صحنۀ اول فیلم که بین خانواده در خانه می گذرد و معرف شخصیت های خانوادۀ یک جانباز قطع نخاع است، طبیعی و چنان که باید از آب در نیامده است. دیالوگ ها و رفتارها به گونه ای است که گویا این ها افراد یک خانواده نیستند بلکه فامیل های نزدیکی هستند که مثلاً یکی دو هفته ای هم یکدیگر را ندیده اند و اکنون به هم رسیده اند. دیالوگ ها تعارفی و لوس است. این سکانس تا آن جایی که بچه ها از خانه برای شرکت در مراسم عروسی خارج می شوند به شدت به ساختار فیلم آسیب وارد کرده اما صحنه هایی که هنگامه قاضیانی به تنهایی برگزار می کند شاهد بازی قابل قبولی از او هستیم. می توان گفت قاضیانی به تنهایی بار این فیلم را بر دوش می کشد.
بازی عباس غزالی به خصوص در سکانسی که عروسی را رها می کند و برای دیدن جنازۀ عمو به خانه می آید بازی غیر اصولی و بدی نیست اما نکتۀ درخشانی نیز ندارد که بتوان از آن به عنوان یک بازی به یاد ماندنی یاد کرد. استفاده از دوربین به عنوان کاراکتر پدر خانواده همراه با صدای تنفس با دستگاه و تاریک و روشن شدن صحنه به منزلۀ پلک زدن و انتقال پیام به همسر، استفادۀ خوبی بود و در بطن فیلم نشسته است اما فیلم با قشری خاص از جامعۀ ارتباط بسیار بیشتری می تواند برقرار کند و در سطحی از آفرینش هنری قرار نمی گیرد که بتواند همگان را که از چنین طبقاتی به دور هستند را نیز در حد کافی به خود جذب کند و تا پایان نگاه دارد.
بازی بچه ها بد. بازی هنگامه قاضیانی خوب. واکنش هایی که در فیلم نامه برای قاضیانی نوشته شده بود بعضی جاها غیر منطقی بود. در مجموع فیلم متوسطی بود.
می دونم فیلم ضعیفی بود با ریتم کند و کارگردانی بد. اما حقیقته فیلم باعث شد رای من از نپسندیدم به میانه تغییر کند. اینم یه مدلشه دیگه...