند. خیانت به همسر با یکی از دوستان او یکی از قدیمی ترین و تکراری ترین انواع این موضوع است که در این نمایشنامه شتابزده و سرسری مطرح می شود. برای تماشاگران حرفه ای رابطه بین نیلوفر و آرش خیلی زودتر از آنچه که نویسنده قصد دارد معلوم می شود و داستان بدلیل حفره های موجود در این رابطه بغیر از پیدایش سوالهای متعددی در ذهن تماشاگر حاصلی ندارد. قرار نیست تماشاگر جواب همه سوالهایش را بیابد اما یکی از مهمترین نکاتی که درباره موضوع خیانت وجود دارد انگیزه است. انگیزه نیلوفر از این رابطه نامعلوم مانده و به آن پرداخته نمیشود.

داستان بدلیل پردازش ناقص شخصیتها فاقد جذابیت های لازم است. شخصیتها هیچگونه حسی در بیننده ایجاد نمیکنند چون فرصت آشنایی با آنان اندک است. تنها شخصیتی که کمی بیشتر نسبت به دیگران با عقاید و رفتارهای او آشنا می شویم حمید است که او نیز توانایی ایجاد هیچگونه حسی در بیننده را ندارد. آیا باید دلمان برای او بسوزد؟ آیا باید روشنفکری او را تحسین کنیم؟‌ و یا شاید باید با شنیدن بیانیه او درباره هنر و نظراتش درباره چرمشیر و رحمانیان به فکر فرو برویم؟ نیلوفر چطور؟ او چطور آدمی است؟ ساده لوح و سر به هوا؟ زیرک و ریزبین؟ جواب این سوالها حداقل برای من مشخص نبود چون شخصیتهای داستان بخوبی تعریف نمی شوند و این عدم آشنایی با آنان باعث میشود تا آنان فقط آدمهایی باشند که انگار به داخل یک داستان پرتاب شده اند و حالا باید قسمتی از آن را بازگو کنند. شاید یکی از دلایل ضعف داستان زمان کوتاه چهل دقیقه ای آن باشد. شاید اگر زمان بیشتر بود، فرصت آشنایی با این شخصیتها فراهم و در نهایت داستان در ایجاد حس (هر گونه حسی) در مخاطبش موفق می شد.

اجراها:
مارال عظیمی در نقش نیلوفر: عالی… مارال عظیمی ستاره این نمایشنامه خوانی بود. مسلط تر از دیگران و باورپذیرتر. نمایشنامه خوانی همانند اجرای رادیویی است و بسیار دشوار چون تمام بازی بر پایه صداست. مارال عظیمی تنها اجراگری بود که لحظه ای احساس نکردم مشغول خواندن است. او بازی می کرد و این بسیار ارزشمند بود.

آریو راقب کیانی در نقش حمید: قابل قبول… آریو کیانی شروع خوبی نداشت ولی کم کم بهتر شد. اجرای او بویژه در قسمتهای اول متن مانند خواندن کتاب بود و صدایش اوج و فرودهای لازم را نداشت. احساس کردم بدلیل پیشینه اجراهای آوای تیوال، نوع اجرایش در آن قسمتها بیشتر شبیه گویندگی بود تا بازیگری.

شاهین نصیری در نقش آرش: خیلی خوب… شاهین نصیری در نقش آرش بخوبی فرو رفته و او را شناخته بود. اجرایش تلفیق خوبی از شیطنت و بیخیالی بود و زیاد نگران خواندن متن نبود. به اجراگران دیگر نگاه می کرد و از حرکات صورت و دستانش بهره می برد.

آذرنوش شهابی در نقش راوی: مسلط، مفید و مختصر.

