در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم سینما پارادیزو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:25:01
فیلم قصه یک فیلمساز سرشناس است که خاطرات دوران کودکی خود را به یاد می‌آورد. بخش اصلی این خاطرات مربوط به دوره‌ای است که او با حضور در تنها سینمای دهکده، سینما پارادیزو، به تماشای فیلم سینمایی می‌نشیند
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیدمش گفتم منم.نشناخت او.....
من این فیلم رو در اتوبوس و با موبایل دیدم اون هم با کلی خستگی... این فیلم باعث شد من ساعت سه صبح در مسافرت و در راه برگشت به ازنا(لرستان) نسخه زبان اصلی فیلم رو ببینم و لذت ببرم و چی بدتر از اینکه خودت رو در اون فیلم ببینی؟وقتی تماشاگر خودشو توی یه فیلم ببینه یعنی یه قسمتی از زندگیش در اون فیلم بوده و بس.با این تفاوت که ازنا هنوز هم سینما نداره.پلاتو نداره.سالن تئاتر هم نداره...9 ماه انتظار شبانه توتو برای النا که در کمتر از ۹ دقیقه در فیلم به ما نمایش داده میشه.... اما اون انتظار خودش یه فیلم جدا بود که به ما میگه همیشه امیدی هست حتی وقتی نیست
فیلم چی بود؟احساس و احساس و احساس.اونقدر که از خودت میپرسی چیه این سینما اصلا؟تمام تن من داره میلرزه.(مثل عادل فردوسی پور)چرا نقد رو به این شکل می‌نویسم؟چون جوری احساست رو درگیر می‌کنه که انگار همه گیرهای زندگیت قبل از اون هیچ بوده.این فیلم میگه باید نابینا شد و دید و باید عاشق هر کاری بود که انجام میدی همین که ساعت سه صبح توی اتوبوس باشی و مثل توتو عاشق باشی یعنی....
همه ما به یه آلفردو نیاز داریم که بهمون بگه تنهایی منتظر بودن خوب نیست بیا دو تایی تنها باشیم که خیلی خیلی بهتره
باید رها کرد و رسید.مثل مادر توتو که پسرش رو رها کرد.مثل آلفردو مثل خود توتو و النا که بعد از سی سال عشق ... دیدن ادامه ›› رو پیدا کرد
در سکانسی که تو تو برمیگرده مادر در حال بافتن بافتنیه.اما به چه راحتی هر چه بافت از هم باز شد!گاهی هر چقدر بجنگی و ببافی نمیشه که نمیشه.فکر می‌کنی قوی شدی.اما نه همش خیالت بوده
مادر وفاداری رو نشون داد اینکه وفادار باشی تنهایی و پسرش خیلی دیر اینو فهمید‌.گاهی باید با واقعیت کنار بیای مثل همون مردی که چهل سال گفت این میدون مال منه ولی اونم آخرش گفت دیگه اینجا زیادی شلوغ شده و از میدون رفت....
این فیلم سرزمین بوسه های انتهایی همه امیدهای زندگی هامون بود
این فیلم قصه امید بود حتی وقتی توتو میدونست النا ازدواج کرده و بچه داره و بازم رفت توی سینما متروکه تا دنبال آخرین نامه النا بگرده تا ببینه آیا اون در برگه یادداشت نوشته:توتو من منتظرت میمونم.تا بدونه عشقشو درست انتخاب کرده و در نهایت اون نامه رو پیدا کرد...
و در نهایت آلفردو که سر حرفش موند و تکه های فیلم های که در اول فیلم به توتو قول داده بود پیش خودش نگه داره بهش برگردوند
و چه شخصیت پردازی بی نظیری داشت و چه کارگردانی خوبی و چه فیلم نامه خوبی.و چقدر به نظرم هر سه مقطع زمانی کودکی و بزرگسالی و میان سالی توتو هر کدوم فیلمی جدا بود.لذت بردم
امیر مسعود این را خواند
جعفر میراحمدی، علی عبدالرحیم، علی جباری و iliya momenian این را دوست دارند
خیلی خوبه این فیلم خیلی ...
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید