در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش چشم ها چه را می بینند؟
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:57:44
امکان خرید پایان یافته
۳۰ آذر تا ۱۷ دی ۱۴۰۰
۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۴۵,۰۰۰ تومان
داستان نویسنده و کارگردان تاتری است که خیال می کند با نگاهش یکی از بازیگران سلبریتی که به خاطر کمبود سرمایه بر کار او تحمیل شده بود را کشته است. افرادی خیالی در داستان ظهور می کنند و با او سخن می گویند تا داستان را یادآوری کنند.

مکان

میدان هفت تیر، ابتدای خیابان مفتح جنوبی، بین کوچه تور و همراه، مجتمع هنری عرفان (تیتان)
تلفن:  ۰۹۱۲۸۹۱۹۴۲۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یادداشتی بر تئاتر چشم ها چرا میبینند؟
دکتر امین خیرالهی
روانپزشک و فلوشیپ رواندرمانی
در چشم ها چرا میبینند ما تماشاگر دنیای درون روانی نویسنده و کارگردان تئاتری هستیم که در فضایی نارسیستیک و پارانویید گیر کرده است. دنیایی که در آن دیگری جایی ندارند و حضورشان فقط در نقش مستخدمی برای اوست و از هر گونه هویتی تهی میشوند. دیگران برای او ابژه¬ای برای تخلیه خشم و کینه و انتقام اند که یا توسط نگاه پر از سکوت او تحقیر میشوند و یا در بحثی صرفا عقلانی مقهور قدرت تفکر او میگردند و از صحنه خارج میشوند. به نوعی ابژه دائم کشته میشود و از بین میرود. اینگونه او در یک دنیای ذهنی خالی، غیرانسانی که تنها مرگ جریان دارد زیست میکند. دنیایی که در آن صرفا کلماتی مرده با طنینی پر از خشم و انتقام و کینه جریان دارد و دنیای بیرون خوار و زبون شمرده میشود.
در پی یافتن پاسخی برای این سوال که "چشم چرا میبینند" باید از درون خود اثر به این سوال نزدیک شد تا بلکه به فهمی از این کارکتر رسید تا شاید بتوان از طریق یافتن پاسخی به این پرسش که در این نمایشنامه تا آخر بی پاسخ مانده است او را فهمید، چون اینگونه بنظر میرسد که تا انتها چنان دنیای درون روانی او پس زننده و مرگ آور است که حتی محبت¬ها و همدلی¬های همسرش از طرفی و تلاش¬های پزشک¬ش از طرف دیگر هیچ میشود و همچون قهرمانی که برای دردش ... دیدن ادامه ›› درمانی نیست با تنفر و بیمار کردن دیگران به زندگی ادامه میدهد.
در پاسخ به این سوال که " چشم¬ها چرا می¬بینند"، میتوان گفت که چشم¬هایش میبیند تا تحقیر کند. او درسکوتی پر از انتقال احساس تحقیر آنقدر بازیگر زن را میبیند تا او را از بین ببرد. این چیزی ست که بنظر من نقطه دردناک این دنیای درون روانی آقای کارگردان است. او واقعا در سکوت با نگاه کردن، بازیگر زن را از بین میبرد. همانطور که با حرف زدنی بسیار منطقی، فیلسوف¬مابانه و بازجویانه میتواند سایرین را از بین ببرد. برای فهم چگونگی پیدایش این روش نگریستن از جانب آقای کارگردان به زن باید به نگاهش در مواجه با کاراکتر سوم یعنی مرد-پدر-مستخدم-پزشک-سرمایه¬دار (یکی از کارکترهای نمایش) پرداخت. او در مواجه با این کارکتر علاوه بر خوار شماری او از او وحشت هم دارد. او فرزند پدری معلم است که بدلیل نداشتن پول درمان در کودکی مرده است. پدری ایده آل شده، که او انگاری در حال انتقام از تمام بازنمودهای آن مستبدانی ست که مسبب مرگ پدر او شده¬اند. پس در کنار پاسخ به پرسش بالا، علاوه بر اینکه میبینند برای اینکه تحقیر کنند، میتوان گفت که چشم¬های وحشت زده¬اش در مواجه با سوپرایگوی مسخره¬گری است که تحقیر میکنند.
حال برای درمان پیشنهاد روانپزشک¬ش این است که اعتراف کند به قتل بازیگر تا بلکه از این جهنم خلاص شود. روشی که خواننده را به یاد روش داستایوفسکی برای درمان رنج راسکولنیکف می¬اندازد. اما باز هم راه رهایی برای او نیست زیرا در واقع او به چیزی اعتراف نمیکند. او باز همچنان در قالب شخصیت پیروزی که توانسته است همه ابژه¬های زندگی¬ش را از بین ببرد از در اتاق بیرون میرود. بدون شناخت به این مسئله که خود او نیز تبدیل به مردی مستبد شده است که همچون پدران¬ش در حال تحقیر و تمسخر زندگی ست. تحقیر و تمسخری درونی شده نسبت به زنانگی، جریان معمول زندگی، سرگرمی¬هاشان و حتی هنرهایشان.
اما چشمان دیگری همچنان در این تاریکی صحنه هست که بدنبال چرایی میگردد، چشمان جست¬وجوگر بیننده. چشمانی که نه بدنبال تحقیر است و نه وحشت¬زده است. چشمانی که کنجکاو است تا بتواند چیزی را بفهمد که شاید بتواند زندگی ببخشد به این صحنه تاریک تئاتر. "تماشاگر تئاتر مانند غریبه ای نگاه ت میکند. تو برای تماشاگر مانند راز میمانی و آنقدر نگاه ت میکند تا پاسخ ش را بیابد". این تفاوت نگاه امیدبخش و زندگی¬بخش تماشاگر با نگاه مستبدانه و مرگ آور کارگردان است. چرا که برخلاف کارگردان همه¬چیزدان آمده است که بفهمد و تلاش میکند که این کاراکتر را درک کند اما چیزی که میابد هیچ چیز است چون همراه با پدری که مرده است مادرانگی نیز ازین صحنه رخت بربسته است چرا که او نیز مانند نگاه همان پدر آیده¬ال شده آنقدر تحقیر شده است که مرده است.