چند نکته خوب:
- انتخاب موسیقی
- ظرافت متن در طرح موضوع شیر کم چرب و پر چرب
- چند دیالوگ ماندگار خوب

کلام آخر: نمایشنامه خوانی چرم شیر، پر کاه اتفاق خوبی بود چون دلیل خوبی برای دیدنش داشتم:‌ حمایت از یک گروه جوان و تازه کار. بدون کوچکترین توقعی وارد اتاق شدم و بعد از اتمام کار از صمیم قلب ایستادم و این گروه را تشویق کردم. آرزوی موفقیت و درخشش تک تک اعضای خانواده خوب تیوال را دارم. به امید دیدن این گروه بر روی صحنه های نمایش بزرگتر و با صندلیهایی بهتر! :)
ممنون از اینکه زحمت کشیدین و تشریف آوردین :)
۱۷ اسفند ۱۳۹۳
بی نهایت ممنونم از تو محمد عزیز بابت توضیح جامع و کاملت. خطری برای لو رفتن داستان وجود نداره چون این تک اجرا تموم شده :)

بابت لطفی که به من داری هم ممنونم. در مورد ستاره بودن مارال صد در صد نه تنها تو بلکه بقیه گروه اجرایی هم همین فکر رو می کنیم.

من معتقدم خالق اثر حق دفاع از خودش رو نداره بنابراین من چون خالق این متن نیستم و از طرفی این متن رو پذیرفتم می تونم ازش دفاع کنم. ... دیدن ادامه ››

1. نیلوفر چرا خیانت کرد؟ به نظرم اگر اشکالی به متن وارد باشه این نیست که چرا نیلوفر خیانت کرده بلکه این اشکال وجود داره که چرا ذهن مخاطب به سمت این سوال رفته! چون اساسا قصه از دید من به عنوان اجرا گر قرار بوده این جوری تعریف بشه: حمید نویسنده سرخورده ایه که آدم های موفق هنر رو باعث بدبختی خودش می بینه و یکی از همون آدمایی که بی کارت ورود و با پول دادن به نگهبان وارد ساختمون شدن آخرین داشته ی اون رو ازش می گیرن. این خط اصلی، و خرده روایت دوم اینه که حمید در گیر و دار این خشمی که از «هیچ کجا نبودن» خودش داره نمایشی رو روی صحنه می بره که به صورت آینه در آینه گذشته و حال و آینده اش رو در هم ترکیب می کنه. یعنی منظورم اینه که علت خیانت برای نویسنده مهم نبوده فقط تاثیر این خیانت مهمه. قصه در مورد حمیده نه نیلوفر و آرش. اگه این مطلب به مخاطب نمی رسه بدون شک تقصیر گروهیه که این نمایش رو ارائه میدن (کل گروه)

2. شخصا تو این جور مواقع فکر می کنم افزایش زمان کمکی به پردازش شخصیت ها نمی کنه باید نشانه ها رو بیشتر کرد. البته این ایراد به جز متن به من به عنوان بازیگر هم بر می گرده. اگر من کاملا نقشم رو درک کرده باشم باید اون شخصیت رو درست انتقال بدم و از این طریق پرداخت بهتر شخصیت رو بهت نشون بدم. وقتی نشده نمیشه همه ایراد رو به گردن متن انداخت.

بی تعارف بی اندازه از تو ممنونم به خاطر لطف و مهربانیت و به خاطر نوشته بی تعارفت. امیدوارم همیشه موفق باشی و به زودی برای دیدن کار خودت بیاییم و کلی لذت ببریم.
۱۷ اسفند ۱۳۹۳
خانم آذرنوش: صدای شما رو بسیار دوست داشتم. صدای خاصی دارید و امیدوارم اگر به این حرفه علاقه دارید حتما دنبالش برید چون مطمئنم موفق خواهید بود :)

خانم نوری:‌ شخصا با موضوع خیانت مشکلی ندارم. مرا ببخشید (و امیدوارم منظورم رو بد برداشت نکنید) ولی اتفاقا بنظرم موضوع جذابیه! برام همیشه جالب بوده که آدمها چطور میتونن دائم به یک نفر لبخند بزنن و بهش دروغ بگن و نقش بازی کنند (کاری که من خودم حتی تصورش رو هم نمیتونم کنم چون احساساتم رو خیلی سریع بیان میکنم!) ... دیدن ادامه ›› :))

