چهلمین امید؟ یا بیست و هشتمین زن!؟
داستانِ اجتماعی را روایت میکند که بر اثرِ ورودِ یک بیماری به این اجتماع دونه دونه مردانِ این روستا میمیرند و فقط زنها زنده میمانند. داستان را ما از زبانِ آخرین مرد زنده میشنویم که لحظاتی با مرگ فاصله دارد. تمامِ مردان میمیرند.
زنها از نابودیِ نسلشان میترسند ، ولی هنوز امید دارند ، چون یک زنِ باردار در این روستا وجود دارد. همه یِ زنها منتظرند که ببینند بچه دختر است یا پسر . بچه به دنیا می آید . پسر است. اسم او را امید میگذارند.
بعد از اینکه بزرگ میشود و با ٤ دختر باقی مانده در روستا ازدواج میکند ، بچه ای به دنیا نمی آید و همه تصور میکنند که امید عقیم است. حالا پسر در یک خانه منتظر است.
صدایِ در زدن خبرِ عقیم بودنِ اوست یا آمدنِ بچه؟ یا خواستگاری غریبه؟
Fortieth hope? Or the twenty-eighth woman!?
Its a monodrama about a disease entering the community, the men of this village die and only the women survive. We hear the story from the last living man who is moments away from death.
The women are afraid of the destruction of their generation, but they still have ho
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید