بی صبرانه منتظر رسیدن روز شنبه هستم برای شنیدن و دیدن اجرایی در خور از این صدای آسمانی،فرشته ای که تنها دلیل زندگی را عشق میدانست،همواره از عشق میگفت و در پی از دست دادن معشوق به آوایی ملکوتی رسید.
ژان کوکتو لحظه ای بعد از شنیدن خبر مرگ ادیت پیاف چنین گفته بود:
"قایقی که از جاری شدن باز ایستاد،این آخرین روز من روی زمین است.هیچ وقت ندیدم او در خرج کردن روحش اینچنین خساست به خرج دهد.او روحش را خرج نمی کرد،بلکه اسراف میکرد،روح طلایی اش را از پنجره به بیرون پرتاب می کرد"
و لحظاتی بعد خود نیز در دیار مردگان به پیاف پیوست...
توصیف ژان کوکتو از صدای پیاف چنین بود:
"صدایی که از دل بلند میشود،صدایی که از سرتا پای وجودانسان را می پوشاند،صدایی که موج بلندی از مخمل مشکی را به رخ می کشد،صدایی که سرشار
... دیدن ادامه ››
میشود که اوج میگیرد و اندک اندک جایگزین خودش میشود و در حالیکه چون سایه ای روی دیوار بزرگ می شود،شکوهمندانه جایگزین این دخترک کوچک خجالتی میشود."
سخنی هم از دکتر شریعتی در وصف ترانه های ادیت پیاف در خاطرم هست که ترجیح میدهم اینجا نقل نکنم ،بگردید پیدا می گنید!
اما به یاد بیاورید سکانس قبل از نبرد پایانی در فیلم نجات سرباز رایان :
http://s3.picofile.com/file/8219411576/Edith_Piaf_Tu_es_partout_Saving_Private_Ryan_.mp3.html
تقدیم به دوستدارن پیاف
http://redmp3.su/10625583/edith-piaf-la-vie-en-rose.html
چشمانی که نگاه مرا محجوب می کنند
خنده ای که در دهانش گم می شود
این چهره ای بی رتوش است
چهره مردی که من مال اویم
وقتی مرا در بازوانش می گیرد
و با من به زمزمه سخن می گوید
من به رنگ گل سرخ می زیم
با کلام عاشقانه سخن می گوید
هر روز و هر روز
و اینهمه مرا به شوق می آورد
به قلبم نثار می کند
تکه ای از خوشبختی
به دلیلی که می دانم
او قسمت من است
و من قسمت اویم
او مرا چنین گفت
به زندگانی سوگند یاد کرد
و هر دم که او را می بینم
گویی قلبم لحظه ای می ایستد
مردن در برابر شبهای عشق
خوشبختیِ عظیم رخ می دهد
غم و اندوه رنگ می بازند
خوشبختی چنان است که جان از تن به در می برد
وقتی مرا در بازوانش می گیرد
و با من به زمزمه سخن می گوید
من به رنگ گل سرخ می زیم
با کلام عاشقانه سخن می گوید
هر روز و هر روز
و اینهمه مرا به شوق می آورد
به قلبم نثار می کند
تکه ای از خوشبختی
به دلیلی که می دانم
او قسمت من است
و من قسمت اویم
او مرا چنین گفت
به زندگانی سوگند یاد کرد
و هر دم که او را می بینم
گویی قلبم لحظه ای می ایستد
.گویی قلبم لحظه ای می ایستد