آرش رضایی: نظر جالبیه، نمیتونم بگم باهات موافقم چون همیشه سعی میکنم آدم با انصافی باشم... یعنی الان متن من عادلانه نیست؟ امیدوارم اینطور نباشه! :)

امیرحسین ضیایی پور: با شما درباره اینکه یک اثر هنری باید خودش بیانگر هدفش باشه و نیاز به توضیح خالق نداره کاملا موافقم. استادی داشتم در دانشگاه که همیشه میگفت: رزومه و نمونه کارهاتون رو طوری انتخاب و عرضه کنید که بیانگر همه چیز باشند چون شما وقتی کارهاتون رو برای شرکتی میفرستید تا استخدام بشید خودتون اونجا نیستید که از کارهاتون دفاع کنید و دربارشون توضیح بدید.

درباره اینکه خیانت ماجرای اصلی داستان نیست هم با شما موافقم و من هم در یادداشتم فقط ایرادات نحوه پردازش به این موضوع رو مطرح کردم. من از شما ممنونم برای اینکه خوندید.

شاهین نصیری: شاهین جان، میدونم که تک اجرا بود و تموم شد ولی گفتم شاید متن در آینده بخواد اجرایی بر روی صحنه داشته باشه و شاید دوستان نخوان چیزی دربارش بدونن! بهرحال احتیاط شرط عقله :)

۱. با اجازه از جمله خودت استفاده میکنم: "قصه در مورد حمیده نه نیلوفر و آرش." من هم متوجه شدم که منظور نویسنده همین بوده ولی نمیدونم چرا احساس کردم قصه حمیدش کم بود! داستان با نیلوفر شروع و با نیلوفر تموم میشه و اون زاویه مشترک این مثلث عشقیه. شاید اشتباه میکنم ولی احساس میکنم دیالوگهاش هم از همه بیشتر بود. بطور کلی فکر میکنم وزن داستان خیانت از وزن داستان نویسنده سر خورده سنگین تر بود و این سنگینی اگر خوب پرداخته میشد ایرادی نداشت ولی حیف که اینطور نبود.

۲. من هم موافقم که کیفیت بر کمیت ارجحیت داره ولی چهل دقیقه برای پرداختن به سه شخصیت و ارائه دادنشون به مخاطب طوری که انسانهایی باورپذیر باشند و نه تنها چند سطر روی کاغذ کار بسیار سختیه. ولی درباره بیشتر بودن نشانه ها کاملا باهات موافقم.

ممنونم ازت که خوندی و نظر دادی. خودت میدونی که همیشه از نظرات و نوشته هات استفاده میکنم. در نوشته های تو ویژگیهایی هست که واقعا دوستشون دارم. راستی اینکه من از خودم بعنوان "هنرمند" یاد کردم، من رشته ام طراحی گرافیکه و چند وقتیه عکاسی هم میکنم. اینکه گفتی برای "دیدن کار" من بیای، من کارم تئاتر نیست ولی خب سینما و تئاتر رو دیوانه وار دوست دارم. امیدوارم همیشه موفق باشی :)


۱۹ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

درخت معجزه نیستم
تنها یکی درختم و جز اینم هنری نیست
که آشیان تو باشم


دوستی و لحظه‌های خوبی که از شروع کار در کنار پنج یار دوست‌داشتنی گروهمان تجربه‌ کردم،
حضور و مهربانی همه‌ی دوستهای عزیزی که دلگرمی ما بودند،
من را بس!

کاستیهایمان را ببخشید و خوبیهایش را نگه دارید :)


ارادتمند

و مارال عظیمی خوب است

و خودش بهتر می داند که از ته دل به خوب بودن و مهربانی اش ایمان دارم

و کنارش تمرین کردن و یاد گرفتن لحظه های لذت بخشی است

مرسی مارال. واسه تک تک این لحظات.
۱۷ اسفند ۱۳۹۳
هواکشتونم* بچه ها

(fan*)
۱۹ اسفند ۱۳۹۳
محمدرضا :))
عزیزی آقا..متچکریم
۱۹ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید