در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش داستان سفر درخت توت تنهای خونه مادری بعد از یک دوره افسردگی کوتاه مدت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:25:10
امکان خرید پایان یافته
۰۱ تا ۱۵ تیر ۱۴۰۱
۱۹:۰۰  |  ۴۵ دقیقه
بها: ۵۰,۰۰۰ تومان
دسته‌بندی
خانوادگی

مکان

خیابان انقلاب، خیابان خارک، بن بست اول، پلاک ۵
تلفن:  ۶۶۷۲۴۸۱۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یه مونولوگ نه چندان خلاقانه در روایت مصائب زندگی یه عشق بازیگری… یه جورایی ناله بود…
از نوعی که مخاطب زیادی باهاش ارتباط برقرار میکنه. من مخاطبش نبودم.
خریدار
کوروش کلانتری (kooroshkalantari)
ممنون از وقتی که گذاشتید جناب صادقی
و سپاس بابت نظرتون که نوشتید
🌱🙏🏻
۱۴ تیر ۱۴۰۱
کوروش کلانتری
ممنون از وقتی که گذاشتید جناب صادقی و سپاس بابت نظرتون که نوشتید 🌱🙏🏻
بزرگوارید. منتظر اجراهای بعدیتون هستم. 🍀
۱۴ تیر ۱۴۰۱
اتفاقا من خودم از اونایی‌ام که از ناله گریزونم واسه همینه بک‌توبلک رو نرفتم چون افشاریان مصداق بارز ناله‌ست برای من😁
ولی انصافا این کار اصلا برام تداعی‌گر نک و ناله نبود اتفاقا مرتضی خیلی هم با نمک و با طنازی قصه‌ش رو روایت کرد و جاهایی هم که باید ازم خنده گرفت....
۱۵ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جمع و جور،بی ادا،متن سرراست/این بهترین ترکیب برای معرفی نمایش داستان سفر درخت توت… است .بااینکه متن برای فرم گردن کلفتی می کند و همه ی فرم فدای داستان مرتضاسالاری می شود اما بخش هایی که نمایش از نوشته خارج و به بازیگر جای بازی می دهد به خوبی هم بازیگر و هم کار دلنشین می شوند عدم استفاده بیشتر از اکسسوار و تکیه بر مونولوگ گویی صرف ؛داستان سفردرخت…را از تئاتر دور که حتا از نمایش رادیویی هم فاصله می اندازد و به پادکست تبدیل می کند اما قصه آنقدر به اندازه دالان فرار به سمت سورپرایز کردن تماشاچی را دارد که از عدم تمرکز بازیگر در برهه هایی،فقدان تسلط در اجرای نور و هماهنگی و همگامی صدا گذر کرد و از چهل و پنج دقیقه نشستن با عذاب رو نشیمن های سفت پلاتوی دا نهایت لذت را برد.
یادمه شیش هفت سال قبل توی یه شبی که تا صبح ذهنم پر از خیال بود یه فیلم به یاد موندنی دیدم بنام در امتداد شب. یه دیالوگ داشت که هیچ وقت یادم نمیره" خورشید لعنتی نتاب! این همه تابیدی چه گهی خوردی؟ نتاب لعنتی" حس و حال بابک (سعید کنگرانی) که دوست نداشت صبح بشه رو همیشه تو ذهنم دارم. دیروز که برای دومین بار کار کوروش رو دیدم دقیقا همینقدر به وجد اومدم. دیالوگ های مرتضی و داستان سفرش، حس و حالش برای رسیدن به چیزی که میخواد و حتی لحن صداش و چشمای پر از حرفش رو همیشه توی ذهنم میمونه. کوروش عزیز تنها چیزی که میتونم بگم آفرین بهت که با یه کاناپه و خلق یه کاراکتر جوری این نمایش رو توی ذهن موندگار کردی که توی این چند وقته یه تئاتر با یه عالمه بازیگر و یه دکور سنگین با من نکرد. قلمت پر جوهر و ذهنت همیشه خلاق 🌱
یه مونولوگ بلند که هم خنده ی ته دلی ازت بگیره و هم اشک بیاره تو چشات و لحظه ای احساس خستگی نکنی ینی کار تو و بازیگرت خیلی درسته. 👌🏻
خریدار
کوروش کلانتری (kooroshkalantari)
ممنون از لطف تو مرجان عزیز
و ممنون که به تماشای اجرای ما نشستی 🙏🏻🌱
۰۸ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید