در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش چشم هایی که مال توست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:40:28
۱۸ آبان تا ۱۷ آذر ۱۳۹۱
۱۸:۰۰  |  ۵۰ دقیقه
بها: ۱۲,۰۰۰ تومان

این نمایش هر روز جز شنبه ها ساعت 18:30 و پنجشنبه و جمعه در دو نوبت 18:30 و 20 اجرا می شود.

ماجرای زنی است که پس از به دنیا آوردن فرزندش، شوهرش او را ترک کرده و تماشاگر شاهد واگویه های زن خواهد بود که لحظاتی به صورت ذهنی با همسر جدا شده اش هم گفتگویی می کند.

عکس‌های پایه

نمایش چشم هایی که مال توست | عکس

مکان

خیابان پاسداران، بعد از سه راه اقدسیه، روبروی پارک نیاوران، خیابان فرهنگسرا
تلفن:  ۲۲۲۹۹۴۳۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمی دونم چرا این نمایش، این همه تکرار داشته. به نظر من که یه کار متوسط رو به ضعیف بود. مونولوگ های بهاره رهنما توی این نمایش شاید برای یه داستان کوتاه مناسب و جالب باشه اما توی اجرا به نظرم موفق نبود. از طرف دیگه فکر می کنم این نمایش بیش تر «زنانه» بود و برای خانم ها جذاب! اما من که درکی از «تلخی» و «اشک آوری» نمایش نداشتم!
بازی رهنما متوسط بود و مدت نمایش هم برای چنین مونولوگِ گاه ملال آوری، طولانی!
Fahimeh Moussavi، حمید خورشیدی، بهرنگ و ریحانه الف این را خواندند
Mahnoosh این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من آخرین شب و آخرین اجرای کار رو دیدم و دم بهاره رهنما گرم! راستش بعد از اینکه نامه احساساتی مهناز افشار رو خوندم که از این کار تعریف کرده بود و می گفت این کار هم اشک آدم رو در میاره و هم آدم رو می خندونه، کنجکاو شدم اونو ببینم (اگرچه با کمی گارد). اما بازی تماشایی بهاره رهنما هم منو خندوند و هم به شدت متاثر کرد. زنی که پنج سال پیش با بدنیا اومدن پسرش توسط شوهری که عاشق اش بوده ترک می شه و ما شاهد عشق و جنون این شخصیت به شوهری هستیم که به فرانسه مهاجرت کرده. ناگفته نماند دلیل اصلی که من به تماشای این نمایش رفتم قلم بهاره رهنما به عنوان نویسنده کار بود که قبلا یه مجموعه داستان کوتاه ازش خونده بودم و لذت برده بودم. تلخی اواخر نمایش بقدری زیاد بود که از گوشه کنار سالن صدای فین فین کردن ملت بلند شده بود (منجمله من). وقتی نمایش تموم شد اینو از خودم می پرسیدم: آخه یه منولوگه یه ساعته اینقدر جذاب می شه، چطور؟
دیالوگ: حالم از گداهای تهران بهم می خوره، منو یاد خودم می ندازن، آخه چرا با من این کارو کردی؟ چرا منو گدای خودت کردی؟ مگه نه اینکه گدایی یعنی از ته دلت یه چیزو بخوای که نداری؟
سلام
میشه دوستانی که کار رو دیدن نظرشونو بگن .. ؟
کیانا اعتمادی، حسین سبزیکاریان و الهام حصاری این را خواندند
نگین رادنیا این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید